معرفی فیلم “پوستی که در آن زندگی میکنم” (The Skin I Live In)؛ رازی نهفته در دل رابطهای عجیب
فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم یکی از آثار فاخر سینمای اسپانیا است که به کارگردانی فیلمساز مشهور این کشور یعنی پدرو آلمودوار ساخته شدهاست. این فیلم را میتوان یکی از متفاوتترین آثار آلمودوار دانست که با ژانر هیجانانگیز و رازآلود ساخته شده و از ابتدا تا انتهای داستانش بیننده را لحظه به لحظه شگفتزده میکند.
فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم از آن دسته فیلمهایی است که با گذشت زمان تکراری نمیشوند و حتی میتوان آنها را چندینبار تماشا کرد. در ادامهی این مقاله به معرفی این فیلم اسپانیایی پرداختهایم؛ با پروشات همراه باشید.
- نام فیلم: پوستی که در آن زندگی میکنم (The Skin I Live In)
- ژانر: درام، ترسناک
- کارگردان: پدرو آلمودوار (Pedro Almodóvar)
- بازیگران: آنتونیو باندراس، النا آنایا، ماریسا پاردیس، جان کورنت
- سال تولید: 2011
- زبان: اسپانیایی
- افتخارات: نامزد گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی، برنده جایزه بفتا بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان
- امتیاز آی ام دی بی: 7.6/10
- امتیاز راتن تومیتوز: 81/100
تریلر فیلم
شاید نام آنتونیو باندراس در صدر بازیگران فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم و کارگردانی آلمودوار دلیل کافیای برای تماشای این فیلم از سینمای اسپانیا باشد، اما اگر بعد از توجه به این موضوع بازهم در انتخاب تماشای این فیلم شک داشتید، باید بدانید که شبیه این فیلم را هرگز ندیدهاید. داستان و نوع روایت این فیلم آنقدر جذاب و گیرا است که میتوانید مطمئن باشید از تماشای آن پشیمان نخواهید شد.
آنتونیو باندراس که یکی از چهرههای شناختهشدهی سینمای اسپانیا است، در این فیلم یکی از بهترین نقشآفرینیهایش را ارائه داده و مخاطبش را مدام به دنبال خود و انگیزههای پنهانش میکشاند. کاری که هستهی مرکزی فیلم را تشکیل داده و تا پایان هم با داستان همراه است. پنهان نگه داشتن بزرگترین راز داستان که مستقیما به شخصیت باندراس مربوط میشود، کاری است که شاید کمتر بازیگری بتواند بهخوبی باندراس از پسش برآید.
در فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم یک دانشمند (با بازی آنتونیو باندراس) تلاش میکند برای زنده نگه داشتن یاد همسرش که در تصادف و انفجار خودرو کشته شده یک پوست مصنوعی بسازد که در برابر سوختگی، زخم و آسیبهای دیگر در امان بماند. با نزدیکتر شدن او به این اختراع شاهد یادآوری حوادثی از زندگی او هستیم که به این اختراع و حتی بیمارش مربوط است. بیماری که خود گذشتهی عجیب و تلخی دارد که به تصمیم این دانشمند گره خورده و انگیزههای وی را شدت بخشیده است.
فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم را میتوان اثری روانشناختی دانست که تماشایش آسان نیست اما قطعا لحظهای رهایتان نمیکند. اجرای خوب بازیگران درکنار کارگردانی کارشده و روایت فیلم باعث هرچه ترسناکتر شدن داستان آن شده و بینندهاش را میخکوب میکند.
همهچیز در این فیلم کامل و بینقص بوده و کارگردان جای هیچگونه ایراد را باز نگذاشته است، در مدتزمان دو ساعت و پنج دقیقهای فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم میتوانید هیجان، ترس، کنجکاوی و حتی دلسوزی را تجربه کنید؛ احساساتی که شاید تجربه کردنشان بهصورت یکجا و با دیدن یک فیلم کمی سخت باشد.
آلمودوار با این فیلم نشان میدهد که یک کارگردان چیرهدست است و از پس روایت هر داستانی برمیآید. عناصری مانند رابطه عاشقانه و چالشهایی که بر سر راه یک مادر قرار میگیرند هم مانند دیگر آثار این کارگردان، در این فیلم بهخوبی وجود دارند.
تصاویری از فیلم پوستی که در آن زندگی میکنم:
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید؛ منتظر شنیدن نظراتان هستیم!
دیدگاهها (5)
مرداد 19, 1401
یک جراح پلاستیک ماهر به نام “رابرت لدگارد” ( آنتونیو باندراس ) بعد از سوختن همسرش در آتش، پوستی ترکیبی می سازد که در برابر هر نوع آسیبی مقاوم است. او این پوست را روی یکی از بیمارانش که با تراژدی او در گذشته بی ارتباط نیست، آزمایش می کند.
فیلم از نظر من کشش لازم را داشت و نیم نگاهی به مفاهیم فلسفی و روانشناختی داشت. مضمون فیلم هم نسبت به موارد مشابه ( تغییر جنسیت) متفاوت و نگاهی نو و سیال گونه داشت. پرش های زمانی از حال به گذشته و فلاش بک ها به فیلم تعلیق خوبی داده بود. من که لذت بردم و مهمترین نقطه قوت فیلم بنظرم، چالش کشیدن ذهن مخاطب بود.بطور مثال فکر من طی دو روزی که از دیدن فیلم میگذرد، دائم حول محور سوالاتی گذشت که از خود می پرسیدم یا کشف مفاهیم مختلفی که کارگردان می خواسته بگوید. چون استعارات چندان گویا نبودند و فیلم به بیننده امکان میداد تدریجا آنها را فهم و شهود کند.
بعنوان نمونه نام فیلم و تاکید جا به جای آن روی بازسازی و جایگزینی پوست و استعاره آن به پوسته ظاهری انسان ها… یا موضوع فلسفی آفرینش و دخالت انسان در خلق انسان… رابطه خالق و مخلوق و عشق آفریننده به مخلوق خودش( دیدیم دکتر که بمنظور انتقام از وینسنت او را زندانی می کند، در آخر به علاقه و عشق او دچار می شود) در حالیکه از پزشکی این چنین زیرک و صبود، اعتماد به قول وینسنت( یا ورا) بعید می نمود.
سوال دیگر اینکه خودم را به جای پزشک و بیمار قرار دادم. از خود می پرسیدم اگر بجای دکتر بودم بخاطر علم و انتقام چنین کاری می کردم و راستش جوابم مثبت بود. در طول تاریخ همیشه پیشرفت های علمی و ژنتیکی و غیره به قربانی نیاز داشتند و مخفیانه کارهای غیرقانونی و ظالمانه انجام می دادند. برای ریسک چنین کار تمیزی، چه کسی بهتر از مردی که باعث خودکشی دخترت شده . یا در مورد قربانی، از خودم می پرسم اگر برای کیفر گناهی باید مجازات میشدم، تغییر جنسیت چقدر می توانست برایم منزجر کننده باشد؟
به این نتیجه رسیدم اگر آزادیم ازمن گرفته نمی شد ( یعنی مثل شخصیت فیلم، زندانی نمی شدم و همه ی تغییرات جنسیتی و تناسلی تمیز و بدون هیچ خللی در عملکرد، انجام می گرفت ) نه تنها خودکشی نمی کردم بلکه تا اینحد ناراحت و وحشتزده هم نمی شدم بلکه آن را تنوعی برای نیمه دوم زندگیم می دیدم و از این فرصت بخاطر تجارب تازه اش حداکثر استفاده را می نمودم.
#مژگان_معمارزاده
مژگان معمارزاده
پاسخ
مرداد 30, 1401
«به این نتیجه رسیدم اگر … همه ی تغییرات جنسیتی و تناسلی تمیز و بدون هیچ خللی در عملکرد، انجام می گرفت»
ای!
پاسخ
شهریور 14, 1401
؟؟؟؟؟
پاسخ
شهریور 19, 1401
خی فیلم رو دیدم و خیلی هم خوشم اومد ولی یه موصوع مهمی ک هست اینه که دکتر چرا پوست عزیزترین کسش رو روی یه ادم منفور متجاوز میذاره که بعد عاشقش بشه؟ همونجور که گفتید انتظار چنین کاری از یه دکتر ماهر و باهوش بعید بود .
پاسخ
بهمن 14, 1401
خوب کف دستش رو که بو نکرده بود که بعدا عاشقش میشه! اون به یک قربانی برای آزمایشش نیاز داشت و چه کسی بهتر از کسی که باعث خودکشی دخترش شده بود.
پاسخ