10 انسان واقعی که الهام‌بخش داستان‌ها و افسانه‌های امروزی بوده‌اند

داستان‌ها و افسانه‌ها چنان در فرهنگ کشورها جای گرفته‌اند که به‌ندرت صحت آن‌ها را زیر سؤال می‌بریم. اما اغلب این داستان‌ها از افراد و داستان‌های واقعی الهام گرفته‌اند. در این مقاله لیست 10 انسان واقعی که الهام‌بخش داستان‌ها و افسانه‌های امروزی بوده‌اند را برایتان آورده‌ایم.


10. هانس کریستین اندرسون (جوجه اردک زشت)

هانس کریستین اندرسون که نویسنده معروف آثاری چون “جوجه اردک زشت”، “پری دریایی” و “ملکه برفی” است، داستان معروف “جوجه اردک زشت” را بر اساس زندگی واقعی خود نوشته است. در آخر داستان متوجه می‌شویم که این جوجه حاصل تخم یک قو بود که به‌اشتباه در لانه اردک افتاده بود. هانس که فرزند یک کفاش و زن رخت شور بود، گفته می‌شد که فرزند غیرقانونی شاهزاده دانمارک است. به‌عبارت‌دیگر او یک اردک معمولی نبود بلکه یک قوی خاص بود. در حقیقت هانس هم مانند جوجه اردک زشت همیشه تنها بود و هیچ دوستی نداشت و اغلب افسرده بود. بنابراین تعجبی ندارد که این داستان با این جمله به پایان رسید: “حالا او از تمام آن رنج و سختی‌ها خشنود بود زیرا باعث می‌شد که قدر این شادی و لذت را بیشتر بداند.”


9. جنی لیند (بلبل)

داستان “بلبل” که بازهم توسط اندرسون نوشته‌شده داستان یک امپراتور چینی است که مسحور صدای یک بلبل شده و آن بلبل را دعوت می‌کند تا در قصر او زندگی کند. اما زمانی که یک بلبل عروسکی هدیه می‌گیرد بلبل واقعی را فراموش کرده و به او اجازه می‌دهد که به طبیعت بازگردد. بعد از مدتی امپراتور بیمار شده و زمانی که در بستر مرگ قرار می‌گیرد دوست قدیمی خود یعنی بلبل را به بستر خود فرامی‌خواند. فرشته مرگ آن‌قدر تحت تأثیر قرار می‌گیرد که به او فرصت زندگی می‌دهد. به نظر می‌رسد که اندرسون این داستان را برای معشوقه‌اش جنی لیند که یک خواننده اپرا بود و به بلبل سوئدی معروف بود، نوشته است. متأسفانه جنی اندرسون را بیشتر به چشم یک برادر می‌دید نه معشوق، به همین دلیل با فردریک چاپین که یک آهنگ ساز بود ازدواج کرد. اندرسون در خاطراتش نوشته است که “از طریق عشق جنی توانستم هنر را درک کنم، توانستم بفهم که انسان به خاطر دیگری می‌تواند خودش را فراموش کند. هیچ کتاب یا انسانی نتوانست به‌اندازه جنی روی من تأثیر بگذارد.”


8. کنتس مارگارت فون والدک (سفیدبرفی)

درحالی‌که این داستان اولین بار در سال 1800 توسط برادران گریم نوشته شد، شخصیت زن داستان از زنی به نام کنتس مارگارت فون والدک که در سال 1533 به دنیا آمده بود الهام گرفته است. در سن 16 سالگی این زن شاهزاده فیلیپ دوم اسپانیا را ملاقات کرد و عاشقش شد. نامادری بدجنس او با این امر مخالف بود. پادشاه هم به دلایل سیاسی با این ازدواج مخالف بود. زمانی که مارگارت در سن 21 سالگی براثر بیماری از دنیا رفت خیلی‌ها معتقد بودند که از طرف قصر او را مسموم نموده‌اند. تنها تفاوت این داستان با زندگی مارگارت در این است که او نمی‌توانسته توسط نامادری‌اش کشته شود زیرا او قبل از مارگارت از دنیا رفته بود. مارگارت هم همانند هفت کوتوله در منطقه هسه آلمان بزرگ‌شده بود و برادرش در معدن کار می‌کرد و کودکان را نیز به کار مشغول می‌کرد و به دلیل سختی کار و سو تغذیه بیشتر این کودکان بزرگ نمی‌شدند و قد کوتاهی داشتند.


7. ماریا سوفیا مارگارتا کاترینا فون ارتل (سفیدبرفی)

یکی دیگر از زنان الهام‌بخش داستان ملکه برفی ماریا سوفیا مارگارتا کاترینا فون ارتل، دختر شاهزاده فیلیپ کریستف فون ارتل بود. او در سال 1729 در لهر آلمان به دنیا آمد. نامادری او بسیار بدجنس بود و فرزندان خود را به او ترجیح می‌داد. قصری که او در آن بزرگ شد اکنون به یک موزه تبدیل‌شده و در آن آینه‌ای وجود دارد که گفته می‌شود شاهزاده به همسر دومش هدیه داده است. بر روی آینه نوشته‌ای حک‌شده که به معنای خودشیفتگی است این جمله هم وجود دارد “او همانند خورشید زیباست.” این آینه متعلق به آن زن خودشیفته بود. طبق باور عموم در لهر آینه‌ها سخن می‌گفتند اما تمام آن‌ها همانند آینه جادویی نامادری نبودند. این آینه‌ها توسط شیشه‌کاران ماهری ساخته‌شده بودند که بعدها تابوت شیشه‌ای سفیدبرفی را ساختند. طبق این باور هم 7 کوتوله از مردان کوتاه قدی که در معدن کار می‌کردند الهام گرفته بودند.


6. رودوپی (سیندرلا)

شاید عده کمی از داستان واقعی که سیندرلا از آن الهام گرفته‌شده خبر داشته باشند. رودوپی دختری یونانی بود که دزدیده شد و به‌عنوان برده به مصر برده شد. برخی براین باورند که فرعون مسحور زیبایی او شد و دختر را به قصر برد و تا آخر عمر همانند یک ملکه زندگی کرد. طبق یکی دیگر از داستان‌ها، دوستان دیگر او که برده بودند می‌خواستند به جشنی بروند که او نمی‌توانست، بنابراین الهه هورس خود را به یک شاهین تبدیل نمود یکی از پاپوش‌های رودوپی را دزدید و در دامان فرعون گذاشت. فرعون به دنبال صاحب آن گشت، آن دختر را دید و با او ازدواج کرد. اما برخلاف این افسانه‌ها در واقعیت در دوره فرعون رامسس دوم ملکه‌ای به نام رودوپی وجود داشت. اولین بار داستان رودوپی نزدیک تولد عیسی مسیح توسط تاریخ‌دان یونانی به نام استرابو نوشته شد. استرابو به‌احتمال‌زیاد از داستانی که 500 سال پیش توسط هرودوت نوشته‌شده بود، الهام گرفته است.


5. سنت باربارا (راپونزل)

داستان راپونزل دختری که در یک قلعه زندانی‌شده بود اولین بار در سال 1600 نوشته شد. اما به‌احتمال‌زیاد این داستان از زندگی سنت باربارا در قرن سوم الهام گرفته‌شده است. باربارا به دلیل زیبایی افسانه‌ای‌اش خواستگارهای فراوانی داشت. پدرش که از این موضوع عصبانی بود او را در قلعه‌ای حبس کرد. همچنین او قصد داشت که مانع از مسیحی شدن دخترش شود. باربارا سال‌ها در آن قلعه زندگی کرد و آب و غذا را از طریق سبدی با طناب برای او می‌فرستادند. روزی یک نفر در سبد او یک کتاب مسیحی گذاشت و باعث شد باربارا به مسیحیت علاقه پیدا کند. زمانی که پدرش متوجه مسیحیت او شد، باربارا را مجبور کرد که این کار را تکذیب کند اما زمانی که او نپذیرفت باربارا را گردن زد. طبق افسانه‌ها پدر باربارا بر اساس رعدوبرق و صاعقه از دنیا رفت.


4. کاترینا اشرایدرین (هنسل و گرتل)

طبق داستان “هنسل و گرتل” جادوگران در خانه‌های شکلاتی زندگی می‌کردند و با وعده شکلات و کیک بچه‌ها را فریب می‌دادند. داستان کاترینا اشرایدرین هم یکی از این داستان‌هاست. او در سال 1618 در آلمان به دنیا آمد و به خاطر کلوچه‌هایش معروف بود. بعد از مدتی برای کارهای خیریه کلیسا کلوچه می‌پخت و در بازار می‌فروخت. در یکی از این خیریه‌ها او با هانس متزلر که یک نانوا و کیک پز بود، آشنا شد. زمانی که کاترینا به خواسته‌های هانس پاسخ نداد و با آزار او مواجه شد لوازم و کلوچه‌های خود را برداشت و فرار کرد. به دلیل این رفتار او، هانس شایع کرد که کاترینا یک جادوگر است. بنابراین دستگیر شد اما به دلیل نبود شواهد پس از مدتی آزاد شد. سپس متزلر و خواهرش گرت به خانه او رفته، او را کشتند و سپس در اجاق پختند. متزلر و گرت دستگیر و پس از مدتی آزاد شدند اما بعد از بازگو کردن داستان، آن‌ها به کودکان بی‌گناه تبدیل شدند و کاترینا به جادوگر شیطان‌صفت.


3. کونومر نفرین شده (مرد ریش آبی)

در ادوار گذشته کونومر نفرین‌شده زنان را به قتل می‌رساند. یکی از این زنان تریفین نام داشت. اما کونومر آن‌چنان محو زیبایی او شد که خواست با او ازدواج کند. طبق یکی از داستان‌ها، بعدازاین که کونومر عاشق زن دیگری شد تریفین را به قتل رساند. در داستان دیگر تریفین حامله شد و سپس جسد زنان دیگر را پیدا کرد. ارواح آن زنان به تریفین گفتند زمانی که آن‌ها باردار می‌شدند کونومر آن ها را به قتل می‌رساند زیرا تصور می‌کرد فرزندش او را خواهد کشت. تریفین تصمیم گرفت فرار کند اما دستگیر و کشته شد. اما نسخه فرانسوی این داستان پایان بهتری دارد. همسر یکی از اشراف توسط کونومر دزدیده می‌شود و جسد زنان دیگر را پیدا می‌کند، اما برادرانش او را پیداکرده و کونومر را به قتل می‌رسانند. آن زن صاحب قصر کونومر شده و برای زنان به قتل رسیده مراسم شایسته‌ای برگزار می‌کند.


2. ژیل د ریس (مرد ریش آبی)

یکی دیگر از افراد الهام‌بخش داستان “مرد ریش آبی” افسری فرانسوی به نام ژیل د ریس است که کودکان را به قتل می‌رساند. او پس از یکی از جنگ‌ها به زادگاهش برگشت، خانه‌ای خرید، با یک زن اشراف‌زاده ازدواج کرد و زندگی مرفهی تشکیل داد. اما ازآنجایی‌که به دنبال پول و قدرت بیشتری بود به شیطان گرویده شد. تا تاریخ دستگیری‌اش در سال 1440، حدود 140 کودک را کشته و سلاخی کرده بود. او به گناهانش اعتراف کرد و به مرگ محکوم شد، اما بسیاری از تاریخ نویسان معتقدند که او به‌اجبار و به‌دروغ اعتراف کرد. او دشمن دوک بریتانیا بود، بنابراین مرگ او به نفع دوک بود. درهرحال او الهام‌بخش داستان “مرد ریش آبی” شد.


1. الخیزوران بنت عطا (هزار و یک شب)

هزارویک‌شب مجموعه داستان‌هایی است که توسط شهرزاد نقل می‌شود. او تازه‌عروس یک پادشاه عرب بود که تمام زنانش را در صبح ماه‌عسل به قتل می‌رساند. شهرزاد هر شب به او قصه‌ای گفت و به این صورت پادشاه عاشق او شد و زندگی‌اش را به او بخشید. در واقعیت، در سال‌های 701 تا 761 در یمن زنی به نام الخیزوران بنت عطا به دنیا آمد که دزدیده شد و به‌عنوان برده فروخته شد. اما شانس با او یار بود و خلیفه‌ای که او را خریده بود عاشق اش شد و با او ازدواج کرد. این زن در زندگی خلیفه نقش مهمی داشت، حتی خلیفه را مجبور کرد پسران او را جانشین خود کند نه پسران دیگر از همسران قبلی. پسر کوچک‌تر او از راهنمایی‌های مادرش استفاده می‌کرد و به یکی از رهبرهای محبوب دوره خود تبدیل شد که عاشق هنر بود. اگرچه مشخص نیست که این زن با داستان‌گویی قلب پادشاه را دزدید یا نه، اما قدرت او و زندگی‌اش الهام‌بخش داستان هزارویک‌شب است. این داستان حتی با نادیده گرفتن داستان های دیگرش، بسیار جذاب است.

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم