فیلمهای “آدام مککی” (ADAM MCKAY) از بدترین به بهترین به ترتیب رتبه بندی
قبل از معرفی فیلمهای “آدام مککی” باید کمی درباره او صحبت کنیم. “آدام مککی” نویسنده اول سریال “پخش زنده شنبه شب” (Saturday Night Live) بوده و تا اواخر دهه 1990 نویسندگی سه فصل از این مجموعه را برعهده داشته است. او در طی این مدت توانست به جذب بازیگران تحسین شدهای مانند “تینا فی” (Tina Fey) و “ویل فرل” (Will Ferrell) کمک کند، در نتیجه توانست در طی این مدت یکی از چشمگیرترین رزومهها را در صنعت سرگرمی برای خود بسازد. وجود او آنقدر تاثیرگذار بوده است که به سختی بتوان باور کرد که او در مدت 30 سال حضور حرفهای خود در این صنعت، تنها 8 فیلم را کارگردانی کرده است.
او علاوه بر اینکه یکی از پرمشغلهترین مردان هالیوود است، با ساخت مجموعه کمدیهایش با بازی “فرل” که از جمله محبوبترین و از نظر مالی موفقترین بازیگران در قرن بیست و یکم است، نشان داده که یکی از باهوشترین و بامزهترین کارگردانان است. روند انتقال تدریجی “مککی” به طنز اجتماعی در اواسط دهه 2010 باعث مطرح شدن بیشتر او شد. زیرا او از آن زمان تاکنون توانسته با شادی و بیشرمی برخی از عناصر نامطلوب فرهنگ آمریکایی و خیلی از شخصیتهای منفور را به باد انتقاد بگیرد و همچنان حال و هوای خاص خود را در آثارش حفظ کرده و رضایت بیننده را جلب کند. کافی است به تمام اینها سایت اینترنتی “Funny Or Die “و بازگشت او به تلویزیون به عنوان تهیه کننده اجرایی سریالهای تحسینکنندهای مانند” Eastbound & Down” و “وراثت” (Succession) را اضافه کنید؛ در این صورت به راحتی میتوان متوجه شد که “مککی” قصد کاهش سرعت یا محدود کردن خود را ندارد.
اگر او اخیراً به دلیل تمایلش به گفتن برخی از واقعیتها، نتوانسته به برخی از اهداف خود دست پیدا کند؛ اما تا جایی که توانسته ایدههایی را مطرح کرده است که هرگز مورد تمسخر قرار نگرفتهاند. حتی زمانی که به نظر میرسید روند فیلمسازی او فاقد نکات و تفاوتهای ظریف است، باز هیچ کس در جایگاهی قرار نداشت که به او بگوید فیلمساز بدی است. فیلم اخیر و موفق او با نام “بالا را نگاه نکن” (Don’t Look Up) با وجود دریافت نقدهای مختلف، توانست رکودهای نتفلیکس را جابجا کند. در ضمن پیش بینی میشود مینی سریال جدید او با نام “Winning Time “که قرار است از شبکه “HBO” پخش شود و درباره حضور “مجیک جانسون” (Magic Johnson) و “کریم عبدالجبار” (Abdul Jabbar) در تیم “لسآنجلس لیکرز” (Los Angeles Lakers) در دهه 1980 است بسیار موفق باشد. قطعاً این سریال رتبه خوبی در بین آثار “مککی” کسب خواهد کرد و احتمالاً فهرست ما را جابجا کند. بله قطعاً تلاش او سبب میشود که آثار کوچکترش این گونه توجه تماشاگران را به خود جلب کنند و آثار بزرگترش جز باارزشترین آثار هنری باشند. در اینجا فیلمهای “آدام مککی” را از بدترین تا بهترین معرفی میکنیم. با پروشات همراه باشید.
8. “گوینده 2: افسانه ادامه دارد” (ANCHORMAN 2: THE LEGEND CONTINUES) – 2013
یکی از عوارض جانبی برند خاص و خودکامه “مککی”، حس عجیب غیرقابل پیشبینی بودن است. همین امر سبب میشود که فیلم “گوینده 2: افسانه ادامه دارد” از دیگر آثار او متمایز شود. زیرا این تنها دنبالهای است که او تا این لحظه کارگردانی کرده است. “مککی” و “فرل” با توجه به موفقیت بینظیر فیلم قبلی و میراثی که در جلب نظر فرهنگ عامه به دست آورده بوند، سعی کردند در این فیلم با آیندهنگری عمل کنند و به خوبی میدانستند که تنها شانس آنها برای دستیابی به اندکی از عظمت آثار قبلی، حفظ یک فرمول برد-برد اثبات شده است. اما متاسفانه همین مورد باعث افت شدید کیفی فیلم “گوینده 2 “شد و آن را از مسیر خود خارج کرد، زیرا شناخت بیننده نسبت به مهمترین اصول جهان فیلم تنها در خدمت ماهیت خستهکننده و قابل پیشبینی فیلم است و هیچ کمکی به هر نوع بسط روایی معنایی که میتوانست به طور منطقی به پیشبرد جریان فیلم کمک کند، نمیکند.
اما مطمئناً این فیلم به دلیل بازگشت “ران بوگوردی” (Ron Burgundy) شخصیت جاودانه “فرل” و تیم خبری به یاد ماندنی او، لذت بیپایانی دارد و قطعاً برای تماشاگر دلپذیر است. “فرل” در کنار ویژگیها و خصلت بداههپردازی “پل راد” (Paul Rudd)، “استیو کرل” (Steve Carrell) و “دیوید کوچنر” (David Koechner) همان کسی است که ردای محبوبترین شخصیت خود را به تن کرده است؛ اما مشکل این است که داستان پر پیچ و خم اطراف او با سرعتی بسیار کندتر از روند فیلم اصلی پیش میرود. اما از آنجایی که این روند بسیاری از بخشهای فرعی این دنباله است، باعث تضعیف روند فیلم به صورت مستمر میشود.
باید قبول کرد که این دنباله لجامگسیخته بیش از 9 سال طول کشیده تا علنی شود، اما وقتی که با یک اثر استخواندار با احترامی که سزاوار آن است برخورد میشود، نگاه انتقادی به آن آسانتر است. بعلاوه از آنجایی که “مککی” مکرراً اعلام کرده است که این فیلم آزمایشی برای او بوده تا از طریق جستجوهای تحسینبرانگیز به سمت طنزهای سیاسی حرکت کند، حتی اگر تا حدودی به پیامدهای اخلاقی و فرهنگی اخبار 24 ساعته محدود شده باشد؛ باز هم نمیتوان پذیرفت که این فیلم علیرغم خندهدار و معنیدار بودن با خالق اصلی خود مطابقت داشته باشد، زیرا در هر صورت فیلمی کند و پوچ محسوب میشود. به همین دلیل در رتبه بندی فیلمهای “آدام مککی” در قعر قرار گرفته است.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمها درباره هولوکاست هستهای و وقایع پس از آن که باید تماشا کنید
7. “بالا را نگاه نکن” (DON’T LOOK UP) – 2021
اگر چیزی وجود داشته باشد که درباره تمامیت فیلم “بالا را نگاه نکن” صدق کند و کمتر از بازیگران برجسته و درجه یک آن در این میان نقش داشته باشد، قطعاً عنوان آن است. زیرا عنوان این فیلم نشاندهنده نزدیکبینی و دیدگاه خودخواهانه “مککی” در مورد سیاست، رسانه و فرهنگ در قالب یک طنز رستاخیزی است. در این فیلم یک جفت ستارهشناس عصبی “لئوناردو دیکاپریو” (Leonardo DiCaprio) و “جنیفر لارنس” (Jennifer Lawrence)) تلاش میکنند آگاهی مردم را در مورد «سیاره کشندهای» که به سمت زمین حرکت میکند افزایش دهند؛ در حالی که مردم با بیتفاوتی آنها را پس میزنند. در واقع اگر قصد “مککی” از ساخت این فیلم این بوده است که با دیدگاهی مضحک افرادی را متهم کند که به جای استفاده از موقعیت خود برای خلق تفاوت، در نهایت مسائل را بیاهمیت جلوه میدهند و یا به دلیل حواسپرتی محض و ناتوانی در درک گذشته، چون نمیتوانند بفهمند که بحرانها چگونه بر آنها و محیط اطرافشان تاثیر میگذارند، در نتیجه موضوعات را بیاهمیت جلوه میدهند؛ در این صورت میتوان فیلم “بالا را نگاه نکن” را یک کلاسیک قریبالوقوع به شمار آورد.
متاسفانه فیلم “بالا را نگاه نکن” علیرغم انبوه مسائل و مشکلات جهانی، منجمله افزایش اخیر موارد کووید 19 به همراه نگرانی و بیتفاوتی جامعه جهانی نسبت به تغییرات اقلیمی که باعث میشوند پس زمینهای عالی برای تاثیرگذاری و ماندگاری فیلم فراهم شود، به دلیل مشخص نبودن قصد اصلی “مککی” از ساخت فیلم به صورت مستمر تضعیف میشود. جایگزین شدن ظرافت گستاخانه “مککی” با یک پیشفرض عجیب و غریب و فقدان آشکار زیرکی و تیزبینی و جاهطلبی فیلم، به دلیل تمسخر نابرابر و اغلب مذبوحانه سیاست آمریکا به واسطه پرداختن بیش از حد به اخبار، اعتیاد به رسانههای اجتماعی و پرستش سلبریتیها، مانع از این میشود که داستان مسیر واقعی خود را دنبال کند. قطعاً حضور انبوه افراد مشهور در فیلم به کمک آن آمده است؛ به ویژه از آنجایی که دیدن استعدادهای بزرگ در یک قاب، از بازیگران محبوب و موفقی مانند “مریل استریپ” (Meryl Streep ) گرفته تا شخصیتهای کلاسیکی مانند “تایلر پری” (Tyler Perry) و “ران پرلمن” (Ron Perlman) در صحنه نمایش برای خیلیها لذتبخش است؛ از این رو فیلم تا اندازهای توانسته بر نقایص خود سرپوش بگذارد.
اما باید پذیرفت که ارزش حضور چنین بزرگی به قیمت نادیده گرفتن آنها تمام میشود، زیرا تنها برخی از آنها میتوانند حضوری ارزشمند در طرح داستان داشته باشند. هر کسی که حتی از راه دور بر رویدادهایی که در حال رخ دادن است تاثیر بگذارد، به گونهای تضعیف میشود. زیرا کسانی به دلیل حضور در مجموعهای از داستانهای فرعی که تنها هدف آنها کش آوردن داستان است، روایت اصلی را به حاشیه میرانند. در واقع اینها سبب میشوند که بیننده از همه جا بیخبر با خود فکر کند که قرار است تنش تیکتاکی فیلم افزایش یابد، در حالی که چنین چیزی مدتها قبل از اینکه فیلم به پایان برسد، در نطفه خفه شده است. پس این فیلم هم یکی از فیلمهای “آدام مککی” است که نمیتوان آن را اثر خوبی دانست.
6. “اون یکیها” (THE OTHER GUYS) – 2010
با توجه به انبوه طرفداران نسل زد و هزاره فیلم “اون یکیها” نمیتوان انکار کرد که این فیلم واقعاً فیلم خوبی است. این احساسات ناشی از این است که نگاهی به گذشته به سادگی نشان میدهد که به راحتی نمیتوان رابطه متقابل کمدی “ویل فرل” و “مارک والبرگ” (Mark Wahlberg) را در جایی دیگر یافت. هر چند نمیتوان نقش فیلم در تجدید خاطره زیر ژانر” “buddy cop را انکار کرد؛ اما این دو مشکلی برای خلق شخصیتهای مرتبط با خود در این فیلم ایجاد نمیکنند. چرا که “فرل” به عنوان یک حسابدار سادهلوح پزشکی قانونی و “والبرگ” به عنوان دوست سرسخت و بیش از حد جاهطلب او که تا زمانی که پای عمل فرا میرسد، بیچاره و سرخورده به نظر میآید؛ به خوبی در پوست شخصیتهای خود فرو رفتهاند. این باعث میشود که در ابتدا با خود فکر کنید با یک طنز بزرگ و بینظیر مواجه هستید، اما وقتی این دو تصمیم میگیرند درباره یک میلیاردر عجیب و غریب با بازی “استیو کوگان” (Steve Coogan) تحقیق کرده و به رسوایی اختلاس او بپردازند، فیلم آن جایگاه اولیه خود را از دست میدهد. ممکن است شما این را به عدم پرداخت کافی به این تحقیق نسبت دهید و یا تصور کنید به دلیل فقدان هیجان و حس و حال توطئه است. اما واقعیت این است که اتفاقات بسیار جالبتری در فیلم “اون یکیها” رخ میدهند که یا مستقل از “فرل” و “والبرگ” هستند و یا شامل تنها یکی از آنها میشوند و دیگری را در بر نمیگیرند.
چند لحظه واقعاً خندهدار در فیلم وجود دارد که اکثر آنها به نیم ساعت اول فیلم محدود میشوند. چه کسی میتواند صحنه خندهدار ماجرای محرک داستان را فراموش کند که در آن “دواین جانسون” (Dwayne Johnson) و “ساموئل ال. جکسون” (Samuel L. Jackson) به عنوان یک جفت پلیس حرفهای تصمیم شومی میگیرند و به کاهدان میزنند. البته سبکسریهای بعدی آنها نیز فراموشنشدنی است که البته با درگیریهای بیصدای بین “والبرگ” و “راب ریگل” در مورد اینکه کدام یک سوپراستارهای جدید نیویورک هستند، قطع میشوند.
اگر بازیگران اصلی فیلم در آن زمان شناخت بهتری از رویکرد یکدیگر داشتند، میتوانستند همانند ترکیب “مایکل کیتون” (Michael Keaton) به عنوان کاپیتان نقل قول شبکه “TLC “و هیاهوی جانبی شبکه خردهفروشی” Bed Bath & Beyond” یک کمدی فوقالعاده خلق کنند. به خصوص از آنجایی که بازی “فرل” در مقابل تیپ شخصیتیاش در این فیلم باعث شد تماشای او بسیار لذتبخشتر باشد؛ زیرا تماشاگر نقش او در این فیلم را در مقابل شخصیتهای پر سر و صدا و پرحاشیه فیلمهای دیگر او قرار میدهد و ناخودآگاه او را با “والبرگ” مقایسه میکند که بازی سر راستی دارد و تماشاگران میدانند که او قادر به احیای هر شخصیتی است.
5. “معاون” (VICE) – 2018
یکی دیگر از فیلمهای “آدام مککی”. اگر چه ممکن است تماشای جناحیترین و بینظیرترین نقد “مککی” از یک موسسه برجسته آمریکایی، مانند ضربه دیدن انگشت شست دردناک باشد؛ اما اگر هجمههایی که به “دیک چینی” (Dick Cheney) معاون رئیس جمهور وارد میکند مانند روی صحنه تهاجمی نباشد، فیلم کوچکتر و حقیرتر به نظر میآید. در واقع فقدان آشکار ظرافت در اینجا به نفع فیلم تمام شده است، زیرا “مککی” در اینجا برخلاف فیلمهایی مانند “بالا را نگاه نکن”، عمداً حاضر نیست متوقف شود و به این فکر کند که ممکن است بارقهای از انسانیت در شخصیتی که پوشش میدهد وجود داشته باشد. مطمئناً او سعی نمیکند در دیدگاه خود نسبت به “چینی” تغییری ایجاد کند، زیرا تنها با این تصور پیش میرود که او کاملاً بد است. اما فیلم “معاون” علیرغم ناهنجاریهای لحنی و گاهاً عدم تمرکز، برخی اوقات موفق میشود قبل از اینکه تصمیم بگیرد سؤالات گزندهای درباره آنچه این عناصر در مورد وضعیت سیاست آمریکا در طول جنگ علیه ترور میگویند بپرسد، حملات خود را به چند شخصیت منتخب از جمله “چینی” مهار کند.
چیزهای زیادی درباره تغییر ظاهری فوقالعادهای که به “کریستین بیل” (Christian Bale) اجازه داد نقش معاون رئیس جمهور را باز کند گفته شده است و بارها این مسئله مورد بحث قرار گرفته است. اما رویکرد او برای نزدیک شدن به وضعیت روحی “چینی” به همان اندازه جالب است، زیرا او قاطعانه ما را متقاعد میکند که “چینی” خود را قهرمان داستان میبیند، بدون در نظر گرفتن این واقعیت که او کل جهان را به عقب برده است. البته وقتی شخصیت “جرج دابلیو. بوش” (George W. Bush) با بازی “سم راکول” (Sam Rockwell) در نقش یک فرد مضحک روانپریش ظاهر میشود که به سختی میتواند یک جمله را از نظر گرامری درست به پایان برساند، “چینی” منظم و سرسخت به ناچار هدفی را برای خود پیدا میکند. اما موفقیت او در رسیدن به این هدف، در دنیایی که دیگران باید بهای جاهطلبی او را بپردازند، چندان روشن نیست.
هرگز مشخص نشد که “مککی” تا چه اندازه مایل است اجازه دهد خود سیاست بر دامنه فیلم تاثیر بگذارد، زیرا سیاست گهگاه باعث برهم خوردن ریتم فیلم “معاون” شده است. اما او به درستی معتقد است که ایمان سرسختانه مردم آمریکا به بهترین فضیلت آمریکایی و حقوق مسلم آنها، به وضوح باعث خلق نتایج متفاوتی شده است. از نظر او رای دهندگان میتوانند با انتخاب افرادی مانند “روزولت” (FDR) در مسیری هر چند بعید به موفقیت دست پیدا کنند، به همان سرعت هم میتوانند با افراد ظالمی مانند “چینی” مقابله کرده و او را از دور خارج کنند.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمها درباره اعتیاد و مواد مخدر و الکل که باید تماشا کنید
4. “برادران ناتنی” (STEP BROTHERS) – 2008
اگر طنزهای اجتماعی “مککی” با همان بیتفاوتی آشفته کودکانه و بینابینی که فیلم “برادران ناتنی” را دربرگرفته ادامه پیدا میکرد، قطعاً مسیر حرفهای “مککی” جور دیگری پیش میرفت. بنابراین در فیلمهای “آدام مککی” آثار کمدی بیشتری میدیدیم. هر چند دیدگاه متعارف به ما میگوید که فیلم “برادران ناتنی” بی اهمیتترین فیلم “مککی” است، اما عزم راسخ او در روایت فیلم باعث میشود که این فیلم یکی از خندهدارترین و به یادماندنیترین آثار او باشد. این فیلم همانی است که باید باشد، زیرا به طرز عجیبی نه تنها میداند که کیست، بلکه شخصیتهایش را بهتر از بقیه میشناسد. زیرا این فیلم نشاندهنده اراده ضعیفی است که به “برنان” (Brennan) و “دیل” (Dale) دو بچه 40 ساله اجازه میدهد که هر روز به وظایف خود بپردازند، حتی زمانی که والدینشان با هم ازدواج میکنند و این دو مفتخور را مجبور میکنند با هم کنار بیایند. البته آنها زمانی که مجبور میشوند کمی به خود بیایند و شغلی پیدا کنند، متوجه میشوند که بیشتر از آن چیزی که هر کدام از آنها فکر میکردند، به یکدیگر شباهت دارند.
فیلم هر دقیقه که میگذرد به طرز فزایندهای مضحکتر میشود، اما هرگز به سمت خستهکنندگی یا پیش پا افتادگی پیش نمیرود. زیرا ریتم اصلی فیلم به رابطه بینظیر بین “ویل فرل” و “جان سی. ریلی” (John C. Reilly) وابسته است؛ زیرا آنها علیرغم ایفای نقش شخصیتهایی که در بزرگسالی همچنان نابالغ باقی ماندهاند، همه فن حریف بودن خود را به عنوان یک بازیگر کارکشته با افزایش قابلیتهای کمدی فیزیکی خود، تا حد امکان ثابت میکنند. از شوخیهای کودکانه آنها با یکدیگر و تلاش بیفرجام آنها برای ساخت تختهای دو طبقه گرفته تا کلکل آنها در یک قایق بادبانی در حال غرق شدن، باید پذیرفت که صمیمیت و خلوص بازی آنها کاملاً با بیحوصلگی نا امیدکننده “ریچارد جنکینز” (Richard Jenkins) و “مری استینبورگن” (Mary Steenburgen) در نقش والدین “رابرت” (Robert) و “نانسی” (Nancy) و “آدام اسکات” (Adam Scott) در نقش برادر کوچکتر سنگدل برنان یعنی “درک” (Derek)، مطابقت دارد.
“مککی” دقیقاً دنیای جهنمی “برنان” و “دیل” را مانند یک جفت قیچی در نظر گرفته و بیپروا با این فرض پیش میرود و به شکل خارقالعادهای موفق میشود روایتی معقول خوب را از کار دربیاورد؛ در عین حال حتی در هنگام پایین آمدن فیلم در حد یک سوررئال حومه شهری، هیچ کدام از شخصیتها کنار گذاشته نشده و به حاشیه نمیروند. هر چند هیچ دلیلی برای اثرگذار بودن این فیلم وجود ندارد، اما فیلم کاملاً اثرگذار است و میتوان به عناون یکی از فیلمهای “آدام مککی” تماشا شود.
3. “شبهای تالادگا” (TALLADEGA NIGHTS: THE BALLAD OF RICKY BOBBY) – 2006
شاید یکی از ملموسترین فیلمهای “آدام مککی” هم از لحاظ بصری و هم از لحاظ روایی فیلم “شبهای تالادگا” باشد. زیرا تلنگرهایی که فیلم “شبهای تالادگا” به مجموعه برتریهای مردانه و دنیای دهاتیهایی میزند که به شکل غیر قابل انکاری با جهان مسابقات “نسکار” (NASCAR) پیوند خوردهاند، به خوبی با هیجان ناب سکانسهای مسابقهای هیجانبرانگیز آن مطابقت دارد. که با توجه به موضوع آن میتوان گفت که این فیلم بهتر از فیلم “معاون” دنیای آمریکای قرن 21 را به تصویر میکشد. در این فیلم “ویل فرل” در قالب داستان دومین فیلم “مککی” در نقش یک قهرمان ماشینسواری با استعداد اما خودشیفته به نام “ریکی بابی” (Ricky Bobby) ظاهر میشود که با ورود یک راننده فرانسوی فرمول یک به نام “ژان ژیرار” (Jean Girard) (با بازی “ساشا بارون کوهن” (Sacha Baron Cohen)) به صحنه رقابتهای “نسکار”، اعتماد به نفس خود را از دست میدهد.
“مککی” با استفاده خلاقانه از اتوموبیلهای مسابقهای با برندهای معاصر و گنجاندن آثار متعدد از رانندگان و گویندگان “نسکار” کاملاً سعی کرده که تصویری تحسینبرانگیز از پدیدهای آمریکایی را نشان دهد که به خوبی گواه سردرگمی او در مورد تعصب مردم این کشور نسبت به آن و دیدگاه تحقیرآمیز او نسبت به شرکتی است که بر این ورزش پنجه افکنده است. فیلم “شبهای تالادگا” مانند بسیاری از کلیشههای فیلمهای ورزشی به هدف خود میرسد و سقوط “ریکی” از اوج و بازگشت مجدد او به اوج را به شیوهای معمولی و مضحک به تصویر میکشد و سعی میکند فاصله بین بازگشت او به اوج و کسب قهرمانی” Talladega 500″ را با ماجراهای ناگوار پر کند.
“فرل” در این فیلم جایگاه خود را به طور کامل به عنوان اسطوره خود تثبیت کرد و زمینه را برای همکاری با “جان سی. ریلی” (John C. Reilly) فراهم کرد، که نقش بهترین دوست “ریکی” یعنی “کال ناوتن جونیور” (Cal Naughton, Jr.) که تبدیل به دشمن او شده است را بازی میکند. او در این نقش به معرفی جنبه بصری جذابتری از “مککی” کمک شایانی کرده است، زیرا “مککی” به راحتی میتواند جذابیت و راحتی این دو با یکدیگر را در قالب یک سری مسابقات پرمخاطب به نمایش بگذارد و هنوز به آن دو فرصت میدهد که خود احمقشان باشند. قطعاً نمیتوان نتیجه نهایی را از دیدگاه سردسته گروه مورد بررسی قرار داد، زیرا داستان و عناصر شخصیتی خاص از آن الهام گرفته شدهاند؛ اما آنقدر انرژی بالا و چنان انرژی مثبتی از خود ساتع میکند که شباهتها نه خود را آشکارا نشان میدهند و نه تاثیر زیادی بر برداشت بیننده از فیلم میگذارند.
2. “گوینده: افسانه ران برگندی” (ANCHORMAN: THE LEGEND OF RON BURGUNDY) – 2004
اگر “هلن تروی” (Helen of Troy) هزار کشتی را به آب انداخت، “ران برگندی” (Ron Burgundy) هزاران الگو و روش رفتاری را به جامعه عرضه کرد. به این الگوها هزاران مدل پیراهن، لیوان قهوه و آثاری که هرگز به نظر نمیرسد به “ویل فرن” شوخ و خوشاخلاق نسبت داده شوند را اضافه کنید؛ از این رو به جرات میتوانم بگویم که این فیلم حقیقتاً یک عطف «درجه یک» محسوب میشود. البته نباید مجموعهای از لطیفههای مختلف این فیلم که در بین مردم رواج پیدا کردهاند را به آسانی فراموش کرد. فیلم “گوینده: افسانه ران برکندی” با گذشت تقریباً دو دهه از اکران آن آنچنان در تاریخچه فیلمهای کمدی جا خوش کرده است و آن را از نظر فرهنگی تحتالشعاع خود قرار داده است که نادیده گرفتن میزان جذابت و خندهداری آن در شروع کار آسانی نیست. داستان فیلم در دهه 1970 و در سن دیهگو رخ میدهد. فیلم زندگی “بورگوندی فرل” (Ferrell’s Burgundy) کشتیگیر زنستیز و مغرور را مورد بررسی قرار میدهد که پس از ورود “ورونیکا کورنینگاستون” (Veronica Corningstone) (با بازی “کریستینا اپلگیت” (Christina Applegate)) که اولین گزارشگر زن ایستگاه رادیویی شهر است، به عنوان محبوبترین گوینده اخبار شهر در کانون توجه او قرار میگیرد.
بیشک “گوینده: افسانه ران برگندی” یکی از تماشاییترین فیلمهای “آدام مککی” است که بی سر و صدا سیاستهای جنسیتی را در محل کار مورد انتقار قرار داده و ساختارشکنی میکند. این فیلم در بهترین حالت خود قرار دارد و به خوبی نشان میدهد که “فرل” تا چه اندازه با شخصیتی که بازی میکند، یکی شده است. استعداد او در بداههنوازی، در عین حالی که از غرور و بیاحساسی باشکوه رون لذت میبرد به زیبایی میدرخشد؛ و در عین حال سعی میکند با زیادی مایه گذاشتن از خود و گفتن کنایهها و انجام دادن رفتارهای ناپسند، خود را خوشمزه و شوخ نشان دهد. در واقع استعداد “مککی” و ایجاد چنین محیط عاری از حس مسئولیت برای گروهش، باعث میشود که آنها اساساً قبل از اینکه بخواهند همه چیز را کنار هم بگذارند، آنچه را که میخواهند انجام دهند.
توانایی بازیگران که در آن زمان مجموعهای از هنرپیشههای تازهکار بودند در زمینه خلق شخصیتهای جالب و جذاب براساس شرایط خود، نه تنها باعث مستحکمتر شدن میراث “فرل” شد، بلکه از بقیه اعضای تیم خبری کانال 4 نیز ستارگان شایستهای ساخت؛ که از آن جمله میتوان به “استیو کرل” (Steve Carrell) اشاره کرد که در نقش “بریک تملند” (Brick Tamland) هواشناس کودن به ستاره بیهمتای فیلم تبدیل شد. قطعاً شخصیت لوده او در این فیلم بر بازیهای تحسینبرانگیز “کارل” در فیلمهای “چهل ساله باکره” (The 40-Year-Old Virgin) (2005) و برنامه تلویزیونی “اداره” (The Office) (2005-2013) تاثیر بسزایی گذاشته است. پس در کارنامه فیلمهای “آدام مککی” جز آثاری است که باید تماشا کنید.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمها درباره دزدان دریایی براساس امتیاز راتن تومیتوز که باید تماشا کنید
1. “رکود بزرگ” (THE BIG SHORT) – 2015
با وجود اینکه فیلم “معاون” درگیر نبرد سختی در به نمایش گذاشتن تصویری طنز از افرادی شد که بیننده با آنها آشنایی داشت و به خوبی از بوته آزمایش سربلند بیرون آمد؛ اما فیلم “رکود بزرگ” به دلیل پرداختن به سایههایی که سیاست قرن بیست و یکم را در سیطره خود دارند، به عنوان شاهکار فیلمهای “آدام مککی” در صدر این فهرست قرار میگیرد. زیرا این عامل باعث شد که نویسنده و کارگردان فیلم با دست باز بتوانند داستان ناشناخته بحران مسکن در سال 2008 و کسانی که از فروپاشی اقتصادی ناشی از آن سود بردهاند را به هر نحوی که مناسب میبینند بازگو کنند. این فیلم که اقتباسی از کتاب غیر داستانی به همین نام نوشته “مایکل لوئیس” (Michael Lewis) است، به طور کلی خلاقانهترین فیلم “آدام مککی” از نظر روائی و سبکی است. در اینجا “مککی” با ادغام برخی از اصطلاحات و عناصر پیچیده روایت به زبانی که برای همه قابل درک باشد، به خود استقلال کامل به عنوان یک داستاننویس اعطا کرده است. او در این فیلم سعی میکند رویکرد آموزشی خود را از طریق شکستن هوشمندانه دیوار چهارم، ارائه یک روایت غیرقابل اعتماد و استفاده از نقشهای فرعی مشهوری مانند “مارگو رابی” (Margot Robbie)، “آنتونی بوردین” (Anthony Bourdain) و دیگران، ارتقا دهد.
او در این فیلم ظاهراً درسهای مقدماتی اقتصادی را به تماشاگر یاد میدهد و در حین حال سعی میکند با استفاده از دیالوگهای درخشان، تماشاگر را سرگرم کند. اما برخی از هنرهای خلاقانه “مککی” به آگاهی دقیق فیلم از ساختگی بودن خودش آسیب میرسانند – برخی از شخصیتها مایلند در مقابل تماشاگر اعتراف کنند که حقیقتاً خودشان هستند – که به نوبه خود باعث تشکیل اعتماد در تماشاگر در هنگام ارزیابی افراد بدگمان قلب داستان میشود.
این اولین باری است که “مککی” از قالب یک کمدین بینظیر خارج شده و به یک منتقد اجتماعی کوبنده تبدیل میشود. از قضا فیلم “رکود بزرگ” تنها فیلم او است که توانسته دو جنبه از حساسیتهای فیلمسازی او را آنچنان یکنواخت با هم ترکیب کند که تلاشهای بعدی او برای انجام این کار در مقایسه با این فیلم همگی رنگ باخته و ناخواسته کاری کردند که “مککی” اثر متمایز خود را در دیگر آثارش از دست بدهد. او در این فیلم نه تنها موفق میشود بازیگران دراماتیکی مانند “کریستین بیل” (Christian Bale)، “رایان گاسلینگ” (Ryan Gosling) و “برد پیت” (Brad Pitt) را در قالب طنز به روی صحنه بیاورد، بلکه اشتیاق آشکار “مککی” به مادیات و تمایل او به شناخت دنیایی که دیگران در آن زندگی میکنند، باعث شد که جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را در بین انبوهی از نامزدهای دیگر دریافت کند. اگر این نشانه روشنی از تکامل او به عنوان یک داستاننویس سینمایی نیست، پس چیست؟ پس این فیلم یکی از بهترین فیلمهای “آدام مککی” است.
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها