فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” (Robert Eggers) که باید تماشا کنید و لذت ببرید
آماده شوید تا با فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” آشنا شوید. فیلم “مرد شمالی” (The Northman) و حماسه خونین وایکنیگهای “رابرت اگرز” (Robert Eggers) بالاخره با هیاهوی زیاد از راه رسید. هنرپیشههای این فیلم از جمله بهترینها هستند (کسانی مانند “آنیا تیلور-جوی” (Anya Taylor-Joy)، “نیکول کیدمن” (Nicole Kidman) و “ویلم دفو” (Willem Dafoe)). از این رو جای تعجبی ندارد که این فیلم 90 میلیون دلار فروش کرده است و بیشک یکی از بزرگترین آثار او است و نمایندهایی تمام و کمال برای فیلمهای پرجاذبه بزرگسال پسند به شمار میآید. “اگرز” اخیراً با ارائه مجموعه داستانهای عامیانه “نیو انگلند” (New England) مرزهای وحشت را جابجا کرد (دو فیلم “جادوگر” (The Witch) و “فانوس دریایی” (The Lighthouse)) و حال بار دیگر با ارائه فیلم “مرد شمالی” آمده است که تا خود را به طرفدارانش ثابت کند.
در نتیجه داستانی مردانه مملوء از کثافت و کشت و کشتار خلق شده است. در اینجا فیلم داستان شاهزاده اسکاندیناوی (با بازی “الکساندر اسکاشگورد” (Alexander Skarsgård)) را دنبال میکند که به مرز جنون رسیده است و قسم خورده انتقام قتل پدرش (با بازی “ایتن هاک” (Ethan Hawke)) را بگیرد. اگر این مقدمه از فیلم آشنا به نظر میرسد به خاطر این است که از داستان هملت شکسپیر نویسنده اسطورهایی قرن دهم الهام گرفته شده است. به دلیل اینکه اکثر کارهای “اگرز” در ژانر هیجانی ساخته شدهاند، شاید خالی از لطف نباشد با 10 مورد از محبوبترین تریلرهای “اگرز” آشنا شویم. فیلمهایی که در ادامه معرفی میکنیم از جمله فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” هستند که نشان میدهند دانش او از سینما، به اندازه سینما وسعت دارد. با پروشات همراه باشید.
10. ساعت گرگ و میش (Hour of the Wolf) (اینگمار برگمان (Ingmar Bergman) 1968)
هرگز نمیتوان کارگردانی را پیدا کرد که “اگرز” به اندازه پادشاه ظلمت و تاریکی یعنی “برگمان” برای او احترام قائل شود. اگر چه درامهای اتاقی “اینگمار برگمان” را به سختی میتوان در قالب ژانر خاصی دستهبندی کرد، اما آثار او همواره منبع بیپایان الهام برای “رابرت اگرز” بودهاند. به علاوه “اگرز” بارها از “برگمان” به عنوان فیلمساز مورد علاقهاش یاد کرده است.
فیلم “ساعت گرگ و میش” رمزآلودترین فیلم شخصیتی سوئدی تا به امروز است. زیرا در اینجا توجه ویژهایی به شرایط انسانی، فردگرایی و روانکاوی بشر شده است. داستان فیلم دقیقاً مانند فیلم “فانوس دریایی” در جزیرهایی دورافتاده و بادخیز رخ میدهد. در این فیلم دو روح متضاد – در اینجا یک نقاش زجرکشیده و همسر عاشقش – با شیاطین درونی و احساس گناه سرکوب شدهشان دست و پنجه نرم میکنند تا اینکه کاملاً دچار جنون میشوند. فیلم “ساعت گرگ و میش” تاریک، ترسناک و خفقان آور است. در اینجا از موارد بیارزش برای ترساندن مخاطب استفاده نمیشود، بلکه فضای تسخیرشده، تصاویر دلخراش و اوج کابوسمانند فیلم، باعث محو شدن مرز بین واقعیت و توهم میشوند.
به سختی میتوان تاثیر سبک و مضمون این تریلر گوتیک “برگمان” را بر “اگرز” نادیده گرفت. “اگرز” در 2019 Reddit AMA این فیلم را در میان فیلمهای مورد علاقه خود ذکر کرد و درباره آن مفصل با “اری استر” (Ari Aster) صحبت کرد. او گفت: «باورنکردنی است که “برگمان” چگونه میتواند نماها را تغییر دهد، بدون اینکه شما از آن اطلاع پیدا کنید. شما یک صحنه را تماشا میکنید و بعداً متوجه میشوید که در حال تماشای یک صحنه بودهاید که به صورت یکپارچه تجربه ذهنی سه شخصیت مختلف را به تصویر کشیده است. ما در این باره واقعاً هیچ ایدهایی نداریم، ما هرگز نمیدانیم که او قرار است دوربین را در کجا قرار دهد، او دوربین را همیشه در بهترین جای ممکن قرار میدهد. به نظر میرسد انتخابهای او کاملاً غریزی هستند». در ضمن وقتی که از او پرسیده شد در پروژه آینده خود با کدام بازیگران همکاری خواهد کرد، او به “ماکس فون سیدو” (Max Von Sydow) و “لیو اولمان” (Liv Ullman) اشاره کرد.
همچنین بخوانید: فیلمهای ادوارد یانگ (Edward Yang) از خوب تا بهترین که باید تماشا کنید
9. زمان خوب (Good Time) (برادران سفدی (Safdie Brothers) 2017)
تا به امروز فیلم “فانوس دریایی” بزرگترین دستاورد حرفهایی “رابرت پتینسون” (Robert Pattinson) به شمار میآمده است. اما نمیتوان در این میان به یکی از بزرگترین دلایلی که باعث شد او یک شبه به یکی از مطرحترین بازیگران هالیوود تبدیل شود توجه نکرد. نقشهای بعدی او به عنوان نقش اول در جدیدترین فیلم “کریستوفر نولان” (Christopher Nolan) و نقش “بروس وین” در فیلم “بتمن” (The Batman) “مت ریوز” (Matt Reeves) باعث شدند که او از یک نوجوان محبوب به بازیگری معتبر تبدیل شود. اما در این میان نمیتوان نقش فیلم “زمان خوب” “برادران سفدی” که قبل از فیلم “فانوس دریایی” “اگرز” ساخته شده است را در محبوبیت او نادیده گرفت. این فیلم یک ادیسه حومه شهری است که اساساً آغاز رنسانس “پتینسون” محسوب میشود، زیرا نقش مهمی را برای او به ارمغان آورد که حرفهاش را تغییر داد و به حضور او در محافل خانگی مشروعیت بخشید و برای همیشه به حضور بیرمق او بر پرده سینما پایان بخشید.
این فیلم براساس سبک هیجانانگیز خانواده” سفدی” ساخته شده است، زیرا شخصیتهای پریشان و خودویرانگر را در هم میآمیزد و آنها را درگیر گردبادی از مخمصهها میکند تا آنها عمیقتر در منجلاب فرو بروند. “پتینسون” در اینجا نقش مردی مضطرب را بازی میکند که پس از نیمه کاره ماندن دزدی آنها، درگیر تلاشی بیهدف برای نجات برادر دستگیرشدهاش میشود. او در این فیلم بازی قدرتمندی را به نمایش میگذارد، به گونهایی که “اگرز” در مصاحبهایی با IndieWire این فیلم را یکی از 6 فیلم مورد علاقه خود در سال 2017 معرفی کرد.
او گفت: «اساساً من تا چند سال پیش فیلمهای “گرگ و میش” (Twilight) را تماشا نمیکردم، چرا که این فیلمها به طرز ناپسندی وحشتناک بودند. اما من همیشه او را دوست داشتم، زیرا چیزی اسرارآمیز را در وجود او میدیدم و همین باعث شد که او در طول این سالها به یک بازیگر بزرگ و مشهور تبدیل شود و اگر نقشی برای او پیدا کنم، حتماً با او همکاری خواهم کرد. بعدها فیلمهای “شهر گمشده زی” (The Lost City of Z) و “زمان خوب” را دیدم و بازی او در این فیلمها واقعاً من را قانع کرد». بنابراین این فیلم باید در لیست فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” جای بگیرد.
8. گنجهای سیرا مادره (The Treasure of Sierra Madre) (جان هیوستون (John Huston) 1948)
هنگامی که “اگرز” در مورد “پتینسون” صحبت کرد، از فیلم کلاسیک “جان هیوستون” به عنوان الهامبخش اصلی او در تعریف حال و هوا و شخصیتهای فیلم “فانوس دریایی” نام برد. او گفت: «ما برای اینکه بفهمیم شخصیت “راب” قرار است چگونه صحبت کند مشکل داشتیم. به همین دلیل به اولین فیلمی فکر کردیم که در آن شخصیت داستان ممکن است هر نوع شخصیتی داشته باشد و بلافاصله به فکر شخصیت “هامفری بوگارد” (Humphrey Bogart) در فیلم “گنجهای سیرا مادره” افتادیم. هر چند ما میدانستیم شخصیت اصلی ما هیچ شباهتی به او ندارد، اما او الهام بخش خوبی برای ما بود. زیرا در نهایت چیزی برای تکیه کردن بر آن داشتیم».
فیلم “هیوستون” دقیقاً مانند فیلم دریایی “اگرز” انزوا و روانشناسی انسان را از طریق نشان دادن سوءاستفادههای چند مرد که چارهایی جز درگیری با یکدیگر ندارند و در نهایت قربانی پارانویا و بیاعتمادی به یکدیگر میشوند، مورد بررسی قرار میدهد. در این فیلم “بوگارت” (Bogart) نقش “فرد دابز” را بازی میکند، یک آمریکایی بیپول که در مکزیک گیر افتاده است و با یک کاوشگر کهنه کار طلا در سفری خطرناک راهی کوههای خشک و بیآب و علف “سیرا مادره” میشود. هر چند او در ابتدا سنگ طلای مدنظر خود را پیدا میکند، اما حرص و آز و روانپریشی خیلی زود او را گرفتار میکند. علیرغم بازی “بوگارت” در اینجا به عنوان یک ضدقهرمان متوهم و خودخواه که هیچ راهی برای خلاصی از این وضعیت ندارد، اما باید قبول کرد که “بوگارت” با هنرنمایی، یکی از بهترین بازیهای خود را در اینجا به نمایش گذاشت.
7. کشتن گوزن مقدس (The Killing of a Sacred Deer) (یورگوس لانتیموس (Yorgos Lanthimos) 2017)
پیشگوییهای محقق نشده، پویایی نامتعارف خانوادگی، بار سنگین سرنوشت، حماقت انتقام و … اگر این مضامین توجه شما را جلب کردهاند به خاطر این است که همه آنها تار و پود آثار “رابرت اگرز” را تشکیل میدهند. فیلم بعدی که ما در اینجا میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم مضامین مشابهی دارد و “اگرز” در سال 2017 آن را یکی از آثار مورد علاقه خود به شمار آورد؛ زیرا این فیلم ریشه در اساطیر و فولکلورهایی دارد که بسیار شبیه سه مضمون اول هستند. در حالی که فیلم “فانوس دریایی” افسانه “پرومتئوس و پروتئوس” (Prometheus and Proteus) را در قالب یک رواندرام غیر معمول آکنده از نمادگرایی، استعاره و طنز ترسناک، دوباره به تصویر کشید. فیلم گوزن مقدس نیز همین رویه را در پیش گرفته است و ریشههای خود را از یکی دیگر از تراژدیهای یونان باستان پیدا کرده است و آن چیزی نیست جز “ایفیگنیا در اولیس” (Iphigenia at Aulis).
در اینجا نیز همانند فیلم “جادوگر”، داستان در یک خانواده به ظاهر خوشبخت رخ میدهد که پس از تماس یکی از اعضای خانواده با یک عامل خارجی همه چیز به هم میریزد. در فیلم “لانتیموس”، “استیون” بزرگ خانواده و یک جراح قلب مشهور است که با “مارتین” دوست میشود، او یک نوجوان مرموز است که به طور تصادفی پدرش را در یکی از جراحیهای او از دست داده است. شباهتهای این دو فیلم به اینجا ختم نمیشود، زیرا “مارتین” نیز مانند “آملث” در فیلم “مرد شمالی”، سعی میکند به هر طریق ممکن انتقام پدر مرحومش را بگیرد و به همین دلیل یک نقشه حیلهگرانه طراحی میکند تا انتقام خود را بگیرد. در تکمیل نقشه او، “نیکول کیدمن” نقش یک مادر عصبی را بازی میکند که به دنبال برهم زدن خانواده از درون است. اگر حماسه اسکاندیناوی “اگرز” را دیده باشید، احتمالاً داستان این فیلم نیز برای شما آشنا به نظر میآید. به همین دلیل یکی از فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” است.
6. مخمل آبی (Blue Velvet) (دیوید لینچ (David Lynch) 1986)
حس کنجکاوی باعث میشود همان سرنوشتی در انتظار “کالب” و “توماسون” در فیلم “جادوگر” باشد که “توماس هاوارد” در فیلم “فانوس دریایی” با آن روبرو میشود. در هر دو فیلم تلاش بیوقفه بشر برای آگاهی در نهایت به نابودی او میانجامد. به همین ترتیب زندگی یک دانشجوی جوان به نام “جفری بومونت” پس از برخورد با یک گوش بریده شده در مزرعه، کاملاً زیر و رو میشود. “جفری” که نمیداند چگونه باید حقیقت تلخ پشت این رویداد را کشف کند، ناگهان درگیر یک نقشه اخاذی وحشتناک در مورد یک بیمار روانپریش سادیستی و خوانندهایی به نام “دوروتی” میشود.
“دیوید لینچ” در این فیلم نبوغآمیز دو ساعته بخشی از آمریکا را به جهانیان نشان میداد که زیر باطن پوسیده یک منطقه حومه شهری دهه 50 آمریکا پنهان شده است. این فیلم نشان میدهد که چگونه ما ذاتاً به سمت ناشناختهها و چیزهای غیبی کشیده میشویم و با کنار هم قرار دادن محلههای کوچک و فاسد شهری، فسادی را که بر شانه آسیبهای بین نسلی و سوءاستفادهها استوار شده است به نمایش میگذارد. “اگرز” درباره این فیلم میگوید: «واقعاً چه چیزی را نمیتوان در مورد فیلم “مخمل آبی” دوست داشت؟ کاملاً میتوان ادعا کرد که فیلمهای “لینچ” علاوه بر عظمت، بر تاریخ سینما و طراحی صدا تاثیر زیادی داشتهاند». “اگرز” در Reddit AMA ادعا کرد که حداقل سه مورد از فیلمهای “لینچ” در رده فیلمهای ترسناک مورد علاقه او قرار میگیرند.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمهای کارگردانهای زن که احتمالاً تا کنون ندیدهاید
5. برو بیرون (Get Out) (جوردن پیل (Jordan Peele) 2017)
“اگرز” معمولاً با این ایده که به فیلمهای ترسناک به عنوان «نوعی کالای تجاری ارزانقیمت» نگاه میشود مخالف است؛ زیرا به عقیده او نویسندگان به دلیل داشتن یک ظرفیت فکری خاص، مانند دیگران به این ژانر نگاه نمیکنند. او میگوید: «به نظر من جالب است که چگونه مردم از مهم بودن یک ایده ترسناک به وجد میآیند – چیزی که یک هنر به شمار میآید و حقیقتاً میتواند در مورد معنای واقعی انسان بودن صحبت کند». کارگردان مطمئناً قصد داشت با اولین فیلم فولکلور خود، رکوردها را به نام خود ثبت کند و جایگزینی تازه برای تولیدات انبوه بنجلی که بر رسانهها مسلط شدهاند پیدا کند.
در یادداشتی مشابه “جوردن پیل” با عرضه اولین اثرش به نام “برو بیرون” جان تازهایی در این ژانر دمید. این فیلم یک تریلر هیجان انگیز بود که با اجتناب از ترفندهای عمومی پذیرفته شده، تصویری کوبنده از روابط نژادی را در آمریکا نشان میداد. با توجه به ظهور برق آسای اثری مشابه و برند وحشت آن، راحت میتوان متوجه شد که چرا به عقیده منتقدان شباهتهای زیادی بین “پیل” و “اگرز” به عنوان دو استعداد از دو نسل متفاوت وجود دارد. چرا که هر دو دارای بینش هنری مشابه بودند و به اعتبار نام خود خواستار آزادی خلاقانه و فرار از قید و بندهای این عرصه بودند. این واقعیت که “اگرز” فیلم “برو بیرون” را به عنوان یکی از 6 فیلم مورد علاقه خود معرفی کرده است، نه تنها جای تعجب ندارد، بلکه کاملاً قابل پیشبینی است. زیرا به جرات میتوان گفت که این احترام دو طرفه است، چرا که “پیل” نیز در تمجید فیلم “جادوگر” گفت: «فیلم سبک بسیار والایی داشت و ما را به یک جادوگر واقعی با حرف W بزرگ آشنا کرد».
4. مرگبار ببوس مرا (Kiss Me Deadly) (رابرت آلدریچ (Robert Aldrich) 1955)
یکی از فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” “اگرز” به خوبی میداند که نیت اصلی خود را پنهان کردن و امکان تفسیر را برای تماشاگر فراهم کردن، بسیار تاثیرگذارتر از تشریح جزء به جزء داستان برای مخاطب است. مطمئناً فیلم “فانوس دریایی” براساس این اصل ساخته شده است؛ زیرا قبل از اینکه ما را با پایان غیرقابل پیشبینیاش غافلگیر کند، در هر قدم با گیج کردن مخاطب، او را بیشتر درگیر میکند.
نوآر جنگ سرد “آلدریچ” نیز اوج مشابهی دارد، چرا که باعث شد بسیاری به این حقیقت برسند که این فیلم الهامبخش داستان لاوکرافت “اگرز” بوده است. “اگرز” با اشتیاق لحظهایی را به یاد میآورد که اولین قسمت از فیلمش را برای برخی دوستان نزدیکش از جمله فیلمساز همکارش “آری استر” به نمایش گذاشت و پس از اتمام آن به شباهتهای بین این دو فیلم اشاره کرد.
او میگوید: «وقتی داشتیم به پایان فیلم میرسیدیم “آری” گفت من عاشق پایان فیلم “مرگبار مرا ببوس” هستم. من نیز چنین احساسی داشتم، اما دوست نداشتم این موضوع را به او بگویم، میدانم که همه این را به من میگویند، اما حقیقت این است که من هرگز فیلم “مرگبار ببوس مرا” را ندیدهام». همان شب “استر” مرا تشویق کرد که به محض برگشتن به خانه، فیلم “مرگبار مرا ببوس” را از یوتیوب تماشا کنم. بعدها “اگرز” این موضوع را قبول کرد و گفت: «بله پایان فیلم ما کاملاً شبیه فیلم “مرگبار ببوس مرا” است و در این هیچ شکی نیست».
3. سوزاندن (Burning) (لی چانگ-دونگ (Lee Chang-dong) 2018)
اینکه چه فیلمی در دسته فیلمهای هیجانانگیز قرار بگیرد، بستگی به دیدگاه فرد دارد و رسیدن به یک اجماع کلی در این حالت دور از ذهن است. هر چند میتوان این برچسب را به هر فیلمی الصاق کرد، اما به نظر اکثر ما فیلمی هیجان انگیز است که باعث ترشح آدرنالین خون ما شود، عرق ما را دربیاورد و ضربان قلب ما را در حین تماشای فیلم افزایش دهد. اما همین تعاریف باعث میشود که این فیلمها را با فیلمهای اکشن رایج اشتباه بگیریم.
در ظاهر شاید فیلمی مانند “سوزاندن” اثر “لی چانگ-دونگ” در این دسته قرار نگیرد. اما در واقع توصیف چنین فیلمی به عنوان یک اثر در ژانر جنایی، باعث تضعیف بافت موضوعی فیلم میشود. فیلم “سوزاندن” در واقع بخشی از سند محکومیت شکاف اجتماعی- اقتصادی، سرخوردگی جوانان و از خود بیگانگی اجتماعی است. در حقیقت این فیلم تمام این مضامین را در هم میآمیزد و قبل از اینکه در نهایت ماهیت خود را نشان دهد، تماشاگر را سردرگم میکند. داستان این فیلم درباره یک پیک است که با صدای بسیار آرام صحبت میکند و دوباره با یکی از دوستان دوران بچگیاش و دوست پسرش که جزء طبقه بالای اجتماع است و رفتارهای عجیب و غریبی دارد، آشنا میشود. اگر از این چهارچوب به این فیلم نگاه کنیم، شاید در ابتدا حسی ناخوشایند به ما ببخشد و ما را ناراحت کند، دقیقاً مانند فیلم “فانوس دریایی” که تماشاچیان خود را غافلگیر کرد. اما این دقیقاً همان گپهایی است که تفسیر آنها به ما سپرده شده است و همین باعث شده که فیلم “سوزاندن” به یکی از جذابترین و تماشاییترین فیلمهای اخیر تبدیل شود – فیلمی که هم گریزان است و هم بیپایان، چرا که غیرقابل تفسیر به نظر میآید.
2. خام (Raw) (ژولیا دوکورنو (Julia Ducournau) 2016)
درباره فیلم ترسناک هنجارشکن “تیتان” (Titane) اثر “ژولیا دوکورنو” که سال گذشته همه را غافلگیر کرد و موفق به دریافت نخل طلای کن شد، چیزهای زیادی گفته شده است. اما مدتها قبل از اینکه “دوکورنو” تاج کن را بر روی سر بگذارد و ما را با درام خانوادگی کراننبرگین (Cronenbergian) سورپرایز کند؛ این کارگردان فرانسوی با یک تریلر سرزنده وارد صحنه شد و با خلق این اثر نقشی اساسی در توسعه این ژانر فرعی داشت.
فیلم “خام” روایتگر زندگی یک دختر دانشجوی گیاهخوار است که پس از ورود به دانشکده دامپزشکی، تشریفات آغازین دانشکده و شوخیهای زشت و زننده دانشجویان سال بالایی را تحمل میکند، از پاشیدن گالنهای پر از خون بر صورت او گرفته تا خوردن کلیههای خرگوش با زور. مطمئناً توجه بیش از حد به جزئیات، باعث از بین رفتن لذت تماشای این فیلم میشود. این فیلم نیز مانند “تیتان” بدون آگاهی قبلی، بهترین تجربه را برای تماشاگر به ارمغان میآورد. ناگفته نماند فیلم “خام” برای افراد ضعیف مناسب نیست، زیرا این فیلم هیجانانگیز و گرافیکی با کسی شوخی ندارد و مانند یک تریلی از روی شما رد میشود! اما اگر بتوانید ورای تلههای کلیشهایی به آن نگاه کنید، شما را عمیقاً به کاوش پویایی رابطه خواهر و برادری، وراثت ژنتیکی و بررسی ماهیت روح انسان در مقابل شیوه پرورش او دعوت میکند. پس بی شک یکی از فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” است.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمهای ترسناک روانشناسانه مشابه شب میآید (It Comes At Night)
1. بزرگراه گمشده (Lost Highway) (دیوید لینچ (David Lynch) 1997)
در پایان بررسی فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” به رویای تب آلود “دیوید لینچ” میرسیم. با وجود اینکه 25 سال از انتشار این فیلم میگذرد، هنوز هم نتوانستهایم با روایت بیضوی و پیچیده آن کنار بیاییم. این فیلم نیز مانند فیلم “جاده مالهالند” (Mulholland Drive) (که این هم یکی دیگر از تریلرهای محبوب “اگرز” است) توسط قوانین ناخودآگاه اداره میشود و ما را به فضای پرآشوب قهرمان داستان میبرد، زیرا او خود را در موقعیتهای گیجکنندهایی میبیند که نمایانگر احساس گناه و ترسهای غیرمنطقی او هستند. در نتیجه یک مارپیچ روانی خلق شده است که بسیار آزاردهندهتر از ترس معمولی است. زیرا گویی اعماق وجود انسان را به تصویر میکشد و تلاشهایی که همه ما برای کنار آمدن با اشتباهات خود انجام میدهیم را تحلیل میکند.
فیلم “بزرگراه گمشده” از جنبههای شهودی و احساسی قابل تامل است و همه استدلالهای منطقی را به چالش میکشد. اما این بدان معنی نیست که نمیتوان آن را رمزگشایی کرد، زیرا فیلم از نظر اجتماعی جایگاه مثبتی دارد، اگر چه برخی معتقدند که رموز آن هنوز حل نشده باقی مانده است. “اگرز” از اینکه شخصاً به این کاوش پاسخ دهد عمیقاً پشیمان است، او در این باره میگوید: «من توضیحی بسیار بسیار زیبا و مختصر را در مورد فیلم “بزرگراه گمشده” “لینچ” خواندم، که به نوعی قلبم را شکست. زیرا دوست نداشتم همه چیز را در مورد آن بدانم و ندانستن برای من رضایتبخشتر از دانستن بود». بنابراین این فیلم در صدر لیست فیلمهای محبوب “رابرت اگرز” قرار میگیرد.
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها