بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک که تماشای این فیلم‌ها را برای شما جذاب می‌کند

یک فیلم ترسناک جذاب برای اینکه بتواند به موفقیت برسد، باید از تمام جنبه‌های زبانی فیلم به نفع خود استفاده کند. شناخت این عناصر باعث می‌شود یک تجربه وحشتناک، از یک تجربه اجباری و تصنعی متمایز شود. یکی از مهمترین اجزای هر فیلم به خصوص فیلم‌های ترسناک، طراحی صدای آنها است. در ادامه 10 مورد از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک را معرفی خواهیم کرد که در آنها طراحی صدا به خدمت فضای ترسناک داستان درآمده است. با پروشات همراه باشید.


10. چشم‌های مادرم (The Eyes of My Mother)، (2016 کارگردان: نیکلاس پس (Nicolas Pesce))

مینیمالیسم اولین فیلم آزاردهنده “نیکلاس پس”، بخشی از چیزی است که آن را به یک فیلم ترسناک جذاب تبدیل کرده است. او در اینجا تنها به یک موسیقی پرطمطراق تکیه نمی‌کند. در ضمن سعی نمی‌کند از نشانه‌های موسیقی تصادفی برای نشان دادن چیزی که ترسناک است استفاده کند. او در اینجا حتی از تکنیک “جامپ اسکیر” (jump scare) نیز استفاده نمی‌کند. نتیجه کار او یک نمونه کاملاً بدیع و معتبر از وحشت است که یکی از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک را خلق می‌کند. نمونه‌ای که از هر چیزی از صدای شکستن چوب و جیک‌جیک پرندگان گرفته تا صدای چاقو و حتی دیالوگ‌های ساده و معمولی، برای برجسته کردن قسمت‌های خاصی از داستان استفاده می‌کند.

مردی در یک صحنه خاص به خانه شخصیت اصلی داستان نزدیک می‌شود، یعنی جایی که او با مادرش تنهاست. در ظاهر هیچ نشانه‌ای از طراحی صدا به چشم نمی‌خورد، اما در اصل این گونه نیست. زیرا تماشای ادامه یافتن صحنه، چیز دیگری را به ما نشان می‌دهد. به نظر می‌رسد آن مرد دیگر دربند محدودیت‌های کلی یک مکالمه نیست. زیرا با سرعتی عجیب به سوالات پاسخ می‌دهد، از چیزهایی که نمی‌خواهد به صورت جزء جزء بیان کند عبور می‌کند؛ این در حالی است که همواره لبخندی گوش تا گوش بر چهره‌اش نقش بسته است.

اما وقتی از موسیقی در فیلم استفاده می‌شود، چیزهایی به صحنه اضافه می‌شود که تنش آن را قابل لمس می‌کنند. بنابراین این موسیقی نه به عنوان یک شاخص وحشت، بلکه به عنوان یک تاکیدکننده ظریف عمل می‌کند و بر وحشت داستان تاکید می‌کند. این موسیقی در اصل به تنش داستان می‌افزاید و باعث خلق پویایی ناراحت کننده‌ای در یک صحنه می‌شود که با افزایش لایه‌های وحشت داستان، آرامش ما را بر هم می‌زند.

در حالت کلی فیلم “چشم‌های مادرم” یک فیلم استثنایی آرام با یکی از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک است. در طراحی صدای آن ترجیحاً بر صداهای طبیعت گرایانه تاکید شده است و همین باعث شده موسیقی بخشی از چیزی باشد که این فیلم را در نوع خود منحصر به فرد و وحشتناک کرده است.


9. Pontypool (2008، کارگردان: بروس مک‌دانلد (Bruce McDonald))

نبوغ فیلم” Pontypool ” در طراحی صدای آن نهفته است. این فیلم به دلیل ماهیت خود که همانا یک فیلم زامبی است که در یک ایستگاه رادیویی اتفاق می‌افتد، دارای کیفیت «بازی‌های رادیویی» است. در واقع این فیلم هم یک فیلم سینمایی محسوب می‌شود و هم یک نمایشنامه رادیویی و بیشتر از شهرت جهانی اثر معروف “اورسن ولز” (Orson Wells) تاثیر پذیرفته است. از این رو بخش مناسبی از فیلم بر روی صدا و دیالوگ متمرکز شده است.

فیلم” Pontypool” واقعاً تاثیرگذار است. زیرا تاثیرات و سبک آن کاملاً متمایز است. قسمت اعظم فیلم حول محور کسانی است که صداهایی را از ایستگاه رادیویی می‌شنوند که نشانه بروز اتفاقات وحشتناک در آن است. اما زمانی که مردم تماس می‌گیرند، بازیگر اصلی فیلم (با بازی “استیون مک‌هتی” (Stephen McHattie)) فریادهای نا امیدکننده‌ای را برای کمک می‌شنود و این در حالی است که صداها و فریادهای نارحت‌کننده و منزجرکننده‌ای دیگری نیز از ایستگاه رادیویی پخش می‌شود. تمامی این تماس‌ها با دقت بسیار زیادی ساخته شده‌اند. هر چیز از صداهای انفجار و ترق و تروق گرفته تا صدای اجرای هنرپیشه‌‎ها و حتی موسیقی نرم و سهمگین داستان، وضعیت فوق‌العاده ناراحت‌کننده ایستگاه رادیویی را به تصویر می‌کشد. در واقع فیلم” Pontypool “زمان را بر زیر سلطه خود درمی‌آورد و تا زمان برملا شدن ماجرا، دست خود را رو نمی‌کند.

به علاوه این فیلم در اصل بر روی زبان تمرکز دارد. اهمیت این تمرکز بعداً در فیلم آشکار می‌شود، اما انتخاب زبان به عنوان یک مجرای ترسناک، نشان دهنده تمرکز فیلم بر طراحی صدا است. تمام فیلم‌های ترسناک مانند Pontypool” به این جزئیات کوچک توجه نمی‌کنند؛ جزئیاتی مانند نحوه لایه‌بندی این تماس‌های تلفنی، بازی بازیگران و موسیقی، بدون اینکه هیچ عنصری جایگزین دیگری شود. این کار فوق‌العاده ظریف است، اما این فیلم آن را به شیوه‌ای بی‌عیب و نقص انجام می‌دهد و یکی از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک را خلق می‌کند.


8. دیگران (The Others)، (2001، کارگردان: آلخاندرو آمنابار (Alejandro Amenábar))

فیلم “دیگران” یک فیلم ترسناک سنتی به شمار می‌آید، زیرا از طراحی صدا بهره می‌برد. در اینجا به راحتی می‌توان نشانه‌های موزیکال، جامپ اسکیرها و تمرکز بر موسیقی و تاثیر آن بر فیلم را مشاهده کرد. در واقع اینها همان چیزهایی هستند که باعث شده‌اند فیلم “دیگران” از دیگر فیلم‌های ترسناک متمایز باشد. این فیلم به شدت به جزئیات توجه می‌کند. بنابراین با وجود اینکه فیلم از تاکتیک‌های مرسوم استفاده می‌کند (مخصوصاً زمانی که به جامپ اسکیرهای فیلم نگاه می‌کنیم) اما این عناصر مانند بخشی طبیعی از زیبایی‌شناسی فیلم به نظر می‌آیند، نه عنصری اجباری که تلاش می‌کند در جایی که هیچ دلیل برای وحشت وجود ندارد، وحشت ایجاد کند.

به عنوان مثال صحنه‌ای را به یاد بیاورید که “گریس” در اتاقی که تمام وسایل آن با پارچه سفید پوشانده شده‌اند، قدم می‌زند. شروع این صحنه تقریباً بی‌صدا است، اما گهگاه فیلم بر روی حرکت کفش‌های او روی زمین چوبی کف اتاق تمرکز می‌کند. به تدریج که پارانویای “گریس” تشدید می‌شود، به همراه تنش صحنه موجی از صداهای ناگهانی و موسیقی به گوش می‌رسد که منعکس‌کننده وضعیت احساسی جدید او هستند. به این ترتیب موسیقی سعی نمی‌کند ترس را القاء کند، بلکه بیشتر از آن برای توصیف احساس “گریس” استفاده می‌شود. این نشان‌‎دهنده طراحی هوشمندانه صدا در این فیلم است، زیرا کل سکانس بیش از هر چیز دیگری حول و حوش سلامت عقل رو به زوال “گریس” متمرکز شده است. در اینجا طراحی صدا به روایت جان می‌بخشد و بلعکس.

طراحی صدا در تماشای فیلم برای بار دوم، ابعاد جدیدی به خود می‌گیرد. زیرا در این زمان بیننده روایت پیچیده و نمادین فیلم را می‌شناسد و همه چیز لایه جدیدی از معنا پیدا می‌کند، به خصوص پچ‌پچ‌هایی که “گریس” در هنگام جستجوی خانه می‌شود. نتیجه آن خلق یکی از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک است.


7. ساتور (Sator)، (2019، کارگردان: جردن گراهام (Jordan Graham))

“ساتور” یک فیلم ترسناک با بودجه‌ای بسیار محدود است که عمدتاً در حاشیه قرار داشته است. چنین چیزی مایه شرمساری است، زیرا این فیلم یکی از ترسناک‌ترین و هیجان‌انگیزترین بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک را در بطن خود دارد. جدا از داستان جالب (که واقعیت و تخیل را در هم می‌آمیزد، زیرا “نانی” (Nani) که در فیلم مادربزرگ “جردن گراهام” است، معتقد بود که فیلم ساتور بسیار واقعی است) این فیلم توانسته است از ترفندهای فیلمسازی بسیار هوشمندانه‌ای برای تشدید تنش استفاده کند.

یکی از آشکارترین شگردهای این فیلم، استفاده از صدای ضبط شده واقعی “نانی” است وقتی که او درباره “ساتور” صحبت می‌کند، زیرا این صدا کیفیتی شبیه یک افسون وهم‌آلود دارد. این کلیپ‌های صوتی در سراسر فیلم گنجانده شده‌اند، به خصوص زمانی که شخصیت اصلی فیلم یعنی “پت” در کلبه چوبی‌اش نشسته و فیلم‌های دوربین را تماشا می‌کند. ترکیب لحن صدای خشن و زمخت “نانی” در کنار تاریکی بیش از حد و تقریباً فلج‌‎کننده اتاق، باعث خلق احساسی از ترس می‌شود که کل فیلم را در یک نوع تعلیق منحصر به فرد فرو می‌برد.

به علاوه فیلم “ساتور” نمونه‌ای دیگر از طراحی صدای طبیعت‌گرا است که در اینجا از آن برای تشدید وحشت استفاده شده است. این موسیقی (که “گراهام” آن را با استفاده از هر چیزی از قابلمه و تابه گرفته تا گیتار باس و کمان ویولون ساخته است) به راحتی در پس زمینه فیلم می‌نشیند. بنابراین اگر چه ممکن است صدای آبشار در اصل ترسناک نباشد، اما این صدا همراه با موسیقی “گراهام” و تصاویر رازآلود، ترکیبی را ایجاد می‌کند که در نهایت به یک فضای نا آرام منجر می‌شود.

در اینجا اغلب وحشت با چیزی رابطه دارد که نشان داده نمی‌شود، اما طراحی صدای “ساتور” همیشه نشان می‌دهد که چیزی وجود دارد، حتی زمانی که تصویرسازی فیلم دور از دسترس و دست نیافتنی است.


6. دریاچه مونگو (Lake Mungo) (2008، کارگردان: جوئل اندرسون (Joel Anderson))

“دریاچه مونگو” یک فیلم منحصر به فرد است، زیرا یک سبک مستندوار را در پیش گرفته و تا انتها به آن پایبند می‌ماند. طراحی صدای فیلم کاملاً منعکس‌کننده این واقعیت است. با وجود اینکه برخی از انواع موسیقی در طول فیلم در هم آمیخته می‌شوند، اما هرگز جای اجراها را نمی‌گیرند. در واقع فیلم “دریاچه مونگو” نمونه کاملی از کم بودن زیاد در فیلمسازی است.

به عقیده بسیاری فیلم “دریاچه مونگو” دارای یک سبک مصاحبه‌ای است و با صحبت کردن شخصیت‌هایش تعریف می‌شود. این فیلم در اصل با عکس‌ها و فیلم‌ها در هم آمیخته است (مخصوصاً زمانی که در بخش‌های دوم و سوم مورد کند وکاو قرار می‌گیرد). بنابراین این یک امتیاز تمام عیار برای فیلم است. زیرا از تعلیق آزاردهنده‌ای که توسط سبک زیبایی شناسی «مستندنما» ایجاد می‌شود، فاصله دارد. “اندرسون” به شکل هوشمندانه‌ای این را تشخیص داده است و به همین دلیل لحظات خاص را برای اضافه کردن یک امتیاز غیرسنتی که مملوء از آهنگ‌های ترسناک و جیغ‌های تقریباً مکانیکی است، انتخاب می‌کند. این بسیار ظریف است، اما تقریباً همیشه با یک تصویر ناراحت‌کننده همراه می‌شود و تنش بیننده را بدون چپاندن نشانه‌های موسیقیایی در ذهن او تشدید می‌کند.

بهترین طراحی صدا زمانی شکل می‌گیرد که فیلم به خوبی آن را تکمیل کند. هرگز هیچ دو فیلمی شبیه هم نیستند و هر فیلمی به رویکرد خاص خود در طراحی صدا نیاز دارد. به همین دلیل فیلم “دریاچه مونگو” به شکلی هوشمندانه طراحی صدای خود را به گونه‌ای طراحی می‌کند که با زیبایی‌شناسی مستندوار آن تناسب داشته باشد. در نتیجه فیلمی خلق شده است که به شدت واقع‌گرا و قابل اعتماد است و یکی از بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک را داراست.


5. باد (The Wind) (2008، کارگردان: اما تامی (Emma Tammi))

فیلم “باد” یکی از فیلم‌های بسیار مهیج لیست بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک است. داستان فیلم حول محور زنی است که در خانه‌اش که در یک چمنزار قرار دارد زندگی می‌کند. به دلیل مکان داستان، “باد” مضمونی شوم به خود می‌گیرد. مواردی مانند تندبادهای نالان، بال و پر زدن لباس‌ها روی بند رخت و زمزمه طبیعت، قهرمان داستان ما یعنی “لیزی” را احاطه کرده‌اند. به گونه‌ای که تقریباً این موارد به یک صدای آرامش‌بخش در فیلم تبدیل می‌شوند. اما با ادامه یافتن فیلم، پارانویا و ترس “لیزی” تشدید می‌شود.

در یکی از صحنه‌ها “لیزی” در هنگام خواندن کتاب در خانه‌اش در دل شب نشان داده می‌شود. او صدای در را می‌شنوند و بعد از باز کردن در، تنها چیزی که می‌شنود غرش باد است. تمامی شمع‌های پشت سر او خاموش می‌شوند و در حالی که “لیزی” ناامیدانه سعی می‌کند آنها را دوباره روشن کند، باد شدت بیشتری می‌گیرد و دری را که در نهایت بسته شده بود با لگد باز می‌کند. موسیقی در این صحنه تا زمانی که فاش شود هیچ کس پشت در “لیزی” حضور نداشته است، محو نمی‌شود. بنابراین شدت موسیقی به خدمت سلامت عقل رو به زوال “لیزی” و ترس فزاینده‌اش در می‌آید، زیرا او به تنهایی در یک دشت پهناور زندگی می‌کند و هیچ چیزی جز یک کتاب مقدس برای توجه کردن ندارد.

فیلم “باد” از آنجایی یک فیلم منحصر به فرد است که با انتظارات بیننده خود بازی می‌کند. این فیلم برخلاف دیگر فیلم‌های این لیست، بیشتر مبهم است تا ترسناک. با وجود اینکه به نظر می‌رسد چیزی فراطبیعی در فیلم در حال وقوع است، این احتمال نیز وجود دارد که ترس “لیزی” و در نتیجه تعلیق و وحشت ناشی از انزوای او باشد.


4. غریبه‌ها (The Strangers) (2008، کارگردان: برایان برتینو (Brian Bertino))

زمانی که “برایان برتینو” فیلم “غریبه‌ها” را ساخت، هدف او ساخت یک فیلم ترسناک نبود. به همین دلیل وحشت فیلم از فضای معمولی AKA آن (یک خانه روی تپه که اسراسر زیادی را دل خود جای داده است) ناشی نمی‌شود. بلکه بیشتر از این ناشی می‌شود که قهرمانان داستان در داخل این خانه به دام می‌افتند و از آنجا به فضای اطراف نگاه می‌کند.

این نشان‌دهنده تخریب کاملاً هوشمندانه یک فیلم ترسناک معمولی است، البته نمی‌توان گفت کاملاً اصلی است (زیرا فیلم‌های «تهاجم به خانه» از همان ابتدای سینما وجود داشته‌اند که از آن جمله می‌توان به فیلم “ویلای دورافتاده” (The Lonely Villa) ساخته “دی. دبلیو گریفیث” (D.W. Griffith) در سال 1909 اشاره کرد). اما چیزی که باعث تمایز این فیلم می‌شود رویکرد “برتینو” در طراحی صدای این فیلم است. او به جای تکیه صرف بر یک موسیقی ناراحت‌کننده که گهگاه با جامپ اسکیرهایی تماشاگر را به وحشت می‌اندازد، از صداهای خاصی برای شکستن سطح نگران‌کننده‌ای از سکوت استفاده می‌‎کند. شاید پرش رکورد فیلم معروف‌ترین نمونه آن باشد، اما حقیقت این است که “برتینو” از هر چیزی، از خراشیدن فلز و لگد زدن به در گرفته تا ضربه زدن به شیشه و شکستن آن استفاده می‌کند. او به طور خاص از این صداها برای شکستن سکوت فیلم استفاده می‌کند. شاید فیلم از این نظر شبیه فیلم‌های دیگر باشد، اما در اینجا هیچ گونه زیاده‌روی به چشم نمی‌خورد. در واقع طراحی صدای فیلم “غریبه‌ها” گوش‌خراش و ناراحت‌کننده است. این شکست ناگهانی تنش، برتری منحصر به فردی به فیلم بخشیده است.

چیزی که باعث منحصر به فردتر شدن این فیلم شده است، این است که به نظر نمی‌آید تنها یک حقه بی‌ارزش باشد. معمولاً در این گونه فیلم‌ها جامپ اسکیرها اولین راهکار فیلمساز برای خلق فضای وحشت هستند. اما در اینجا “برتینو” توانسته از آنها به شکلی حرفه‌ای برای ایجاد تنش استفاده کند. در اینجا بسیاری از صحنه‌ها از جمله صحنه پرش رکورد غرق در تعلیق هستند. در نتیجه تلاطم صدا در این فیلم نه تنها باعث می‌شود که تماشاگر روی صندلی میخکوب شود، بلکه تا عمق استخوان‌های او را به لرزه درمی‌آورد.


3. کلبه (The Lodge) (2019، کارگردانان: ورونیکا فرانتس (Veronika Franz) و سورین فیالا (Severin Fiala))

فیلم “کلبه” از آن جهت منحصر به فرد است که روایت آن به رویکرد آن در طراحی صدا برمی‌گردد. داستان فیلم در یک کلبه برفی می‌گذرد، جایی که دو کودک و دوست دختر پدرشان (که خیلی زود به نامادری‌شان تبدیل می‌شود) به خاطر کولاک برف در داخل این کلبه گرفتار می‌شوند. آنچه در ادامه می‌آید نزول نگران‌کننده‌ای به پارانویا، آسیب روانی و ترس است. زیرا “گریس” با بازی “رایلی کیئو” (Riley Keough) شب‌ها صداهای آزاردهنده‌ای را در کلبه می‌شنود و چون زمانی عضو یک فرقه بوده است، آن را به گذشته خود پیوند می‌دهد.

فیلم “کلبه” همانند بسیاری دیگر از فیلم‌های ترسناک، از تفاوت و تقابل بین سکوت و صدا بهره می‌برد. رویکرد “ورونیکا فرانتس” و “سورین فیالا” در این فیلم شبیه رویکرد “کوبریک” (Kubrick) در فیلم “درخشش” (The Shining) هنگام استقرار در کلبه است. زیرا در اینجا نیز همه چیز بزرگ و باشکوه به نظر می‌رسد و سپس لایه‌‎های داستان یکی یکی آشکار می‌شوند. حتی طراحی صدا نیز منعکس‌کننده پوست‌اندازی داستان است، زیرا مضامین اصلی داستان کم‌کم ظاهر می‌شوند (از جمله زمانی که آهنگ” Nearer My God to Thee ” در هنگام پرسه زدن “گریس” در اطراف کلبه پخش می‌شود).

در این فیلم نیز همانند فیلم باد، طراحی صدا ارتباط مستقیمی با سلامت روانی “گریس” و مارپیچ ذهنی او دارد. اما در اینجا یک انحراف مشاهده می‌شود، زیرا اینها به طور مستقیم به آسیب روانی او در فرقه برمی‌گردند. ناگهان بیننده به این فکر می‌افتد که آیا واقعاً ماجرایی فراطبیعی در کلبه در حال وقوع است و یا اینکه گذشته “گریس” به تدریج او را در برمی‌گیرد. استفاده از مضامین باعث متمایز شدن فیلم “کلبه” شده است و ما را مستقیماً به درون وجود “گریس” می‌برد، بدون اینکه بازیگر حتی یک کلمه بر زبان بیاورد.


2. مردم گربه‌ای (Cat People) (1942، ژاک تورنر (Jacques Tourneur))

فیلم “مردم گربه‌ای” بیشتر به این دلیل فیلم موفقی به شمار می‌رود که “تورنر” توانسته در این فیلم به خوبی از نور استفاده کند. او فیلمنامه‌ای را که روی کاغذ بسیار مضحک و بی‌ارزش به نظر می‌رسید، به یک فیلم واقعاً وهم‌آلود تبدیل کرد؛ هر چند کمتر به طراحی صدای این فیلم پرداخته شده است.

در دهه 40 هنگامی که بدون شک توجه زیادی به طراحی صدا می‌شد، تمرکز بر روی دوربین بود، یعنی عناصری مانند فیلمبرداری، نورپردازی و کادربندی. زمانی که فیلم “مردم گربه‌ای” منتشر شد، صدا تنها 15 سال بود که به فیلم‌ها راه یافته بود، به این دلیل هنوز یک فن‌آوری جدید محسوب می‌شد. با وجود اینکه در آن دوره فیلم‌های زیادی به صدا توجه می‌کردند، اما هنوز صدا جزء اولویت‌های یک فیلم نبود.

طراحی صدای فیلم “مردم گربه‌ای” به ویژه در میان فیلم‌های ترسناک دهه 40 بسیار منحصر به فرد بود. این دوره بیشتر با موسیقی‌های عجیب و غریب و محرک‌ها و علائم ناگهانی تعریف می‌شود. نگاهی دوباره به این فیلم و اینکه چگونه “تورنو” از آن سبک استفاده کرده است، در عصر حاضر خالی از لطف نیست. شاید این بیشتر در صحنه کمین کردن قابل توجه باشد، یعنی جایی که شخصیت اصلی داستان یعنی “ایرنا” در خیابانی خلوت قدم می‌زند. زیرا در اینجا به جای اینکه صرفاً برای ایجاد ترس در صحنه بر روی گام‌های او تمرکز شود، سعی شده توجهات از گام‌های او برداشته شود نه اینکه در مرکز توجه قرار بگیرند. در واقع گام‌های او طنین‌انداز می‌شوند و به خیابان عمق و فضا می‌بخشند و در عین حال واقعاً نشان می‌دهند که شخصیت اصلی داستان ما تحت تعقیب است.

در ضمن صحنه تعقیب، نمونه‌ای درخشان از ترکیب طراحی تصویر وصدا است و مهمتر از همه نشان می‌دهد که چگونه دومی باعث ارتقای اولی می‌شود. اگر صدای این صحنه ضعیف بود، صحنه تعقیب غیر قابل توجه (یا حداقل بی‌اثر) می‌شد. اما ترکیب آنها با هم، صحنه نگران‌کننده‌ای را خلق می‌کند که هنوز پس از 80 سال ترسناک و مهیج است.


1. هیس (Hush) (2016، کارگردان: مایک فلنگن (Mike Flanagan))

فیلم “هیس” به دلایل مختلفی منحصر به فرد است که مهمترین آنها رویکرد این فیلم نسبت به طراحی صدا است و آن را به بهترین صداپردازی فیلم‌های ترسناک تبدیل می‌کند. این فیلم درباره زنی ناشنوا به نام “مدی” است که متوجه می‌شود مردی قصد ورود به خانه او را دارد. “فلنگن” نه تنها صدای این فیلم را به گونه‌ای طراحی کرده است که ما را با وضعیت عاطفی و دیدگاه “مدی” آشنا می‌کند، بلکه به طرز هوشمندانه‌ای از آن برای تغذیه طرح داستان استفاده می‌کند. به عنوان مثال “مدی” نمی‌داند آن مرد چه زمانی پشت سر او ایستاده است، زیرا نمی‌تواند صدای او را بشنود. علاوه بر این زمانی که شخصیت‌‎های فیلم کشته می‌شوند، “مدی” همچنان از ماجرا بی‌خبر است. این باعث خلق جنبه جدیدی از آسیب‌پذیری قهرمان داستان می‌شود و با پیشرفت فیلم، آن را پرتنش‌تر و هیجان‌انگیزتر می‌کند و در نهایت به مقابله با او می‌پردازد.

جالب‌ترین مورد در زمینه تصمیم کارگردان برای فیلمبرداری فیلم، ضبط برخی از صحنه‌ها از دیدگاه “مدی” است. صحنه آغازین فیلم از همین سبک بهره می‌برد. “مدی” در حال آشپزی است و ما می‌توانیم از دیدگاه او ببینیم که او صدای جلز ولز ماهیتابه و صدای خرد شدن سیر و پیاز با چاقو را نمی‌شنود. اما این اصل کل فیلم را در بر نمی‌گیرد، زیرا در قسمت اعظم فیلم بیننده می‌تواند همه چیز را به وضوح بشنود. اما در کل این یک انتخاب هوشمندانه در زمینه فیلم‌سازی است که صراحتاً به ما می‌گوید “مدی” ناشنواست.


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم