بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن که احتمالاً تا کنون ندیده‌اید

آشنایی با قانون رسمی سینمای کلاسیک که در ایجاد فهرست‌هایی مانند AFI Top 100 یا نظرسنجی‌های Sight and Sound اعمال می‌شود، می‌تواند برای سینماگران جوانی که تازه به تاریخ سینما راه پیدا کرده‌اند مفید باشد. اما برای کسانی که تجربه بیشتری دارند، همواره فلسفه انتخاب فیلم‌ها و سازندگان آن، به خصوص بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن، سوال ‌برانگیز است.

اگر از این جنبه به این لیست‌ها نگاه کنیم کاملاً متوجه می‌شویم که تا چه اندازه خیلی از موارد نادیده گرفته شده‌اند، زیرا در واقع دست اندرکاران خلق این لیست‌ها، تنها به معیارهای معمولی بسنده می‌کنند. کافی است به فیلم‌هایی نگاه کنید که بی‌دلیل به مرور زمان فراموش شده‌اند و حتی بدون دلیل موجه کنار گذاشته‌اند. در این میان سهم فیلمسازان زن و غیرسفید پوست نادیده گرفته شده است. اما خوشبختانه امروزه منتقدان به دنبال احیای این فیلم‌ها هستند و با کشف دوباره برخی آثار کلاسیک، به این فیلم‌ها جان دوباره بخشیده‌اند.

از این رو ما در اینجا قصد داریم 10 مورد از بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن را با هم مرور کنیم. فیلم‌هایی که قطعاً ارزش دیدن را دارند و اگر آنها را ندیده‌اید باید بی‌درنگ برای دیدن آنها اقدام کنید. با پروشات همراه باشید.


10. هاچ هاکر (The Hitch-hiker) – 1953

جایگاه “آیدا لوپینو” (Ida Lupino) در تشکیلات سینمای هالیوود تا مدت زیادی مبهم بود و همین باعث شد این فیلمساز پیشگام بیشتر در حاشیه قرار بگیرد و آن گونه که باید و شاید مانند همتایان مردش مورد توجه و تحسین قرار نگیرد.

اما اخیراً مورخان و منتقدان سینما با نگاهی دقیق‌تر به فیلم‌ها و جایگاه او در این صنعت می‌نگرند و به ماهیت برجسته آثار او (به دلیل اینکه کلاً توسط یک زن در دهه 40 ساخته شده‌اند) و جنبه هنری آنها پی برده‌اند.

جدا کردن یک فیلم از میان آثار او که مملوء از جواهرهای کشف نشده باشد، حقیقتاً دشوار است. اما به نظر می‌رسد فیلم “هاچ هاکر” نقطه مناسبی برای ورود او به عرصه سینما باشد. زیرا فیلم جنبه‌های زیادی را پوشش می‌دهد و به همان اندازه که تصویری ناب و بی‌تکلف از ژانر نوآر کلاسیک است، با به نمایش گذاشتن خشونت مردانه در تلفیق با اسلحه، یک کاوش نمادین از خشونت مردانه به شمار می‌آید که در نوع خود بسیار جالب است. به همین دلیل در لیست بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن جا دارد.

همچنین بخوانید: فیلم‌هایی درباره رابطه‌های نامتعارف بین مرد مسن و زن جوان‌تر


9. خوشه‌چین‌ها و من (The Gleaners and I) – 2000

میراث “انیس واردا” (Agnes Varda) یک پارادوکس است، زیرا او در عین حالی که اسطوره سینما و یکی از بزرگان این عرصه به شمار می‌آید (به همان اندازه که شخصیت‌هایی مانند “گدار” (Godard)، “تروفو” (Truffaut) و “شابرول” (Chabrol) به موسیقی “نوول واگ” (Nouvelle Vague) اعتبار بخشیده‌اند) تا حدودی دست کم گرفته شده است، زیرا بسیاری از فیلم‌های او آنچنان که باید و شاید دیده نشده‌اند.

به هر حال دلیل کنار گذاشتن برخی از آثار کلاسیک عالی “واردا” مانند “کلئو از 5 تا 7 “(Cleo From 5 to 7) برای مدتی طولانی برای بسیاری از منتقدان سینما مبهم بود. خواه دلیل آن عدم انتشار مناسب فیلم (گیر افتادن در حلقه‌های نمایش جشنواره‌ایی یا حضور کم در رسانه‌های فیزیکی و جریان‌ساز) باشد و خواه نادیده گرفتن فیلم پس از انتشار و ارزیابی مجدد. خوشبختانه در چند سال گذشته مجموعه “کرایتریون” (Criterion) بسیاری از آثار او را بازسازی کرده و دوباره منتشر کرده است و به افراد بیشتری امکان کشف دوباره آثار او را داده است.

هر چند “واردا” در تمام طول دوران حرفه‌ایش فیلم‌های فوق‌العاده‌ایی ساخته است، اما آثار غیرداستانی اواخر فعالیت او نیز شایسته تحسین هستند. زیرا “واردا” برخلاف بسیاری از کارگردان‌ها که با افزایش عمر رو به زوال می‌گذراند، همچنان تا آخر شاهکارهای بی‌نظیری خلق کرد. یکی از مستندهای او با عنوان “خوشه‌چین‌ها و من” یک معجزه است، زیرا به یک تعادل تقریباً غیرممکن دست یافته است. چرا که در عین جاه‌طلبی، از لحاظ فکری بسیار سختگیرانه است و تائیدی بر یک سبک خاص از زندگی است.


8. انتقام (Revenge) – 2017

فیلم‌های انتقام ‌جویانه در زمینه تجاوز جنسی ذاتاً یک ژانر فرعی زن‌ستیز به شمار نمی‌آیند؛ در واقع فیلم‌هایی که در این ژانر ساخته می‌شوند به طور منحصر به فردی برای ابزار خشم زنان عادل در این زمینه مناسب هستند. با این حال این پتانسیل، به ندرت مورد استفاده قرار گرفته است، زیرا این ژانر عمدتاً تحت سلطه کارگردان‌های مرد بوده است که معمولاً به جنبه‌های ناپسند این داستان‌ها علاقه دارند.

فیلم “انتقام” اثر “کورالی فارگیت” (Coralie Fargeat)، بهترین نسخه از یک فیلم استثماری مدرن است. زیرا علاوه بر اینکه رد کامل چنین تاریخچه‌ایی را به تصویر کشیده است، در عین حال یک اثر باورنکردنی در میان آثار زرد نفرت‌آور به شمار می‌آید. متاسفانه روند سینمای ژانر مدرن سعی در تکثیر آثار برتر دارد، به عبارتی به دنبال ساخت فیلم‌هایی است که به دنبال پیچیده و مدرن کردن ژانرهای فیلمسازی هستند و در این روند، خود را برتر از آثار کلاسیک قدیمی می‌دانند.

اما “فارگیت” فیلمساز بسیار باهوشی است و خود را درگیر این سینمای هنری خودبرتربین و ارزان قیمت نمی‌کند. زیرا او در فیلم “انتقام” استثمار ناب را به تصویر کشیده است و صحنه‌های خشونت‌آمیز دیوانه‌وار (به گونه‌ایی که به نظر می‌آید هزینه بسیار زیادی ساخت خلق این صحنه‌ها شده است) را به خوبی به نمایش گذاشته است و در عین حال همزمان نقد جنسیتی دقیق و هوشمندانه‌ایی را ارائه می‌دهد. این فیلم به شما ثابت می‌کند که می‌توانید همه چیز داشته باشید.


7. یک برگ نو (A New Leaf) – 1971

اگر بخواهیم منصف باشیم باید بگوییم که “الین می” (Elaine May) برخلاف دیگران واقعاً به عنوان یک فیلمساز برجسته مورد تحسین قرار گرفته است. او چه از نظر هنری و چه از نظر تاریخی، یکی از چهره‌های کلیدی هالیوود جدید است و در آگاهی عمومی تبدیل به یک سمبل برای استانداردهای لازم برای انتخاب بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن شده است و تجسمی عینی از کمبود فرصت‌هایی است که زنان در این صنعت با آن مواجه هستند.

“می” فقط چهار فیلم را کارگردانی است، اما اگر منصف باشیم باید بگوییم که او به اندازه شریک قدیمی خود یعنی “مایک نیکولز” (Mike Nichols) مسیری متنوع، طولانی و پربار را پشت دوربین طی کرده است و اگر نگوییم بیشتر از او، باید قبول کنیم که به اندازه او با استعداد بوده است. زیرا او علاوه بر کارگردانی، یک نویسنده و بازیگر بزرگ نیز بوده است. تنها کافی است به اولین فیلم او یعنی “یک برگ نو” نگاهی دوباره بیاندازیم، تا به قابلیت‌های بی‌نظیر او پی‌ ببریم.

این فیلم یک کمدی غیرمعمولی است که در عین حال بسیار زننده و شیرین است و جزء یکی از بهترین آثار طنز سینما به شمار می‌رود. زیرا فیلم با توجهی ویژه به الگوهای طنز کلاسیک و اغراق در آنها، تا رسیدن به مرز پوچی پیش می‌رود. فیلم داستان عاشقانه بین یک اجتماع‎‌گریز پوچ‌گرا و وارث ساده‌لوح او را روایت می‌کند که قصد کشتنش را دارد. چنین داستانی ممکن است از دید هر کسی پیش پا افتاده به نظر بیاید، اما “می” با ترفندهای جادویی خود، از آن یک اثر خنده‌دار و عاشقانه خلق کرده است.


6. ایشتار (Ishtar) – 1987

همان طور که قبلاً نیز اشاره کردیم، امروزه شهرت “می” به طور کامل احیا شده است، زیرا منتقدانی که در ابتدا او را رد می‌کردند، یا از مواضع خود عقب‌نشینی کرده‌اند و یا دیگر فعالیت نمی‌کنند و نسل جدید سینماگران، آثار معدود اما پربار او را با دل و جان پذیرفته‌اند.

اما یکی از آثار او آنچنان با شکست بدی مواجه شد که حتی دهه‌ها احیای شهرت او نیز نتوانست آوازه بدنامی آن را از خاطر ببرد و آن چیزی نبود به جز فیلم “ایشتر” که در یک لحظه حرفه کارگردانی “می” را عملاً نابود کرد. این فیلم یکی از فاجعه‌بارترین فیلم‌های سینمای هالیوود است (از این نظر با فیلم‌های “دروازه بهشت” (Heaven’s Gate) و “اینک آخرالزمان” (Apocalypse Now) مترادف است). این فیلم به شدت گرانقیمت بود و درگیری مداوم بین “می” و همکارانش (به ویژه “وارن بیتی” (Warren Beatty) و “ویتوریو استورارو” (Vittorio Storaro) فیلمبردار) حتی تا مرحله تدوین فیلم ادامه پیدا کرد، به گونه‌ایی که بعد از ساخت فیلم همزمان سه تدوینگر بر روی بخش‌هایی از فیلم کار می‌کردند.

داستان‌های مربوط به تولید پر سر و صدای فیلم، قبل از اکران آن پخش شد و برای ماه‌ها به روایت غالب فیلم تبدیل شد و فضایی از خصومت و سوءنیت را ایجاد کرد که باعث استقبال بسیار منفی منتقدان و تماشاگران از آن شد.

اما نگاهی به گذشته نشان می‌دهد که تمام درام‌های پشت صحنه‌ایی بالاخره روزی از فیلم‌های واقعی پیشی می‌گیرند و چنین اثری هر چند به طور مقطعی باعث تخریب چهره کارگردان شد، اما هرگز نتوانست از شکوه و جلال او بکاهد. هر بخشی از این فیلم نشانگر فیلمنامه‌های مشهور “می” است و از نظر بصری آنقدر تجملاتی است که کمتر می‌توان چنین کمدی پیدا کرد.

همچنین بخوانید: کدام کارگردان‌ها پیچیده‌ترین فیلم‌ها را می‌سازند؟


5. بهشت (Eden) – 2014

“میا هانسن-لووه” (Mia Hansen-Løve) در 10 سال گذشته به نامی آشنا برای اهالی سینما تبدیل شده است. اما اینکه هنوز برای خیلی‌‎ها ناشناخته است مایه شرمساری است. زیرا به عقیده نویسندگان مستقل فرانسوی، آثار او کاملاً قابل دسترس هستند.

“هانسن-لووه” از نظر رسمی، فیلمساز جسوری به شمار نمی‌آید و علاقه‌ایی به مضامین پر رمز و راز یا سطح بالا ندارد. در واقع سبک ملایم او متاثر از مطالعات شخصیتی است که شکاف بین خاص بودن و ارتباطات جهانی را پر می‌کنند. اما این بدان معنی نیست که سینمای او از نظر فکری مهیج و یا از نظر سبکی غنی نیست. زیرا یکی از مزیت‌های او به عنوان یک کارگردان، ساده جلوه دادن چیزهای پیچیده است.

فیلم “بهشت” یک مثال عالی در این زمینه به شمار می‌آید. این فیلم گرچه در سال 2014 ساخته شده است، اما صحنه‌های کلوپ‌های دهه 90 را به تصویر می‌کشد. این پرتره به زیبایی به نمایش درآمده است، زیرا از شور و نشاط جوانی و خودبرتربینی سرخوشانه، به تدریج و با گذشت زمان به یک کاوش مالیخولیایی تبدیل می‌شود. ریسک‌های رسمی و محدود “هانسن-لووه”، مانند حفظ ظاهر یک بازیگر جوان علی‌رغم گذشت 10 سال، نشانگر تسلط آرام او بر لحن و روایت فیلم هستند.


4. مشکل هر روز (Trouble Every Day) – 2001

یکی از بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن. دلایل زیادی وجود دارد که چرا “کلر دنی” (Claire Denis) یکی از بزرگترین فیلمسازان جهان به شمار می‌آید؛ از جمله مهمترین این عوامل می‌توان به همه کاره بودن و ظرفیت بی حد و حصر او برای بازآفرینی اشاره کرد.

سه فیلم آخر او عبارتند از: یک نئونوآر با عنوان “حرامزاده‌‎ها” (Bastards)، یک کمدی رمانتیک باحال با عنوان “بگذار آفتاب به داخل بتابد” (Let The Sunshine In) و یک درام علمی تخیلی فضایی شهوانی به نام “حیات والا” (High Life). ناگفته نماند دو فیلم دیگر این فیلمساز قرار است در سال جاری اکران شوند، پس می‌توان گفت که “دنی” واقعاً فیلمساز پرکاری است. هر چند فیلم جنایی “مشکل هر روز” دقیقاً مطابق با معیارهای New French Extremity است، اما دقیقاً همان چیزی نیست که از یکی از معتبرترین چهره‌های هنری جهان انتظار می‌رود و این دقیقاً همان چیزی است که باعث جذاب شدن این فیلم شده است.

اگر بخواهیم در قالب ژانر و تکان‌دهنده بودن محتوای فیلم آن را توصیف کنیم، شاید نتوانیم اصل مطلب را ادا کنیم. زیرا این فیلم نیز مانند تمام فیلم‌های دنیس، دارای یک تصویر لایه لایه و پیچیده است که چیزهای زیادی در ذهن دارد. اما عنصر اصلی ترسناک آن (در هنگام تماشای فیلم متوجه خواهید شد) را می‌توان به روش‌های متعددی تفسیر کرد، به ویژه در نحوه به تصویر کشیدن تمایلات حیوانی مانند امیال بشری و عواقب آن.


3. زن هندوانه (The Watermelon Woman) – 1996

بسیاری از فیلمسازانی که تاکنون در این لیست بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن معرفی کرده‌ایم همگی جزء ناشناخته‌ها بوده‌اند. برخی از آنها مانند “الین می” و “آیدا لوپینو” به دلیل تسلط تعصبات ناعادلانه بر این صنعت، از کار دست کشیده‌اند و برخی مانند “واردا” اگر چه سال‌ها پشت دوربین بوده‌اند، اما هرگز به اندازه همتایان مرد خود معروف نبوده‌اند.

اما سه فیلم نهایی این فهرست و کارگردان‌های آنها، نمونه‌هایی برجسته از استعدادهایی هستند که توسط نیروهای واپس‌گرای این صنعت از بین رفته‌اند. همه آنها شروعی باورنکردنی داشته‌اند و اگر شایسته سالاری به معنای واقعی کلمه بر هالیوود حاکم بود، آنها امروزه جزء بهترین‌ها بودند؛ در حالی که همین امر باعث شده این فیلم‌ها اولین و آخرین آثار آنها باشد.

هر چند “شرل دونیه” (Cheryl Dunye) چند فیلم دیگر را کارگردانی کرده است و هنوز هم یکی از بازیگران تلویزیونی است که طرفداران زیادی دارد، اما هرگز دوباره نتوانست اثری متمایز مانند “زن هندوانه” بسازد. این فیلم یکی از معدود فیلم‌های مستقل واقعی در دهه 90 است. کمبود بودجه فیلم هرگز نه از لحاظ رسمی و نه از لحاظ روایی، مانع از جاه‌طلبی‌های آن نشده است.

امروزه بیش از 20 سال از این حرکت رسمی “دونیه” می‌گذرد؛ اثری که آکنده از نمونه برداری‌های مستند، روایت‌های زندگی‌نامه‌ایی و تحقیقات تاریخی جسورانه و بعید است که در کنار مضمون سیاسی رادیکال هسته فیلم، کاملاً طبیعی ارائه شده‌اند.


2. دوست دخترها (Girlfriends) – 1978

منطق و خط سیری که باعث می‌شود یک فیلم مورد ستایش قرار بگیرد همچنان یک راز است. برخی از فیلم‌های مورد تحسین هنرمندان و ارزشمند از لحاظ هنری، سریعاً یک کلاسیک ماندگار به شمار می‌آیند، در حالی که برخی دیگر به سادگی فراموش می‌شوند.

نمونه‌ایی جالب در این زمینه فیلم “دوست دخترها” اثر “کلودیا وایل” (Claudia Weill) است که یک فیلم مهم از نظر تاریخی و نحوه تولید (زیرا اولین فیلم آمریکایی بود که با کمک‌های دولتی حمایت مالی شد) محسوب می‌شود. این فیلم در زمان اکران با بازخوردهای مثبتی روبرو شد و حتی فیلمسازانی مانند “استنلی کوبریک” (Stanley Kubrick) آن را تحسین کردند. او در سال 1980 در یک مصاحبه گفت: «این یکی از فیلم‌های بسیار کمیاب آمریکایی است که می‌توان آن را با شیوه نویسندگی و فیلم‌سازی جدی، حساس و هوشمندانه بهترین کارگردانان اروپا مقایسه کرد».

پس چرا یافتن این فیلم تا همین اواخر در شبکه ویدیوئی خانگی غیرممکن بود و تا حد زیادی سال‌ها نادیده گرفته شد؟ تا اینکه بالاخره در سال 2019 به ثبت ملی رسید و در نهایت به عنوان یک اثر کلاسیک رسمیت یافت، اتفاقی که باید سال‌ها قبل می‌افتاد. هر چند دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.

در واقع فیلم “دوست دخترها” جزئی جدایی‌ناپذیر از هالیوود جدید است که صراحتاً پیشروی ژانر “مامبل‌کور” (mumblecore) به شمار می‌آید و الگویی برای سینمای مستقل است (زیرا فیلم “فرانسیس ها” (Frances Ha) با اقتباس از این فیلم ساخته شده است).

همچنین بخوانید: 10 کارگردان نخبه سینما که آرزو میکنیم فیلم های بیشتری بسازند


1. واندا (Wanda) – 1970

هر چند “شریل دونیه” و “کلودیا وایل” نتواستند به جایگاه حرفه‌ایی که شایستگی آن را داشتند برسند، اما حداقل توانستند یک فیلم دیگر را کارگردانی کنند و در نهایت کار ثابتی در تلویزیون پیدا کنند.

اما در انتهای لیست بررسی فیلم‌های کارگردان‌های زن به “باربارا لدن” (Barbara Loden) می‌رسیم که تنها موفق به ساخت یک فیلم بلند شد، او 10 سال پس از اکران تنها شاهکارش در سال 1980 فوت کرد و دیگر هرگز نتوانست شاهکار دیگری را کارگردانی کند. این هم یک تراژدی است و هم گواهی بر نبوغ او، زیرا توانست با یک فیلم خود را برای همیشه در تاریخ سینما ثبت کند. هر چند نمی‌توان کتمان کرد که ندیدن دیگر شاهکارهایی که او احتمالاً می‌توانست خلق کند تاسف‌برانگیز است، اما حداقل می‌توان قدر این اثر فاخر او را دانست.

فیلم “واندا” یک مطالعه شخصیتی فوق‌العاده سرزنده و خاص است و یکی از فیلم‌هایی است که به شکلی اساسی به چالش‌های زندگی در آمریکا پرداخته است، البته با چاشنی ناامیدی دنیوی و یاس‌های گاه و بیگاه. شاهکاری که در آن “لدن” چه به عنوان بازیگر و چه به عنوان کارگردان، ثابت کرده که یکی از بزرگان تاریخ سینما است. بنابراین این فیلم در لیست بهترین فیلم‌های کارگردان‌های زن در صدر قرار دارد.


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم