رتبه بندی فیلم‌های “دنی ویلنوو” (DENIS VILLENEUVE) که باید تماشا کنید

“دنی ویلنوو” در عرض ده سال خود را به عنوان یکی از متمایزترین و جذاب‌ترین فیلمسازان امروزی معرفی کرد. این کارگردان فرانسوی-کانادایی حرفه‌اش را در سال 1998 آغاز کرد اما بینندگان او را از درام جنگی “ویران‌شده” (Incendies) می‌شناسند. چون این فیلم در سال 2011 نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان اسکار شد. دیگر فیلم‌های “دنی ویلنوو” مانند “ورود” (Arrival – 2016) و “بلید رانر” (Blade Runner 2049 – 2017) موردتوجه منتقدین و طرفداران ژانر علمی تخیلی قرار گرفتند.

شاید تنها کارگردان دیگری که با این کارگردان قابل مقایسه باشد “کریستوفر نولان” (Christopher Nolan) است. با این حال این دو با وجود تمایلشان به تریلرهای پرزرق و برق و جدی، متمایز هستند. نولان به فیلم‌های داستان محور با شات های سریع و میزانسن علاقه دارد. درحالی که سبک ویلنوو کلاسیک است. فیلم‌های نوآر او روایت روانشناسانه “دیوید فینچر” (David Fincher) را با دنیای تقدیرگرای “استنلی کوبریک” (Stanley Kubrick) ترکیب می‌کند.

ویلنوو همان اندازه که به شخصیت پردازی علاقه دارد به لوکیشن های خاص هم علاقه مند است. در اینجا فیلم‌های “دنی ویلنوو” از بدترین تا بهترین را معرفی می‌کنیم. با پروشات همراه باشید.


9. مالستروم – MAELSTRÖM – 2000

ترکیب دو فیلم متفاوت. درامی درباره زن جوانی به نام بابین (ماری-ژوزه کروز “Marie-Josee Croze”) در سفری به سوی حقیقت که مانند سایر شخصیت‌های ویلنوو از زندگی خسته شده. او اخیراً سقط جنین داشته، تجارت خانوادگی‌اش شکست خورده و نمی‌تواند به آرامش برسد. وقتی با یک ماهی فروش تصادف کرده و از صحنه فرار می‌کند زندگی‌اش بدتر می‌شود. بخش دیگر فیلم طنز بوده و یک ماهی سخنگو راوی فیلم است.

تلاش ویلنوو برای ترکیب عناصر کمدی و درام یک در فیلم کانادایی-فرانسوی موفق نبود. صحنه‌های سورئال ماهی سخنگو یادآور فیلم “ژان-پیر ژونه” (Jean-Pierre Jeunet) است. (به همره نورپردازی جهنمی و صحنه خرد کردن ماهی). اما هدف از نمایش این صحنه‌ها مشخص نبوده و قسمت اعظم آنها حذف شده است. موسیقی متن فیلم Good Morning Starshine و The Ocean Doesn’t Want Me Today ارزش دراماتیک فیلم را زیرسوال می‌برند. گرچه فیلم تلاش خوبی بود، اما به بار ننشست.

همپنین بخوانید: نگاهی تخصصی به سبک کارگردانی دنی ویلنوو و بررسی آثار او


8. 32 آگوست روی زمین – August 32nd on Earth – 1998

فیلمی جذاب اما عجیب و غریب که یکی از بدترین فیلم‌های “دنی ویلنوو” است. سایمون (پاسکال بوسیر “Pascale Bussières”) زن جوانی است که از حادثه تصادف اتومبیل جان سالم به در برده و تأثیر روانی این اتفاق روی او باقی مانده. اما از بهترین دوستش فیلیپ (آلکسیس مارتین “Alexis Martin”) می‌خواهد بچه دار شوند و از اینجا فیلم عجیب می‌شد. او هم قبول می‌کند اما به این شرط که باهم در صحرا باشند. بنابراین یک فیلم جاده‌ای و کمدی رمانتیگ بی نتیجه آغاز می‌شود.

فیلم‌های ویلنوو از سینمای آمریکا الهام گرفته‌اند، اما فیلم کانادایی او بیشتر فرانسوی است و دلیلش فقط زبان آن نیست. از تدوین تا فیلمبرداری و موی سایمون، یادآور سبک فرانسوی است. حتی در آپارتمان فیلیپ پوستری از “جین سیبرگ” (Jean Seberg) در فیلم “ازنفس‌افتاده” (Breathless – 1959) دیده می‌شود. گفتگوی دو شخصیت پیرامون عشق هم تحت تأثیر عواطف فرانسوی بوده و از سبک کوبریکی که بعدها در کارنامه ویلنوو دیده می‌شود فاصله دارد. شاید این فیلم یکی از بهترین فیلم‌های “دنی ویلنوو” نباشد اما لایق تماشا کردن است.


7. پلی تکنیک – POLYTECHNIQUE – 2009

در این فیلم نشانه‌هایی از فیلم “فیل” (Elephant) ساخته “گاس ون سنت” (Gus Van Sant) دیده می‌شود. ویلنوو مانند تفسیر “ون سنت” از کشتار کلومباین روایتی رویاگونه خلق می‌کند. اتفاق‌های رخ داده در کشتار دانشکده پلی تکنیک در سال 1989 که در آن تفنگدار جوانی لبه نام “مارک لپین” 14 دانشجوی زن را کشت و خودکشی کرد، الهام بخش این فیلم هستند. داستان از دید سه دانشجو روایت می‌شود: قاتل و دو شاهد آن.

این فیلم با کمک دوربین لرزان و تدوین سریع شبیه یک فیلم مستند با تصویر سیاه و سفید است. ظاهراً ویلنوو بیشتر به نمایش زندگی قاتل و شاهدین علاقه دارد تا جزئیات داستان. اما گرچه تیرانداز (ماکسیم گودت “Maxim Gaudette”) بی نام است و شخصیت پردازی ندارد، اما ضد زن بودنش کاملاً مشخص است. امروزه که درباره خشونت علیه زنان صجبت می‌شود و ضدزن ها را به عنوان افراد جامعه گریز نشان می‌دهند، می‌توان با این فیلم ارتباط برقرار کرد.


6. ویران شده – INCENDIES – 2010

هیچ چیز نمی‌توانست مانع ژان (ملیسا دامسرط پولین “Mélissa Désormeaux-Poulin”) و سایمون (ماکسیم گودت) برای عملی کرده خواسته مادرشان باشد. این دو باید به خاورمیانه بروند و به پدری که تصور می‌کردند مرده، و برادری که نمی‌دانستند وجود دارد، نامه‌ای برسانند. در فلش بک‌هایی مادرشان ناروال (لوبنا آزابال “Lubna Azabal”) را در زادگاهش می‌بینیم. همانجایی که حالا ژان می‌رود. ترکیب یک درام خانوادگی با صحنه‌های جنگی فیلمی دیدنی با روایتی جذاب و پایان ترسناک.

این فیلم شبیه آثار دیگر ویلنوو نیست و می‌توان آن را متعلق به دوره گذار این کارگردنان است. چون برخی صحنه‌ها بی نقص بوده و برخی بیش از حد پرزرق و برق هستند. در یک صحنه ناوال یک رهبر مسیحی را ترور می‌کند. ویلنوو به جای نمایش این صحنه به عنوان نمایی اکشن، با شات های بلند قاتل را دنبال می‌کند که از پله‌ها پایین رفته، به آشپزخانه می برود، تفنگی را بیرون کشیده و به هدف شلیک می‌کند. این دقت نمایش، با کنترل کامل و اجتناب از نمایش مستقیم خشونت امضای ویلنوو باقی می‌ماند.

همپنین بخوانید: 10 فیلم با پیچیده‌ترین پایان‌بندی‌ها در تاریخ سینما که باید تماشا کنید


5. سیکاریو – SICARIO – 2015

یک اکشن تریلر کند که نه تنها مانند آثار دیگر او آرا پیش می‌رود بلکه تماشاگر تا پایان کنجکاو باقی می‌ماند. وقتی مأمور اف بی آی کیت میسر (امیلی بلانت “Emily Blunt”) به دنبال کارتل مکزیک است، رئیس جدیدش مت گریور (جاش برولین “Josh Brolin”) نسبت به سلاح‌ها و روش‌های استفاده شده خوشبین نیست. آلخاندروی مرموز (بنسیو دل تورو “Benicio Del Toro”) اینگونه هشدار می‌دهد: “شما آمریکایی‌ها چیزی سرتان نمی‌شود و به همه چیز شک دارید.”

در پایان داستان اطلاعات افشا می‌شود  متوجه می‌شویم قهرمان اصلی داستان آلخنادروست نه کیت. با اینکه در پایان همه انگیزه‌ها افشا می‌شود اما روایت آنقدر قدرتمند نیست که نتیجه گیری کاملی به دست بیاید. بنابراین مانند یک کتری که در آستانه جوش باشد تهدید همچنان احساس می‌شود. یکی از صحنه‌های مهم فیلم زمانی است که شخصیت به تونل‌های زیرمینی می‌رود و موسیقی متن “یوهان یوهانسون” (Jóhann Jóhannsson) نفس را در سینه‌مان حبس می‌کند. این صحنه یادآور اوج فیلم “سکوت بره‌ها” (The Silence of the Lambs – 1991) است.


4. بلید رانر 2049 – BLADE RUNNER 2049 – 2017

این سیکوئل از “بلید رانر” ساخته “ریدلی اسکات” (Ridley Scott) گرچه موفقیت نسخه اصلی را احیا نکرد اما یکی از بهترین فیلم‌های “دنی ویلنوو” است. داستان شکار انسان نماها توسط ریک دکارد (هریسون فورد “Harrison Ford”) دیدنی بود. این فیلم یادآور آخرالزمان جهنمی انسان و نتیجه رشد سرمایه داری بر جامعه انسانی بود. جامعه‌ای که ربات‌های انسان نما جایگزین انسان می‌شوند. در این سیکوئل ویلنوو، کی (رایان گاسلینگ “Ryan Gosling”) یک ربات برنامه ریزی شده است که باید به دستور ارباب‌های انسانی خود مدل‌های قدیمی را از بین ببرد، چون آنها برای حیات انسان تهدید محسوب می‌شدند. اگر دکارد در آستانه از دست دادن بشریت بود، کی رباتی است که می‌خواهد انسان باشد.

این سیکوئل مانند نسخه اول پرزرق و برق است اما روش متمایزی را پیش می‌گیرد. پادآرمان شهر اسکات تکنولوژی محدود دهه هشتاد را نشان می‌دهد، اما فیلم ویلنوو در عصر مدرن ساخته شده و روشی مینیمال را پیش می‌گیرد. مناظر نفسگیر از ربات‌ها پر شده و لاس وگاس به بیابانی نارنجی رنگ از برهوت هسته‌ای تبدیل شده است. بازسازی دوباره اثری دیدنی از اسکات معجزه‌ای بود که تنها ویلنوو از پس آن برآمد.


3. دشمن – ENEMY – 2013

فیلمی دیدنی از ویلنوو با حضور “جیک جیلنهال” (Jake Gyllenhaal). آدام بل یک پروفسور تاریخ است که از کارش خسته شده و متوجه می‌شود بازیگری به نام آنتونی کلر شبیه اوست. جیلنهال هم مانند “جرمی آیرونز” (Jeremy Irons) در “شباهت کامل” (Dead Ringers – 1988) توانسته آنچنان خیره کننده در دو نقش ظاهر شود که مرز میان دو شخصیت و عواطف آن‌ها کاملاً پیداست.

فیلم هم مانند اجرای خوب جیلنهال توانسته رویکرد روشمند خود را خوب پیش ببرد. فضای شهر تورنتو گرفته و بیمار است. معماری ظالمانه آن یادآور شوروی می‌باشد. سایه‌های تاریک افتاده روی ساختمان‌ها نشانه انزوای آپارتمان‌های کوچک، اتاق‌های کوچک هتل و کلوپ‌هاست که هرگز زرق و برق آنچنانی ندارند. “دشمن” به همراه فیلم‌های “مستأجر” (The Tenant – 1976) از “رومن پولانسکی” (Roman Polanski) و “آخر شب” (After Hours – 1985) از “مارتین اسکورسیزی” (Martin Scorsese) یکی از فیلم‌های دیدنی کافکایی است.

همپنین بخوانید: لیست بهترین فیلم‌های علمی-تخیلی دهه اخیر براساس امتیاز راتن تومیتوز


2. ورود – ARRIVAL – 2016

لوئیز (ایمی آدامز “Amy Adams”) با قهرمان‌های دیگر ویلنوو نقاط مشترکی دارد: وقتی این زبان شناس در سالن مشغول سخنرانی است، به وجه تشابه او با آدام از “دشمن” (که او هم پروفسور بود) پی می‌بریم. او همچنین به کیت از “سیکاریو” هم شباهت‌هایی دارد چون از کارش راضی نیست. زمانی که ارتش آمریکا برای ارتباط با بیگانه‌هایی که به زمین آمده‌اند از او کمک می‌گیرد، شخصیتش همانطور بهت زده باقی می‌ماند. شخصیت لوئیز به اندازه بیگانه‌های روی زمین عجیب است. سکوت و تردیدهای نشان دهنده شرایط سختی است که از طریق خاطرات دردناکش از آنها مطمئن می‌شویم.

یکی از بخش‌های مهم فیلم بخش‌های پراکنده فیلم از تصورات او راجع به دخترش هانا است. این بخش‌ها به صورت کلوز آپ و با دوربین‌های دستی ضبط شده‌اند که یادآور سبک مالیک می‌باشند و آن را پیشتر در “ویران شده” دیدیم. اما اهمیت آن در صحنه پایانی مشخص می‌شود که به همراه روایت اصلی پیچیش داستان را به رخ می‌کشند. همانطور که لوئیز با این رویدادها به دیدگاهش مشخص از زندگی می‌رسد، درک ما از داستان و شخصیت او هم به تدریج شکل می‌گیرد.

همانطور که کلوزآپ پایانی از چشم‌های گریان لوئیسز نشان می‌دهد، همه مضامین فیلم درباره ارتباط و بیگانه هراسی به این نتیجه گیری ختم می‌شود که یک انسان برای رسیدن به خودباوری باید از انتخاب‌های مهم و سرنوشت ساز استقبال کند.


1. زندانیان – PRISONERS – 2013

شاید فیلم درباره آدم ربایی باشد، اما واکنش متفاوت دو انسان درباره یک رویداد مشترک را نشان می‌دهد. کلر داور (هیو جکمن “Hugh Jackman”) در زمان ربوده شدن دختر شش ساله‌اش، آنقدر از هم می‌پاشد که خودش قانون را به دست گرفته و در چرخه خود تخریبی فرو می‌رود. در این بین کارآگاه لوکی (جیک جیلنهال) درباره پرونده تحقیق می‌کند اما معتقد است که همه چیز باید طبق روال قانونی پیش برود. درست مانند “زودیاک” (Zodiac) ساخته “دیوید فینچر” (David Fincher)، در اینجا هم شخصیت‌ها در یک هزارتو گیر افتاده‌اند و هرکدام مسیر خود را پیش می‌برند.

شخصیت کلر یک مرد تیپیکال آمریکایی است که هرروز صبح در حمام شعر Star Spangled Banner می‌خواند و دوست دارد حرف خودش پیش برود. اما وقتی نمی‌تواند از خانواده‌اش محافظت کند، به نمادی از یک مرد سنتی و عملگرا تبدیل می‌شود. او از همان ابتدا به الکس جونز (پل دینو “Paul Dano”)، یک مرد عقب مانده، شک کرده بود. با این حال هنوز رگه‌هایی از انسانیت در او مانده. به همین دلیل به الکل روی می‌آورد. گویی خودش هم از این که به یک هیولا تبدیل شده، ترسیده است.

شخصیت کارآگاه گرچه در اصل قرار بود یک ضدقهرمان باشد، اما در اصل شخصیتی غم زده است که با وجود حرفه خشکش هنوز عواطفی در او باقی مانده است. زخم‌های عاطفی لوکسی با جلوه‌های بصری “راجر دیکینز” (Roger Deakins) به خوبی به نمایش در می‌آیند. در صحنه‌هایی که یادآور نقاشی‌های “ادوارد هاپر” است، یک اداره پلیس شلوغ با دیوارهای کرم را می‌بینیم که هیچ پنجره‌ای ندارد. با این که لوکی نهایت تلاشش را می‌کند تا در تحقیقات چیزی را از قلم نیندازد، اما بازهم مانند کلر یک زندانی روانی است. اما درحالی که خشم چشمان کلر را کور کرده، لوکی از لحاظ روانی خود را محدود می‌کند. شاید رمز و راز این فیلم آن را جذاب کرده باشد اما ناتوانی قهرمان‌ها آن را به یکی از بهترین فیلم‌های “دنی ویلنوو” تبدیل می‌کند.

همپنین بخوانید: 14 فیلم جذاب و دیدنی شبیه فیلم زندانیان (Prisoners) که باید تماشا کنید


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها (2)

بستن فرم

  1. علی

    اسفند 30, 1399

    خیلی هم عالی. این مدته ویلنوو رو مخمه .فیلماش به اندازه فیلم های کوارون و دل تورو و نولان شاهکاره ولی از همه آندرریتد تره
    هیچکس هم قدر چنین پدیده ای رو نمی دونه(فکر نکنین غیر اینه)
    امیدوارم تلماسه شاهکارتر از بقیه فیلماش دربیاد .اونموقع شاید حق مطلبو در موردش ادا کنن .

    پاسخ

  2. امین

    اسفند 29, 1399

    Blade runner 2049 بهترین فیلمشه خدایی

    پاسخ