نگاهی کامل به زندگی و آثار کلارک گیبل (بازیگر فیلم بر باد رفته)

“کلارک گیبل” (Clark Gable) با نام کامل “ویلیام کلارک گیبل” در تاریخ 1 قوریه 1901 (12 بهمن 1279) در اوهایوی ایالات متحده آمریکا به دنیا آمد و در تاریخ 16 نوامبر 1960 در لس آنجلس، کالیفرنیا از دنیا رفت. این بازیگر آمریکایی به مدت سه دهه نماد جذابیت و مردانگی به شمار می‌رفت. این بازیگر که در زمان خود یک ستاره محبوب بود “پادشاه هالیوود” محسوب می‌شد.

روزهای اول زندگی و حرفه‌اش

گیبل تنها پسر یک نفت چی بود که در ده ماهگی مادرش از دنیا رفت. او در اوهایو بزرگ شد و در 16 سالگی از دبیرستان اخراج شد. او حرفه‌های مختلف را دنبال کرد تا اینکه در دهه 20 به سراغ بازیگری رفت. زمانی که در اورگان بود بازیگر کهنه کار “جوزفین دیلن” (Josephine Dillon) حمایت او را برعهده گرفت و هزینه کلاس‌های بازیگری او را پرداخت کرد. گرچه دیلن 17 سال از او بزرگتر بود اما گیبل در سال 1924 و همزمان با حضور در نقش‌های کوچک در فیلم‌های صامت با او ازدواج کرد. اولین موفقیت او در نمایش برادوی Machinal سال 1928 بود.

در سال 1930 با حضور در نمایش The Last Mile توجه تهیه کنندگان هالیوودی را جلب کرد. گرچه در اولین آزمون بازیگری سینما رد شد چون تهیه کنندگان تصور می‌کردند برای آن نقش گوش‌هایش بزرگ هستند، اما حضور در نقش مکمل در فیلم کم بودجه وسترن “بیابان رنگ شده” (The Painted Desert) در سال 1931 استعداد و تصویر هنری او را برای تهیه کننده‌ها اثبات کرد. سپس با خشونت مردانه خود در فیلم‌های “روح آزاد” (A Free Soul) و “پرستار شب” (Night Nurse) در سال 1931 توجه تماشاگران را جلب کرد. این جذابیت او برای زنان و مردان باعث شد در عرض یک سال به یکی از ستارگان برتر هالیوود تبدیل شود.

از بین برترین فیلم‌های گیبل برای ام جی‌ام عبارتند از: “خاک سرخ” (Red Dust – 1932)، “فاصله عجیب” (Strange Interlude – 1932)، “بانوی رقصان” (Dancing Lady – 1933)، “مردت را نگه دار” (Hold Your Man – 1933)، “ملودرام منهتن” (Manhattan Melodrama – 1934) و “مردان سفیدپوش” (Men in White – 1934). گرچه همیشه از جذابیت گیبل صحبت می‌شود، اما حضور او با لبخند پررنگش اصلاً تهدیدآمیز نبود چون هرگز خودش را جدی نمی‌گرفت. با اینکه این بازیگر همیشه استعدادش را دست کم می‌گرفت، اما ثابت کرد در نقش‌های برجسته هم می‌درخشد، با این حال بیشتر در کمدی‌های رمانتیک و درام حماسی حضور یافت.

ام جی‌ام برای تنبیه گیبل در ازای نپذیرفتن یک نقش او را به استودیو کلمبیا پیکچرز فرستاد (که دران زمان ضعیف تلقی می‌شد) تا در کمدی “در یک شب اتفاق افتاد” (It Happened One Night – 1934) ساخته “فرانک کاپرا” (Frank Capra) حضور یابد. این تنبیه برای گیبل به منزله یک فرصت طلایی بود زیرا داستان یک وارث فراری (کلودت کولبرت ” Claudette Colbert”) و یک خبرنگار روزنامه (گیبل) که می‌خواست داستان او را بدزد، در پنج قسمت اسکار نامزد شد: بهترین فیلم، بهترین بازیگر زن، کارگردانی، فیلمنامه نویسی و بهترین بازیگر مرد برای گیبل. اغلب فیلم‌هایی که گیبل در آن دوران بازی کرد یا در مقابل آنها مقاومت کرده بود یا در ازای دریافت وام از استودیوها ساخته شده بودند. او نقش فلچر کریستین در فیلم “شورش در بونتی” (Mutiny on the Bounty – 1935) را دوست نداشت، اما نقشی محبوب بود که باعث شد بار دیگر در اسکار نامزد شود. همچنین در سال 1935 در فیلم “آوای وحش” (Call of the Wild) از فاکس قرن بیستم از داستان “جک لندن” حضور یافت. در آن زمان با “لرتا یانگ” (Loretta Young) رابطه داشت، گرچه او سال بعد دختری به دنیا آورد، اما پس از مرگ گیبل مشخص شد او پدر آن دختر است. او از نقش بلکی نورتون سیاست مدار در فیلم “سان فرانسیسکو” (San Francisco – 1936) ناراضی بود، اما این یکی از محبوب‌ترین و تحسین شده ترین آثار او بود. همچنین اولین همکاری او با “اسپنسر تریسی” (Spencer Tracy) بود که بعدها در فیلم‌های “خلبان آزمایش” (Test Pilot – 1938) و “بوم تاون” (Boom Town – 1940) نیز با هم همکاری کردند.

بر باد رفته و فیلم‌های دیگر

“کلارک گیبل” پس از درام “پارنل” (Parnell – 1937) در نقش‌ها و فیلم‌های مختلف حضور یافت. او در سال 1936 در فیلم “بر باد رفته” (Gone with the Wind) با اقتباس از رمان پرفروش “مارگارت میچل” به تهیه کنندگی “دیوید او. سلزنیک” (David O. Selznick) نقش رت باتلر را ایفا کرد. گیبل تصور می‌کرد هیچ فیلمی نمی‌تواند شکوه واقعی این رمان پرفروش را نشان دهد. با این حال اصرار مردم و استودیو باعث شد گیبل نظرش را عوض کند، و نتیجه آن فیلمی بود که تا به امروز یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های تلویزیونی است. این اثر حماسی چهارساعته یک ملودرام جنگ داخلی است که در سال 1939 اکران شد و اسکار بهترین فیلم را دریافت کرد (در سالی که بسیاری از تاریخ دان ها آن را نقطه عطف فیلمسازی هالیوود می‌دانند)، گیبل هم برای سومین بار نامزد اسکار شد.

گیبل در زمان ساخت “بر باد رفته” با “کارول لمبارد” (Carole Lombard) بازیگر ازدواج کرد. این زوج در صحنه “هیچ‌یک از مردانش” (No Man of Her Own – 1932) آشنا شدند، گرچه تا چند سال بعد رابطه‌ای نداشتند. ظاهراً گیبل پس از دو ازدواج ناموفق همسر رویاهایش را یافته بود. با این حال خوشبختی‌اش کوتاه بود زیرا در سال 1942 لمبارد در سقوط هواپیما در زمان جنگ کشته شد. ناگهان هالیوود برای او بی ارزش شد و فیلمسازی را رها کرد تا به ارتش بیوندد. گرچه سنش بالا بود. در زمان جنگ تیرانداز بود و به عنوان یک قهرمان و درجه دار در مقابل چشم طرفداران ارزشمندتر شد. گیبل بازهم به سینما بازگشت اما دیگر تاثیری که تا پیش از مرگ لمبارد در او وجود داشت در او دیده نمی‌شد.

گیبل در سال‌های 1940 و 1950 در چند فیلم حضور داشت، اما هیچکدام به اثر کلاسیک تبدیل نشدند، البته به جز “دوره‌گردها” (The Hucksters – 1947) و “موگامبو” (Mogambo – 1953) و فیلم‌های درخشان دیگر هم نزدیک مرگ او ساخته شدند، از جمله “دارودسته فرشته‌ها” (Band of Angels – 1957) درباره جنگ داخلی که در آن نقش یک زمین دار را ایفا کرد؛ “بی‌صدا فرار کن، بی‌صدا دور شو” (Run Silent, Run Deep – 1958) فیلمی ماجراجویی که در کنار “برت لنکستر” حضور یافت و آثار رمانتیک “حیوان دست آموز معلم” (Teacher’s Pet – 1958) در کنار “دوریس دی” (Doris Day) و “در ناپل شروع شد” (It Started in Naples – 1960) در کنار “سوفیا لورن” (Sophia Loren).

آخرین فیلم گیبل “ناجورها” (The Misfits – 1961) ساخته “جان هیوستون” بود که تا سال‌ها یکی از بهترین اجراهای گیبل بود، اما اثری غم انگیز به شمار می‌رفت زیرا آخرین فیلم گیبل و “مریلین مونرو” (Marilyn Monroe) دو ستاره هالیوود و یکی از آخرین فیلم‌های “مونتگومری کلیفت” (Montgomery Clift) بود. گیبل اصرار داشت صحنه‌های بدلکاری از جمله دنبال کردن اسب‌های وحشی را خودش انجام دهد و در روزهای پایانی فیلم به حمله قلبی دچار شد. چند ماه بعد همسر پنجمش “کی ویلیامز” (Kay Williams) تنها پسر گیبل یعنی “جان کلارک گیبل” (John Clark Gable) را به دنیا آورد. “ناجورها” فیلمی بود که گیبل نقش گاوچرانی در دنیای مدرن را ایفا می‌کرد و آخرین فیلم ستاره دوران طلایی هالیوود بود که در دوره تلویزیون و متداکتینگ نوعی وصله ناجور به شمار می‌رفت. با مرگ او بسیاری از روزنامه‌های کشور این تیتر را زدند: “شاه مرده است.”


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم