نقد فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین (The Electrical Life Of Louis Wain)؛ یک فیلم بیوگرافی جذاب و در عین حال ناهموار

نقد فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین – فیلمی براساس زندگی این تصویرگر بریتانیایی که نزد همه شهرت دارد. بندیکت کامبربچ در یکی از نقش‌آفرینی‌های بی‌نظیرش در این فیلم نقش لوئیس را بازی کرده و تصویری قابل‌فهم از این شخصیت پیچیده ارائه می­‌کند. این فیلم یکی از فیلم‌های زیبا اما دست‌کم گرفته‌شده در سال 2021 می‌باشد که با تصاویر عالی، اجراهای دیدنی و روایتی دوست‌داشتنی مخاطبش را با خود همراه می‌کند.

ما در این مقاله به نقد فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین پرداخته‌ایم؛ با پروشات همراه باشید.


گربه‌ها در حال حاضر حیوانات خانگی محبوبی هستند، اما در طول تاریخ آنها را به نشانه‌های بد، همراهان جادوگران یا موجودات پلید می‌دانستند. آنها حیوانات خانگی خانگی نبودند، حداقل تا زمانی که هنرمند لوئیس وین نگرش مردم را با کار خود تغییر داد و در آثارش گربه‌های انسان‌نما را نقاشی کرد و آن‌ها را به‌عنوان موجوداتی دوست‌داشتنی که می‌توانستند برای انسان‌ها آسایش به ارمغان بیاورند محبوب کرد. فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین به کارگردانی ویل شارپ، بر اساس فیلمنامه‌ای از او و سایمون استفنسون، یک درام بیوگرافی است که به زندگی شخصی و حرفه‌ای وین می‌پردازد. این فیلم با بررسی الهام از نقاشی‌های گربه معروف او، داستانی غریب، گرم، گیرا و کاملاً ناهموار در مورد این تصویرگر است.

خلاصه داستان فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین: لوئیس وین (بندیکت کامبربچ) هنرمندی است که پس از مرگ پدرش در تلاش است تا خانواده‌اش را که متشکل از مادر و پنج خواهرش هستند، تامین کند. او قبل از اینکه توسط سر ویلیام اینگرام (توبی جونز) به‌عنوان تصویرگر تمام وقت برای The Illustrated London News استخدام شود، کارهای عجیب و غریبی را انجام می‌دهد. اوضاع برای مدتی خوب است و خواهرش کارولین (آندریا رایزبورو) یک خانم را برای انجام کارهای منزل استخدام می‌کند. کافی است بگوییم که لویی بلافاصله با امیلی ریچاردسون باهوش و متفکر (کلر فوی) همراه می‌شود، اگرچه روابط شکوفا شده آنها به یکی از بحث‌های داغ شهر تبدیل می‌شود و اوضاع را کمی پیچیده می‌کند، اما این دو با هم ازدواج می‌کنند. مدتی بعد تشخیص داده می‌شود که امیلی به سرطان سینه مبتلا شده است و این زوج وقت خود را در لندن با گربه خانگی‌شان پیتر سپری می‌کنند که به امیلی آرامش می‌دهد. لویی با الهام از پیتر و توانایی او در تسکین، شروع به کشیدن گربه و دیگران می‌کند و صدها تصویر گربه انسان‌نما را در طول زندگی حرفه‌ای خود منتشر می‌کند.

فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین اغلب به اندازه مردی که در مرکز آن قرار دارد عجیب و غریب است. شارپ بدون ممانعت به زندگی وین می‌پردازد و به جنبه‌های متعدد آن دست می‌زند که او را شکل داده، از آن کاسته و الهام گرفته است. اخیراً بیوگرافی‌ها تقریباً در کنار کتاب قرار گرفته‌اند، اما شارپ با وین به‌عنوان یک شخص رفتار می‌کند نه به‌عنوان نمادی که در فاصله‌ای دور از دست نگه داشته می‌شود. وین در اوایل کارش بی‌دست و پا است و به‌عنوان تنها پسر خانواده‌اش برای گذران زندگی تلاش می‌کند. ذهن او همه‌جا را فرا گرفته است، طرح‌هایش به‌سرعت ترسیم می‌شوند، گویی که سعی می‌کند آن را از سر راه دور کند تا روی چیزهایی تمرکز کند.

او چندین حق ثبت اختراع دارد و حتی یک اپرا نوشته است و مدیریت کارگردان در این بخش از زندگی‌اش مانند درهم ریختگی وین است. فیلم گرما و استواری خود را درست زمانی می‌یابد که وین با امیلی آشنا شده و عاشق او می‌شود. این بخش از فیلم را فقط می‌توان به‌عنوان یک کمدی عاشقانه شیرین توصیف کرد که مملو از لطافت و لحظات دل‌انگیز است و در نهایت به بستری برای باقی‌ماندن در فیلم تبدیل می‌شود که پس از آن نامنظم و ناسازگار تلقی می‌شود.

با این حال، به دلیل استحکام رابطه لوئیس و امیلی، که پایه و اساس تصاویر گربه او است و بقیه زندگی او را تعریف می‌کند، پایه خود را حفظ می‌کند. اگرچه فیلم اغلب به‌سرعت از جنبه‌ای از زندگی وین به جنبه‌های دیگر با انفجارهای جنبشی جهش می‌کند، اما یک خط عبور دوست‌داشتنی وجود دارد که آن را تا پایان می‌برد. نقطه ارتقای فیلم نیز بازی مرکزی عالی بندیکت کامبربچ است. این بازیگر وین را مردی اغلب ناتوان و عمیقاً دلسوز به‌تصویر می‌کشد که به‌راحتی حواسش پرت می‌شود، اما جهان را نیز به همان اندازه مسحور خود می‌کند. بیشتر خصوصیات این شخصیت از طریق رابطه‌اش با امیلی به نمایش گذاشته می‌شود که وین زیبایی‌های زندگی و هنر را در آن می‌بیند. با امیلی، او فوق‌العاده ملایم است و این جفت با هم ترکیبات زیادی دارند، فوی در نقش زنی بازی می‌کند که به اندازه آموزش دادن و دوست داشتن همسرش، نگران حرف‌های جامعه درباره او نیست.

این فیلم با دقت در تلاش‌هایش برای درک ذهن وین ساخته شده است، از کابوس‌های تکراری که او را آزار می‌دهند تا اجمالی کوتاه از شادی که با شهرت همراه است؛ اگرچه هیچ کدام نمی‌تواند غم و اندوه عمیق و طولانی پس از مرگ امیلی را جبران کند. در حالی که وین حیوانات را از طریق هنر زنده کرد، شارپ و فیلمبردار فیلم، اریک ویلسون، او را از طریق صحنه‌هایی زنده می‌کنند که وین را از طریق نقاشی‌هایی با رنگ‌های زنده و آرام در لحظاتی که این تصویرگر به‌عنوان واقعیت احساس می‌کند، به تصویر می‌کشد.

شارپ هرگز تصویرگر را با بیماری روانی‌اش تعریف نمی‌کند (این بحث وجود دارد که وین دچار بیماری اسکیزوفرنی بود) حتی زمانی که این بیماری تاثیرات زیادی بر زندگی این هنرمند گذاشت. وقتی فیلم در بهترین حالت خود قرار دارد، عجیب و غریب و شاعرانه است. همچنین به همان اندازه که زندگی وین درهم و برهم بود، تا حدودی در تلاش برای یافتن برقی است که به داستان کمک می‌کند.

اما فیلم زندگی الکتریکی لوئیس وین آنقدر جذاب و سرزنده است که حتی جنبه‌های ناامیدکننده فیلم را قابل بخشش می‌کند. رنگ‌های تاریکی قبل از اینکه به ظهور برسد، در محیط پیرامونی باقی می‌ماند. شارپ اجازه نمی‌دهد این تاریکی مدت زیادی در داستان باقی بماند و به لحن روشن داستانش بازمی‌گردد؛ این امر تا حدی به لطف روایت مؤثر و نسبتاً شادی‌بخش اولیویا کولمن ممکن می‌شود.

با این حال، پایان زندگی وین مملو از غم و اندوه است، زیرا سلامت روانی وی رو به وخامت می‌رود، شهرت او کاهش می‌یابد و شادی زندگی‌اش از او گرفته می‌شود. این فیلم نشان می‌دهد که اگرچه نقاشی‌های او دوست‌داشتنی بوده‌اند، اما خود وین زندگی شگفت‌انگیزی نداشته است، مهم نیست که چقدر زندگی‌ها را با آثارش لمس کرده است. این یادآوری است که نوسانات شغلی و زندگی پشت‌سر آن چنان که برخی دوست دارند شاد نیستند.

علی‌رغم تناقضات لحنی، زندگی الکتریکی لوئیس وین هرگز کسل‌کننده یا خالی از احساسات نیست، زیرا تلاش می‌کند وین را از طریق تمام پیچیدگی‌هایش در مقاطع مختلف زندگی‌اش کشف کند. عجیب‌وغریب بودن آن چیزی است که آن را شناور نگه می‌دارد، زیرا شارپ به‌گرمی و مهربانی مردی که در مرکز داستان قرار دارد را می‌کاود. این یک فیلم زندگی‌نامه‌ای است که کاریزماتیک و تکان‌دهنده، لمس‌کننده و تاریک است.

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم