10 صحنه جذاب و دیدنی در سریال “ماجراهای مایک تایسون” (Mike Tyson Mysteries)

“ماجراهای مایک تایسون” یکی از بهترین سریال‌های ادالت سوئیم بود که طرفداران سریال Aqua Teen Hunger Force، Squidbillies و The Eric Andre Show از آن استقبال کردند.

در این سریال انیمیشنی لغو شده قهرمان سنگین وزن را با گروهش می‌بینیم. یک روح، کبوتری با هوش انسانی و دختر ناتنی چینی تایسون جز این گروه هستند. آن‌ها به جای حل مسائل آنها را بدتر می‌کنند. اما تماشای این ماجراها جذاب است. به همین دلیل در اینجا می‌خواهیم 10 صحنه جذاب و دیدنی از این سریال را به شما معرفی می‌کنیم. با پروشات همراه باشید.


10. گروه یک گنوم را دیدند که در ماشین گیر افتاده بود

مایک تایسون مرموز و گروهش مشکلات زیادی را حل کردند. برخی از این مشکلات جدی و برخی هم شوخی بودند. یک بار هم کبوتر پیامی را از یک مادر فوتبالیست آورد.

ظاهراً در ماشین آن زن صداهایی شنیده می‌شد که کسی دلیلش را نمی‌فهمید، به همین دلیل او با مایک تایسون صحبت کرد. گروه سر رسیدند، مایک به موتور ماشین نگاهی انداخت و متوجه شد یک گنوم آنجا گیر افتاده.

همچنین بخوانید: 7 سریال جذاب و دیدنی شبیه هوپس (Hoops) که باید تماشا کنید


9. مایک متوجه شد چند فضانورد را کشته

مایک تنها عضو گروه بود که رانندگی می‌کرد. یانگ هی هنوز گواهینامه نگرفته بود. کبوتر هم که نمی‌توانست پرواز کند. روح هم به دوران ویکتوریا تعلق داشت و مسلماً گواهینامه نداشت، البته او یک روح بود.

در یک قسمت مایک در یک تصادف ماشین باز الدرین را کشت. ظاهراً او در چند تصادف چند فضانورد را کشته بود. به همین دلیل برای پی بردن به ماجرا به ماه رفت اما آنجا هم تصادفاً ریچارد برانسون را کشت.


8. اسم “یانگ هی” یانگ نبود

ظاهراً مایک خودش هم بیشتر اوقات نمی‌دانست کجاست و چکار می‌کند و با حقیقت بیگانه بود. حتی نمی‌دانیم او چگونه مشکلات را حل می‌کند.

در قسمتی از فصل اول او با دختر ناتنی‌اش تماس گرفت. جواب او تماشاگر را به این فکر می‌اندازد که آیا مایک قانونا او را به سرپرستی گرفته یا اینکه فقط او را در جلوی در خانه‌اش پیدا کرده.


7. مایک نمی‌توانست کلمه چوپاکابرا را تلفظ کند

قسمت مربوط به خلبان جنون و گسست زیادی دارد. گروه قرار است در حل یک مسئله به “کورمک مک‌کارتی” نویسنده کمک کنند. ظاهراً در رابطه با یک کورمک مک‌کارتی مشکلی وجود دارد.

گرچه این قسمت خیلی بامزه بود اما بامزه‌ترین بخش آن ناتوانی تایسون در تلفظ کلمه “چوپاکابرا” بود. این موضوع آنقدر بد بود که خود کبوتر هم به آن اشاره کرد و این ناتوانی گروه را ناامید کرد.


6. ویه نتا به عنوان انترن به گروه پیوست

گروه تایسون اصلاً به انترن نیاز نداشت با این حال به لطف مدیربرنامه تایسون یعنی دیزی صاحب یک انترن شد. اما دیزی واقعاً بی مصرف بود. در یک مأموریت برای بریدن ربان افتتاحیه یک موزه خواهرزاده دیزی یعنی ویه نتا به گروه ملحق شد. بخشی از موزه یک معدن باز بود که ویه نتا توی آن افتاد. اما زنده مانده و انترن بودنش به دادش رسید.

همچنین بخوانید: 7 سریال جذاب و دیدنی شبیه سریال وثیقه (Borgen) که باید تماشا کنید


5. مایک قدرتش را نشان داد

قسمت مربوط به معدن یکی از بهترین صحنه‌های سریال بود تا مایک قدرتش را نشان داد. پس از افتادن ویه نتا در معدن، دیزی با مایک تماس گرفت تا مشکل را حل کند. مایک هم با شنیدن این خبر دستپاچه شد و با خواندن آهنگ پایانی می‌خواست سریال را تمام کند. اما بقیه گروه از او خواستند به ویه نتا کمک کند تا آن قسمت درست تمام شود.


4. در نهایت گروه بابی فیشر را پیدا کرد

مایک تایسون و گروهش همیشه به حوادث عجیب برمی خوردند. در قسمت دوم سریال، پیام عجیبی دریافت کردند که آنها را به مسابقه شطرنج میان “گری کاسپارف” و دیپ بلو (کامپیوتر شطرنج باز) دعوت کرد.

مایک استاد بزرگ شطرنج را با استاد بزرگ جادو اشتباه گرفت و به او مشت زد. “یانگ هی” دخالت کرد. سرانجام کبوتر مایک را وادار کرد تا به کامپیوتر ضربه بزند. مشخص شد که مغز “بابی فیشر” نابغه توی کامپیوتر است.


3. مایک تایسون خدا را کشت

متاسفانه “ماجراهای مایک تایسون” در فصل چهارم به پایان رسید. چون می‌توانست ماجراجویی‌های بیشتری را نشان دهد، چون تازه آغاز ماجرا بود.

در قسمت آخر مارکی پس از سال‌ها روح بودن به یک فرشته بدل می‌شود. اما پیش از اینکه این تغییر کامل شود مایک تصادفاً خدا را کشت. این یک پایان غافلگیرکننده و خنده دار برای یک سریال ابزورد بود.


2. کبوتر روح دیزی را فروخت

وقتی دیزی ترتیبی داد تا گروه یک پادکست ضبط کنند، متوجه شدند که یک پیام شیطانی مخفیانه ضبط شده است. به همین دلیل با اهریمنی به نام لوسیفج روبرو شدند که از طرف شیطان با مردم معامله می‌کرد.

درحالی که لوسیفج شبیه شیطان یا بز انسان نگاری شده بود، اما به راحتی می‌شد با او معامله کرد. گروه هم می‌خواست مایک را زنده کند. کبوتر روحش را به او داد، درحالی که مخفیانه روح دیزی را قربانی کرده بود.

همچنین بخوانید: معرفی بدترین فیلم‌های سال 2020 تا به اینجا


1. مبارزه یا پرواز

قسمت چهارم از فصل اول تماشایی بود. مایک و گروهش از طرف جادوگر پیر که قماربازی خبره بود، می‌خواستند ببیند جادو وجود دارد یا نه. بنابراین برای کمک به او به لس آنجلس رفتند که باعث شد مایک در یک اجرا به کریس آنجل مشت بزند.

وقتی مایک فهمید هانگ هی با “رابرت ردفورد” تنهاست به هتل رفت و فریاد کشید: “مبارزه یا پرواز.” در مسیرش همه را زیر مشت و لگد گرفت. حتی به پیرزنی که سر راهش بود هم بی دلیل مشت زد.


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم