معرفی 10 دیالوگ به یادماندنی از فیلم “مظنونین همیشگی” (Usual Suspects)
“مظنونین همیشگی” یکی از بهترین فیلمهای رازآلود تاریخ سینماست. داستان درباره پنج مجرم است که با هم به کار خلافی دست زده و سپس متوجه میشوند با یکی از خطرناکترین چهرههای جنایی به نام “کایزر شوزه” روبرو شدهاند.
فیلمی با اجرای زیبای بازیگران و فیلمنامه جذاب “کریستوفر مک کوری” (Christopher McQuarrie)، گرههای جذاب و دیالوگهای شنیدنی. برخی از دیالوگها خنده دار و برخی مبهوت کننده هستند. در اینجا 10 دیالوگ به یادماندنی این فیلم را به شما معرفی میکنیم. با پروشات همراه باشید.
10. نمی تونم پاهام رو حس کنم کایزر…
اولین صحنه یک فیلم رازآلود خیلی مهم است و باید به سرعت توجهتان را جلب کرده و شما را برای ادامه فیلم تشنه کند. “مظنونین همیشگی” از شروع جذاب بوده و سؤالات بسیاری را در ذهنتان ایجاد میکند.
ما شاهد حوادث پس از یک رویارویی مرگبار در یک کشتی هستیم. یکی از مردان، کیتون (گابریل بیرن “Gabriel Byrne”) زنده مانده و به زودی با فرد دیگری روبرو میشود. ظاهراً کیتون آن مرد را میشناسد و پیش از کشته شدن میگوید “نمی تونم پاهام رو حس کنم کایزر..”. این فیلم از آغاز تماشاگر را در فضای تاریکی قرار میدهد که دوست دارید درباره آن بیشتر بدانید.
همچنین بخوانید: معرفی 26 فیلم جذاب و دیدنی درباره سرقت در تاریخ سینما که باید تماشا کنید
9. لعنت به تو. واقعاً لعنت به تو
“بنسیو دل تورو” (Benicio Del Toro) گرچه کوتاهترین نقش را برعهده دارد اما در نقش فنستر صحنه را از آن خود میکند. گفته میشود این نقش برای بازیگر مسنتری نوشته شده بود، اما دل تورو آنقدر درخشان ظاهر شد که این نقش را از آن خود کرد. او معتقد بود از آنجاییکه دیالوگهایش مهم نیست پس به نوعی حرف میزند که کسی متوجه نشود.
حرف زدن تند و نامفهوم این شخصیت جالب است، و گرچه متوجه حرفهایش نمیشوید اما دوست دارید بیشتر حرف بزند. در صحنه آغازین، فنستر پلیسها را تهدید میکند اما آنها نمیدانند او چه میگوید.
8. واقعاً؟ من تو کوئینز زندگی میکنم. تو خودت به این نتیجه رسیدی انیشتین؟
این فیلم تاریک و خشن عناصر طنز هم دارد که اغلب آنها توسط “کوین پولاک” (Kevin Pollack) بازیگر نش هاکنی گفته میشود. او شخصیت خشن و بی خیالی است که حتی سرسختترین دشمنان خود را هم مورد توهین قرار میدهد.
صحنه رویارویی او با پلیسها از جمله جالبترین لحظات فیلم است. در این صحنه هاکنی هرچه که دم دستش است را به صورت آنها پرتاب میکند. زمانی که یکی از پلیسها میگوید گزارش میکنیم که در شب حادثه در کوئینز بودی او میگوید: “واقعاً؟ من تو کوئینز زندگی میکنم. تو خودت به این نتیجه رسیدی انیشتین؟”
7. هرکس که خوابه از تیم توست.
این فیلم ساختار جالبی دارد چون کل داستان از اتاق پلیس گزارش میشود. کارآگاه کوجان درباره اتفاقات رخ داده روی کشتی از وربال کینت بازجویی میکند و داستان از زبان کنت روایت میشود.
گرچه کوجان در داستان نقش اصلی را برعهده ندارد اما برعلیه وربال است. در ابتدا کوجان میگوید همیشه مظنون را دستگیر کرده و یک شب نگه میدارد تا مجرم پیدا شود. کسی که راحت میخوابد قاتل است. ظاهراً کوجان کسی است که میتواند وربال را شکست دهد و داستان جذابتر میشود.
6. اگر کسی رو نداشته باشی مورد خیانت قرار نمیگیری.
فیلم به عنوان یک فیلم جنایی آغاز میشود و پس از معرفی “کایزر شوزه” به یک اثر رازآلود بدل میشود. نام او به نامی آشنا در تاریخ سینما بدل شده و گرچه از ابتدای داستان حضور دارد اما هویتش رازآلود است.
این شوزه است که از مظنونین نام میبرد و داستان توسط او پیش خواهد رفت. کابایاشی هم در کنار اوست و به گفته کابایاشی، او مردی است که تمام ضعفهایش را کنار گذاشته و به همین دلیل شکست ناپذیر است.
همچنین بخوانید: 12 سریال جذاب و دیدنی با ژانر جنایی که باید تماشا کنید
5. آره، میخواستم بهت بگم خفه شو.
وربال کینت شخصیت جذابی است، آن هم نه فقط به خاطر گره داستان، بلکه به خاطر مهارت داستان گویی و حس همدردی که در ما ایجاد میکند. به همین دلیل او را با مظنونین دیگر یکی نمیکنیم.
زمانی که پنج مرد در سلول زندانی میشوند و شروع به صحبت میکنند. وربال ابتدا خجالتی است اما بعد خودش را معرفی کرده و میگوید به خاطر پرچانگی او را وربال مینامند. هاکنی هم میگوید: آره، میخواستم بهت بگم خفه شو.” یک دیالوگ جالب که باعث میشود سربه سر وربال بگذارند.
4. چطور از پشت به شیطان شلیک میکنی؟
دو جنبه کلیدی فیلم نمایش کایزر شوزه به عنوان یک مرد جنایت کار و نمایش وربال به عنوان فردی ضعیف است که گیر افتاده. این دو جنبه گره پایانی فیلم را جذابتر میکنند.
این موضوع در جملهای که وربال درباره کشته شدن کیتون توسط شوزه میگوید واضح است. کوجان میپرسد چرا وربال به شوزه تیر نزد و دوستش را نجات نداد. وربال میگوید چگونه میتوان با دستی معیوب از پشت به شیطان شلیک کرد و میپرسد: “اگر به هدف نخورد چی؟”
3. من به خدا اعتقاد دارم و تنها چیزی که من رو میترسونه کایزر شوزه اس.
در فیلم سؤالات زیادی وجود دارد که درباره هویت کایزر شوزه است. فیلم این سؤالات را ایجاد میکند و شوزه را به عنوان شخصیتی بزرگ نشان میدهد که گاها غیرقابل باور به نظر میرسد. اما شخصیت قدرتمندی پشت این صحنههاست.
زمانی که کوجان از وربال میپرسد آیا شوزه واقعی است، او جواب خارق العاده ای میدهد: “کیتون همیشه میگفت من به خدا اعتقاد ندارم، اما ازش میترسم. خب من به خدا اعتقاد دارم و تنها چیزی که من رو میترسونه کایزر شوزه اس.”
2. کلید رو بهم بده کثافت لعنتی.
گاهی اوقات صحنههای به یادماندنی فیلمها تصادفاً خلق میشوند. زمانی که تمام مظنونین در مقابل پلیس قرار میگیرند، از آنها خواسته میشود این جمله را بخوانند: “کلید رو بهم بده کثافت لعنتی.”
مردها یکی یکی جلو آمده و آن جمله را میخوانند. زمانی که فستنر قدم پیش میگذارد، همه به خنده می افتند. ظاهراً در آن صحنه دل تورو باد معده خالی میکند و همه بازیگران خندهشان میگیرد. درنتیجه همه شبیه مجرمهای واقعی به نظر میرسند و صحنه واقعی میشود.
همچنین بخوانید: 10 فیلم به کارگردانی گییرمو دل تورو از بدترین تا بهترین
1. بزرگترین ترفند این شیطان این بود که به جهان بفهمونه هرگز وجود نداشته.
غیرممکن است درباره این فیلم حرف بزنیم اما درباره پایان آن ساکت بمانیم. پس از قرار گرفتن در این داستان جذاب و پیچیده زمین زیر پایمان خالی شده و متوجه میشویم همه چیز دروغ بود.
با تماشای دوباره فیلم متوجه میشویم وربال یا همان کایزر شوزه در کل داستان دروغ میگفته و نقشه میکشیده. او به کوجان میگوید مردی مثل کایزر شوزه به ندرت ظاهر میشود: “بزرگترین ترفند این شیطان این بود که به جهان بفهمونه هرگز وجود نداشته.” کایزر شوزه در پایان خود را نشان داده و بعد برای همیشه ناپدید میشود.
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها (4)
آذر 30, 1400
برای من بهترین فیلم تاریخ سینماست، بازی کوین اسپیسی خداست
پاسخ
مرداد 8, 1399
اولین بار سال 1380 از شبکه چهار این فیلمرو دیدم ، هیچوقت یادم نمیره خونه تنها بودم ، زده بودم شبکه 4 ، ده دقیقه از فیلم گذشته بود ، با بیحوصلگی نگاهش میکردم و یه جورایی حواسم نصف و نیمه بهش بود
تقریبا آخرهای فیلم رفتم ی لیوان چای برای خودم ریختم ، درست زمانی که وربال میخواست از دفتر بازجو خارج بشه بود ، قند رو برداشتم که بذارم دهنم ، دیدم بازجو به جایی میخکوب شده و روند فیلم یه طوری شده ، قند رو گذاشتم وسط دندونام ، لیوان رو گرفتم تو دستم و به فیلم با دقت نگاه میکردم ، وقتی متوجه شدم وربال همون کایزرشوزه ست ، قند از دهنم افتاد ، لیوان چای کج شد و ریخت ، و گفتم لعنت به تووووو
اون موقع فیلم براحتی گیر نمیومد ، چند سال زمان برد تا تونستم دوباره با دقت ببینم ش
فیلمنامه رو دست این فلیم نمیاد ، از تیتراژ شروع ش تا تک تک کلمات و دیالوگها
پاسخ
مرداد 6, 1399
این فیلم فوق العاده اس ، میشه گفت بهترین فیلم برایان سینگره ، طرفدارای ژانر جنایی همه حداقل باید یکبار این فیلمو ببینن👍
پاسخ
اردیبهشت 2, 1401
شک نکن سینگر از این بهتر فیلم نساخته
پاسخ