بهترین نمادهای ترسناک در ژانر وحشت که شاید برایتان جالب باشد
سالهاست که ژانر وحشت مورد نفرت قرار گرفته است. زیرا ژانر وحشت فراتر از ایدههای خام در مورد «خشونت بیفکرانه» یا «وحشت مضحک و بیمعنا» است. هر چند چنین اصلی ممکن است در مورد برخی از فیلمها صدق کند، اما ژانر وحشت بسیار عمیقتر و بامعناتر از چیزی است که به آن اعتبار میبخشد. امروزه ژانر وحشت به دلیل افزایش ناگهانی محبوبیت آن در گیشه، دوباره مسیر خود را به سمت فرهنگ پاپ (مردمی) پیدا میکند؛ به همین دلیل بار دیگر سوالاتی در مورد محتوای آن مطرح میشود. به نظر برخی این ژانر مبتذل و از دید برخی، هنری است. هر چند ژانر وحشت بسیار تفرقهانگیز است، اما حقیقت این است که میتوان با آن چیزهای زیادی آموخت. به عنوان مثال میتوان از هیولاها و تبهکاران برای به تصویر کشیدن موضوعات عمیقتری استفاده کرد که تماشاگر را واقعاً به فکر وا میدارند. یک فیلم در ژانر وحشت اگر به درستی ساخته و پرداخته شده باشد، تماشاگر را وامیدارد که یک مفهوم یا شخصیت را به عنوان یک مضمون گستردهتر تفسیر کند. در واقع چنین مضامینی برای انتقال پیامی به مخاطب، به او معرفی میشوند. در ادامه مقاله بهترین نمادهای ترسناک هم در ادبیات و هم در فیلم، مورد بررسی قرار میگیرند. با پروشات همراه باشید.
6. “آن“ (IT) (2017)، “پنیوایز“ (PENNYWISE): ترس و ضربات روانی دوران کودکی
طبیعی است که در ابتدا باید سراغ پادشاه ژانر وحشت یعنی “استیون کینگ” (Stephen King) برویم. فیلم “آن” ساخته “کینگ” مدتی طولانی ژانر وحشت را در قبضه خود داشت. زیرا به دلیل داستان جاودان و بهرهگیری از مضامین انسانی و ایدههای وحشتناک، حقیقتاً معدنی از طلا در گیشه به شمار میآید. در واقع کل داستان، کنایهای بزرگ از روند بزرگ شدن انسان است و به ترسهایی میپردازد که علاوه بر اینکه فرد را از زندگی عقب نگه میدارند، در تمام طول زندگی او را مانند سایهای تعقیب میکنند. “پنیوایز” نمادی از بروز تاریکی در شهر “دری” (Derry) است، زیرا از ترس کودکان تغذیه میکند. در این داستان و فیلم، ترس از چیزهای مسخره و غیرمنطقی مانند هیولاهای خیالی (به عنوان مثال “مومیایی” (Mummy) یا “مرد گرگنما” (The Wolfman)) و یا مسائل واقعی زندگی (به عنوان مثال کودک آزاری یا تحقیر)، سرچشمه میگیرد.
این نشاندهنده نبوغ “استیون کینگ” است. هر چند او این داستان خارقالعاده درباره هیولاها و جادو را میبافد، اما هسته داستان بیشتر به معصومیت و دوستی دوران کودکی میپردازد. بچههای این داستان از یکدیگر محافظت میکنند، تنها مسئله این است که آنها مدتی طولانی این کار را انجام میدهند. هر کدام از آنها مسیرهای متفاوتی را در زندگی طی میکنند، اما “آن” (IT) قویتر از همیشه بازمیگردد (نمونهای روشن از اینکه چگونه اثرات اندوه، سوء استفاده و تحقیر ممکن است در تمام طول زندگی کودک بر او تاثیر بگذارند). “پنیوایز” با وجود اینکه پایان خوشی دارد و همچنان در خودآگاهی خوانندگان زنده میماند؛ اما باید پذیرفت که یکی از هراسانگیزترین نمایشهای ترسناک در بین تمام قصهپردازیها است.
همچنین بخوانید: بهترین شخصیتهای اصلی فیلمهای ترسناک که باید آنها را بشناسید
5. “جمعه سیزدهم“ (FRIDAY, THE 13TH) (1980)، “جیسون ورهیز“ (JASON VOORHEES) – شرور انتقام جو
هر چند سری فیلمهای “جمعه سیزدهم” ممکن است جزء هوشمندانهترین دنبالههای ترسناک نباشند، اما نمیتوان انکار کرد که این مجموعه یکی از بهترین نمادهای ترسناک را به نمایش گذاشته است. این فیلمها جزء غمانگیزترین و جذابترین مجموعه فیلمهای دهه 80 هستند؛ هدف اصلی آنها به اثبات رساندن استدلال ترسناک بودن «خشونت بیفکر و نسنجیده» است. اما حتی مجموعهای به این بیارزشی که با یک فیلمنامه ضعیف پشتیبانی میشود نیز حرفی برای گفتن دارد. شاید این دلیل لذت بردن طرفداران این فیلم از تماشای آن باشد. شما هرگز نگران قربانیان این فیلم نیستید و این بخشی از لذت این فیلم است. اما چرا این طور است؟ زیرا در اکثر فیلمهای ترسناک، تماشاگر میخواهد پیروزی قهرمان داستان را ببیند، اما فیلم جذاب “جمعه سیزدهم” هیچ قهرمانی ندارد.
این واقعیت بیشتر از این ناشی میشود که جیسون تا حدودی یک چهره تاریک و مذهبی است. او نوجوانان را به خاطر گناهشان مجازات میکند. اگر کسی در حال نوشیدن، کشیدن مواد مخدر یا انجام رابطه جنسی دستگیر شود، جیسون در گوشهای منتظر است تا او را بکشد. ما به عنوان مخاطب چنین چیزی را میپذیریم و آن را منصفانه میدانیم. البته باید قبول کرد که در هر فیلمی یک شخصیت معصوم و خوش فکر وجود دارد که در نهایت مغلوب میشود. هر چند که ممکن است منطق و داستان مجموعه فیلمهای “جمعه سیزدهم” همیشه در حال تغییر و گیجکننده باشد. اما یک چیز همیشه ثابت است، اینکه “جیسون ورهیز” همیشه بر انجام کارهای درست پافشاری میکند. او یک شرور قاتل و زامبیشده است و این چیزی است که کارگردانان و نویسندگان این مجموعه به درستی به آن پی بردهاند.
4. “برو بیرون“ (GET OUT) – نژادپرستی
در این بخش از بررسی نمادگرائی در ژانر وحشت به اثر “جوردن پیل” (Jordan Peele) بازیگر/کمدین میرسیم که توانست در سال 2017 فیلم ترسناک و تحسینشده “برو بیرون” را روی صحنه ببرد. “پیل” با نوشتن و کارگردانی این شاهکار مدرن و کلاسیک پیشرو، نشان داد که به خوبی میداند چگونه باید از این ژانر برای انتشار یک پیام قدرتمند استفاده کرد. در اصل این فیلم تمثیلی از نژادپرستی و تجربه سیاه است. در همان ابتدا ما با قهرمان داستان یعنی “کریس” آشنا میشویم که برای ملاقات با والدین دوست دخترش به منزل آنها میرود. همان طور که فیلم پیش میرود، لایههای داستان به عقب برمیگردند و یک نقشه شوم برملا میشود. ناگهان داستان در یک چرخش فوقالعاده منحصر به فرد و فریبنده در قالب یک تریلر روانشناختی معمولی، به یک خانواده ثروتمند و سفید پوست و مسائلی مانند شستشوی مغزی، استثمار مردان سیاه پوست و جوان و دیگر شخصیتهای سیاه پوست میپردازد. جوردن پیل به جای اینکه به سادگی تنها کشته شدن قربانیان توسط این خانواده را به تصویر بکشد. این خانواده را به عنوان یک گروه تشنه به قدرت معرفی میکند که با قربانیان سیاه پوست تجارت میکنند. آنها را شستشوی مغزی میدهند و بدن آنها را به خریداران ثروتمند سفید پوست میفروشند.
کل فرضیه این فیلم آنقدر بیمار است که به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار میکند؛ اما از نظر موضوعی آنقدر پیچیده و اصیل است که به راحتی میتواند یک تاثیر ماندگار بر روی مخاطب بگذارد. جوردن پیل نیز مانند تمام خالقان بزرگ ژانر وحشت، از یک تصویر خاص و به یاد ماندنی برای انتقال پیام خود به صورت بصری استفاده میکند. نماد در این فیلم یک «مکان غرق شده» است. چنین جایی اساساً یک خلاء تاریک است، یعنی جایی که قربانیان شستشوی مغزی به آنجا میروند. این تصویر ساده و در عین حال گیرا، به خوبی نشاندهنده چیزی است که فیلم اساساً درباره آن است و همین آن را به یکی از بهترین نمادهای ترسناک تبدیل میکند. در این فیلم اهالی سیاه پوست کاملاً احساس ناتوانی میکنند، استعارهای کاملاً دقیق از اینکه چگونه نژادپرستی رنگین پوستان را در جامعه عقب نگه میدارد. این یک حقیقت غمانگیز است و پیل از آن برای انتشار پیامی به شدت مهم و ماندگار استفاده میکند. در واقع این یک داستانسرایی ساده و در عین حال گیرا است.
همچنین بخوانید: ترسناکترین شخصیتهای انیمه که میتوانند ویلن فیلمهای ترسناک باشند
3. “فرانکشتاین“ (FRANKENSTEIN) (1931) – رانده شدهها
این هیولا که یکی از قدیمیترین و برجستهترین چهرههای داستانی است، همچنان پس از گذشت سالها به عنوان نمادی دلخراش از نفرت و تنهایی ناشی از نفرت، تماشاگران را به همذاتپنداری با خود وا میدارد. “فرانکشتاین” توسط مردم شهر رانده میشود (امری که باعث هیولا شدن او میشود) و هرگز فرصت عادلانهای در اختیار او قرار نمیگیرد. این همان احساسی است که بسیاری از مردم نسبت به جامعه خود دارند. افراد را میتوان به خاطر مسائل سطحی مانند ظاهر یا طرز لباس پوشیدنشان مورد قضاوت یا نفرت قرار داد و این همان چیزی است که این داستان به خوبی درک میکند و به مخاطب انتقال میدهد. انسانها میتوانند بیدلیل بیرحم باشند، مخصوصاً افرادی که با معیارهای پذیرفته شده یک جامعه همخوانی ندارند. شرور واقعی این داستان، مردم هستند و این به خودی خود، برداشتی عالی از قراردادهای یک داستان هیولایی است.
این داستان به مردم یک هیولای دلسوز و شخصیتی را معرفی کرد که با وجود بیگانه بودن، تماشاگران میتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. چنین چیزی در حال حاضر در ژانر وحشت غیرمعمول نیست. زیرا از آنجایی که هدف این فیلمها افرادی است که برای یافتن مکان و هویت خود تلاش میکنند، بنابراین برای کمک به آنها به هیولاها و داستانهای ترسناک روی میآورند. موردی کاملاً خاص در این میان وجود دارد. زیرا مهم نیست که مخاطب اهل کجاست، به چه چیزی اعتقاد دارد یا چگونه به نظر میرسد؛ زیرا شخصیتی که در وهله اول به عنوان یک موجود شرور به آن نگاه میشود (به اشتباه) در اصل میتواند یک نماد آرامشبخش باشد. هر چند هیولای “فرانکشتاین” به دلایل زیادی مهم است، اما سادگی چیزی است که باعث جاودانه شدن این شخصیت و خلق یکی از بهترین نمادهای ترسناک میشود.
2. “هالووین“ (HALLOWEEN) (1978)، “مایکل مایرز“ (MICHAEL MYERS) – مرگ
فیلم کلاسیک، جاودانه، بیصدا، صبور و فوقالعاده بیاحساس “جان کارپنتر”(John Carpenter) به نام “هالووین”، در سال 1978 یکی از ترسناکترین شخصیتهای شرور سینما را به دنیا آورد. از توصیفات هراسانگیز “مایکل مایرز” «سیاهترین چشمهای … چشمهای شیطانی» گرفته تا نامهای شومی مانند The Shape و “بوگیمن” (The Boogeyman)، تمام اینها گواه این هستند که “مایکل مایرز” به یادماندنیترین نماد وحشت محسوب میشود. از نظر همه برتری این فیلم به موسیقی برجسته، فیلمبرداری، فضای فصلی و تنش فیلم برمیگردد. اما بزرگترین دستاورد “کارپنتر” در این فیلم به این برمیگردد که او بسیار خوب توانسته داستان جذاب یک قاتل نقابدار را به چیزی بسیار شومتر و عمیقتر تبدیل کند.
این داستان مرگآور در حومه شهر به تصویر کشیده شده است و تنها یک چهره با ابهت و ترسناک را خلق میکند. ترس از ناشناختهها یک موضوع معمولی در ژانر وحشت است، اما ترس از مرگ اجتنابناپذیر بسیار واقعیتر است، به خصوص در سطوح بسیار ابتدایی انسانی. این شرور مسیر خودش را میرود، اما ناگهان همه عقب افتادگیها را جبران میکند و از همه جلو میزند، موردی که چیز واقعاً نگران کنندهای را در خود دارد. او کاملاً سر وقت عمل میکند و سپس به آرامی و بدون هیچ گونه افسوسی، شما را غافلگیر میکند. چنین چیزی بسیار شبیه مرگ است، “کارپتنر” این را به خوبی متوجه شده است و به درستی آن را بر روی صحنه به نمایش میگذارد. به همین دلیل توانست یکی از بهترین نمادهای ترسناک را به تصویر بکشد.
همچنین بخوانید: بهترین فیلمهای ترسناک کلاسیک سیاهوسفید که باید تماشا کنید
1. “درخشش“ (THE SHINING) (1980) ، “جک تورنس“ (JACK TORRANCE) – اعتیاد به الکل
در انتهای مقاله بررسی بهترین نمادهای ترسناک به یکی از بحثبرانگیزترین داستانها / فیلمهای ترسناک تاریخ یعنی فیلم “درخشش” میرسیم. درخشش در طول تاریخ همچنان به عنوان یک کلاسیک جاودانه باقی میماند، زیرا مضامین فوقالعاده انسانی را در یک بستر ماوراءالطبیعی به تصویر میکشد. به همین دلیل این فیلم واقعاً تاثیرگذار است و دقیقاً به همین دلیل میتوان گفت که “استیون کینگ” داستانسرای نابغه بینظیری است. این فیلم یک تریلر روانشناختی هیجانانگیز است که در پوشش داستان ارواح به مخاطب عرضه میشود. اما هسته داستان این فیلم روایتی پرمغز از خانوادهای است که از مشکلات گذشته پدر ناشی از اعتیاد به الکل رنج میبرد. این فیلم درباره زندگی نویسندهای است که تازه از اعتیاد رهایی یافته است، او خانوادهاش را به دلیل گرفتن یک فرصت شغلی جدید در زمینه نویسندگی، برای تعطیلات زمستانی به یک هتل دورافتاده میبرد. اما “جک تورنس” به محض ورود به “هتل اورلاک” (Overlook Hotel) به گذشته الکلی خود بازمیگردد. موجودات شیطانی و ارواح هتل به آرامی در روح و روان جک نفوذ میکنند و او را همانند اعتیاد قدیمیاش فاسد میکنند. این امر را میتوان در رفتارهای خشونتآمیز او با خانوادهاش و فروپاشی کامل روانی او در نتیجه این کارها، استنباط کرد. با وجود اینکه ارتباط با هتل و اعتیاد “جک” به الکل در این اثر دهه 80 اقتباسی کلاسیک “استنلی کوبریک” (Stanley Kubrick) به طور کامل مورد بررسی قرار نگرفته است (زیرا این فیلم بیشتر به جنبههای ماورائی داستان میپردازد). اما همچنان حضور این مضامین در تمام داستان احساس میشود و “اورلاک” در مقام مقایسه نشان دهنده تاثیر اعتیاد به الکل “جک” بر روی اعضای خانواده او است.
باید گفت که “کینگ” و “کوبریک” هر دو در بیان این مبارزه انسانی بسیار نزدیک و شخصی، کار خارقالعادهای را انجام دادهاند. آنها در نهایت موفق شدهاند داستانی ترسناک و بدیع را ارائه دهند و این همان چیزی است که فیلم “درخشش” تماماً در مورد آن است. مفهوم گذشته آزاردهنده و آکنده از اعتیاد “جک”، دوباره این خانواده را تحتالشعاع قرار میدهد و مانند هر روح یا موجود ترسناک دیگری در این داستان ریشه میدواند؛ این تلالوء در کتاب و فیلم این داستان نیز دیده میشود. در واقع میتوان گفت این همان چیزی است که وقتی ذهن خلاق با ژانر وحشت روبرو میشود اتفاق میافتد. این مضامین فراتر از خونریزی و کشت و کشتار هستند. ژانر وحشت نیز مانند هر ظرف دیگر داستانسرایی، یک شکل هنری است. در واقع ژانر وحشت تنها به یک خالق مبتکر و مخاطبی نیاز دارد که مایل باشد مضامین بین خطوط را بخواند. همان طور که تا اینجای مطلب مشاهده کردید، میتوان از وحشت برای برانگیختن احساسات مختلف استفاده کرد؛ اما فراتر از همه، میتوان از آن برای آموزش بهره برد. در واقع میتوان با استفاده از عناصری مانند داستانسرایی، نویسنده، کارگردان و غیره آگاهی را گسترش داد و به مسائل انسانی پرداخت. یا میتوان با استفاده از نمادگرائی وحشت، تنها به بیان داستانی جذابتر اکتفا کرد که میتواند یکی از بهترین نمادهای ترسناک باشد. در انتها تنها به بیان جملهای از “استیون کینگ” بسنده میکنیم. او میگوید: «داستانپردازی، حقیقت درون دروغ من است».
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها