ردهبندی فیلمهای کوئنتین تارانتینو؛ از بدترین تا بهترین
از سال ۱۹۹۲ که کوئنتین تارانتینو با فیلم سگهای انباری وارد دنیای سینما شد، به یکی از مصممترین و بدنامترین کارگردانهای هالیوود تبدیل شد. تارانتیو با استفاده از دانش بینظیرش از فیلمنامهنویس به کارگردانی صاحبسبک تبدیل شد. اگرچه او در کارهایش بسیار از دیگران تقلید میکند، اما سبک کارهایش کاملا منحصر به خود اوست. برخی از افراد فیلمهای او را چیزی جز خشونت و طنز نمیبینند اما فیلمهای تارانتینو همیشه از لحاظ مشاهدهگری، توالی اتفاقات، اخلاقیات و تعریف تمدن قوی هستند. ممکن است که او چند جک راجع به دوران بردهداری در فیلمهایش بگنجاند اما در عین حال فیلمهایش سرشار از شخصیتپردازی عمیق و واقعی هستند و حتی مهم نیست چقدر این شخصیتها شیطانی و پست باشند، همیشه خوب پرداختهشدهاند و واقعیاند. اتفاقی نیست که تارانتینو و فیلمهایش برای ربع قرن به قسمتی پررنگ از تاریخ هالییود تبدیل شدهاند.
در لیست زیر شاهد ردهبندی آثار این کارگردان از بدترین تا بهترین هستیم. با پروشات همراه باشید.
۱۰. هشت نفرتانگیز – 2015 – The Hateful Eight
یکی از فیلسوفهای غربی به نام توماس هابز نوشته است که: زندگی یک انسان منزوی، فقیر، کثیف، بیرحم و کوتاه است. به احتمال زیاد هابز میتوانست طرفدار فیلم هشت نفرتانگیز بشود. هشت نفرتانگیز ظالمترین، زشتترین و بدبینانهترین فیلم تارانتینو تا به امروز است. عنوان فیلم به ما میگوید که قرار نیست از این آدمها خوشمان بیاید و شخصیتهای فیلم تا جایی که خودشان جذاب و جالب باشند نیاز ندارند کسی دوستشان داشته باشد. تارانتینو در ساختن این فیلم خودش را برای ساختن شخصیتهای جالبی آزموده که همه درجات مختلفی از شیطانصفتی را در خود دارند.
نکتهی تاریک فیلم هشت نفرتانگیز این است که مردم یکدیگر را نابود میکنند و تنها به خاطر نفع دوجانبه به هم رحم میکنند. در ابتدای فیلم میبینم که جان روث (با بازی راسل) تنها زمانی به کسی اعتماد میکند که برای خودش سودی به همراه داشته باشد. هیچ رحم، همدردی یا اعتمادی در کار نیست و فقط نفع شخصی در نظر گرفته میشود که دنیای فیلم را به دنیایی کوچک و سرد تبدیل میکند. مقیاس کوچک فیلم که هم در داستان و هم در محیط قابل مشاهده است باعث میشود که فیلمی که پتانسیل زد و خورد زیاد را دارد تبدیل به فیلمی آرام و حتی تنبل شود. همین ریتم کند و فاصله زیاد بین اتفاقات داستان باعث میشود که تنش فیلم کم شود و هشت نفرتانگیز به یکی از فیلمهای کند و تنبل تارانتینو تبدیل شود که البته در نوع خودش بسیارعالی است.
همچنین بخوانید: ۱۰ فیلم جذاب و دیدنی شبیه فیلم “هشت نفرتانگیز” (The Hateful Eight) که باید تماشا کنید
۹. ضدمرگ – 2007 – Death Proof
فیلم ضدمرگ برای شخصیتپردازی عمیق و عوض کردن رابطهی شکار و شکارچی بین شخصیتهای فیلم در دونیمهی فیلم مشهور است. ماجرای این فیلم راجع به سه دختر جوان است که در ابتدای فیلم معرفی میشوند و بیننده با داستانهایشان همذات پنداری میکند. بعد از آن بدلکاری به نام مایک (با بازی کرت راسل) به آنها میپیوندد. مایک مردی زیبا و قوی و خطرناک است که این سه دختر جوان را که ما فکر میکردیم شخصیتهای اصلی داستان هستند را به قتل میرساند. بعد از این چهار دختر جوان دیگر که ما تا به آن لحظه ملاقات نکردیم برای گرفتن انتقام دوستانشان از مایک وارد داستان میشوند. حالا دیگر مایک بدلکار نمیتواند از گناهی که کرده فرار کند و بزدل بودنش برای بینندگان مشخص میشود. مشکلی که فیلم ضدمرگ دارد این است که شباهت زیادی به فیلم گرایندهاوس (Grindhouse) دارد. در نیمهی اول فیلم به نظر میرسد که تارانتینو هنوز هم مشغول ساختن فیلم گرایندهاوس است اما در نیمهی دوم فیلم این مسئله از بین میرود.
۸. بیل را بکش ۱ – 2003 – Kill Bill Vol. 1
بیل را بکش ۱ به عنوان اثری اکشن با پیشداستانی هیجان انگیز فیلمی خوب و زیبا است. این فیلم تقریبا یک کارتون حساب میشود و به نوعی ادای دین به فیلمهای اکشن ژاپنی است. صحنههای اکشن فیلم بیل را بکش بسیار درگیر کننده و هیجانانگیز هستند. این فیلم یکی از زیباترین فیلمهای تارانتینو است و بر خلاف تم انتقامگیریاش اثری گرم و دوستداشتنی است. این فیلم همینطور نشان داد که اوما تورمن (و بدلکارش زویی بل) یکی از بهترین بازیگران اکشن قرن ۲۱ است حتی اگر هیچ کارگردان دیگری نتواند این تجربه را برای او تکرار کند.
مشکل بیل را بکش ۱ این است که از لحاظ احساسی هیچ شباهتی به بیل را بکش ۲ ندارد. در این قسمت فیلم تنها میتوانید از لذت انتقام گرفتن بهرهمند شوید. البته خود تارانتینو اشارههایی به خالی و پوچ بودن انتقام گرفتن در طول فیلم میکند؛ مانند به قتل رسیدن یک مادر در برابر چشمان کودکاش یا داستان او-رین که برای گرفتن انتقام والدینش به صدر دنیای خلافکاری توکیو میرسد اما در نهایت خودش هم قربانی انتقام میشود. فیلمهای بیل را بکش ۱و۲ به هم وابسته هستند. ما به فیلم دوم نیاز داریم تا فیلم اول را بفهمیم. به این دلیل که فیلم اول تنها خشونت دارد و از داستانی که فیلم دوم برای گفتن دارد محروم است. تورمن تمام تلاش خودش را میکند تا شخصیتاش را باورپذیر و دارای عواطف انسانی نشان دهد اما تمام تلاشهای او در میان صحنههای قصابی و حمامخون نادیده میماند.
همچنین بخوانید: معرفی ۱۴ فیلم جذاب و دیدنی شبیه “بیل را بکش” (Kill Bill)
۷. بیل را بکش ۲ – 2004 – Kill Bill Vol. 2
با اینکه فیلم بیل را بکش ۲ هم چندین صحنهی اکشن دارد، نسبت به فیلم بیل را بکش ۱ بسیار بیشتر با مخاطب ارتباط برقرار میکند و حرف میزند. تارانتینو در این اثر دست به تجربه کردن کار جدیدی زده است: تعریف کردن داستان بئاتریکس کیدو در حالی که او غایب است و درحال آماده کردن خودش برای انتقامگیری است. او پنهان است و افرادی در مبارزه با او شکست خوردهاند راجع به او به ما اطلاعات میدهند. کشتن ورنیتا به ما نشان میدهد که بئاتریکس دیگر به زندگی خانوادگی اهمیت نمیدهد چون زندگی خانوادگی خودش را از دست داده ست. کشتن او-رین نشاندهندهی این است که بئاتریکس برای کشتن و انتقام گرفتن حاضر است تا کجا پیشبرود.
بیل را بکش ۲ سعی دارد که رابطهی بین بیل و بئاتریکس را بهتر نشان دهد و به بیننده بفهماند که این دو نفر به یک اندازه شکسته و ناراحت هستند و نوعی عشق عجیب بین این دو نفر در جریان است. با وجود اینکه صحنههای اکشن زیادی هنوز هم در این فیلم هست اما تلاشی در جهت فراتر رفتن از ژانر خودش کرده است و بین نقد انتقام و تعریف از آن جابجا میشود. اما وجود داستانهای پیشزمینهی شخصیتها داستان بیل را بکش ۲ را تقویت میکند.
۶. روزی روزگاری در هالیوود – 2019 – Once Upon a Time in Hollywood
این فیلم تنها فیلم آرامی است که تارانتینو ساخته است. تنها تنش این فیلم از ماجرای خانوادهی منسون میآید که در حاشیهی داستان در حال رفتوآمد هستند. تمرکز اصلی داستان روی سه نفر است که سعی دارند در سال ۱۹۶۹ زندگیشان را در لس آنجلس سروسامان بدهند. شخصیتهای داستان ریک دالتون (با بازی لئوناردو دیکاپریو) یک بازیگر قدیمی و کلیشهشده در هالیوود، کلیف بولتن (برد پیت) بدلکار ریک دالتون که او هم درحال از دست دادن کارش در صنعت فیلمسازی است و شارون تیت (مارگو رابی) که نماد آینده هالیوود است و همانطور که تاریخ به ما میگوید آیندهای بود که ناکام ماند زیرا او و سه دوستش و فرزندی که در شکم داشت به دست خانوادهی منسون به قتل رسید.
معلوم است که فیلم روزی روزگاری برای تارانتینو نوعی ادای دین به تغییرات هالیوود در سال ۱۹۶۹ است. رابطهی بین ریک و کلیف مهربانانه است ولی شارون در حاشیهی فیلم قرار دارد ما نمیدانیم او به غیر از یک انسان خوشقلب و یک ستارهی درحال معروف شدن چه کسی است و چه میخواهد. درنتیجه شخصیتهای اصلی فیلم ریک و کلیف هستند، افرادی سنتی که با تغییرات دنیا مواجه شدهاند و بهدنبال راهی هستند که کاری را که دوست دارند انجام بدهند. فیلم در اطراف زندگی این دو نفر مانور میدهد و عین آرام و آهسته بودن دوستداشتنی و لذتبخش است. اما مشخص است که تارانتینو نتوانسته حقایق زشت را در دنیای زیبایی که از هالیوود نشان میدهد جا بدهد درنتیجه تصمیم به تعریف کردن نوعی افسانه گرفته است که فواید خودش را دارد اما همزمان با نوعی احساس گناه همراه است.
همچنین بخوانید: ۱۰ کارگردان سینما که فیلمهایی میسازند که ارزش تماشای چندباره دارند
۵. جانگوی زنجیرگسسته – 2012 – Django Unchained
جانگوی زنجیرگسسته اولین فیلمی است که تارانتینو بدون تدوینگر قدیمیاش سالی منک ساخته است. منک در سال ۲۰۱۰ از دنیا رفته بود و نبودش در فیلم جانگو به خوبی حس میشد. جانگو دو ساعت و چهل و پنج دقیقه است و طولانیترین فیلم تارانتینو است و با اینکه هیچ صحنهی اضافهای ندارد فیلمی است که از طولانی بودن صحنهها رنج میبرد و میتوانست خیلی خلاصهتر باشد.
خوشبختانه فیلم جانگو دارندهی بسیاری از تمهایی است که سینمای تارانتینو را دوست داشتنی و منحصر به فرد کرده است. در این فیلم انگار شاهد آموزش چگونه متمدن بودن هستیم و تارانتینو ضرورت زیر سوال بردن ارزشهای جامعه را به ما یادآور میشود. حتی دکتر کینگ شولتز (کریفستوف والتز) هم برای قاتل بودن پول دریافت میکند. فیلم نشان میدهد که بردهداری غیرانسانی است اما این مسئله را با عمق بیشتری بررسی میکند و به جامعهی کثیفی میپردازد که در آن کسی مثل کالوین کندی (لئوناردو دیکاپریو) زندگی میکند و همه از وکیل او گرفته تا تمام خدمتکارانش از این ظلم و ستم او نسبت به سیاهپوستان استفاده میکنند و حتی به آن محتاجند.
جانگو (جیمی فاکس) یک شخصیت انقلابی است زیرا خارج از این قراردادهای اجتماعی قرار دارد و از بردگی آزاد شده و به دنبال نجات دادن زدن خودش برومیلدا (کری واشنگتن) است. درحالیکه دیگر شخصیتهای فیلم همه به نوعی حالتی مسخره شده است جامعهی آمریکایی را به نمایش میگذارند جانگو یک شخصیت قهرمانانه و استثنایی است که استانداردهای خودش را دارد. کسی چه میداند شاید تنها راه مقابله با چنین جامعهای آتش زدن کامل آن باشد.
همچنین بخوانید: معرفی ۱۰ فیلم جذاب و دیدنی شبیه “جانگوی آزاد شده” (Django Unchained)
۴. سگهای انباری – 1992 – Reservoir Dogs
بسیاری از کارگردانهای سینما به این راضی هستند که بتوانند یک فیلم مانند سگهای انباری در تمام مدت کاریشان بسازند چه برسد به اینکه چنین فیلمی را به عنوان فیلم اولشان بسازند. این فیلم بهترین فیلم تارانتینو نیست اما به عنوان فیلم اول نمیتوانست فیلمی از این محکمتر و با اعتماد به نفستر باشد. سگهای انباری همهی عناصر خاص سینمای تارانتینو را در خود دارد. علاوه بر آنها تمهای مردانگی، دینامیک قدرت و خودتخریبگری که بعدها تارانتینو بارها در فیلمهای دیگرش به آنها پرداخته است در این فیلم جمع هستند.
البته که این عناصر داستانی در ابتدا واضح و مشخص نیستند. تنها چیزی که ما میبینیم مردان جوان و جذابی هستند که کت و شلوار به تن دارند و همه دوست دارند با آنها دوست باشند. این فیلم راجع به گروهی دزد است که انگار تارانتینو سعی دارد در طول فیلم نابودشان کند. اتفاقی نیست که در صحنهی اول این مردان را درحالی که در حال شوخی و خنده هستند میبینیم و در صحنهی بعد یکی از آنها را میبینیم که به شدت زخمی شده و در حال گریه کردن است.
چیزی که در بطن همهی این شوخیها، دیالوگهای هوشمندانه و نقشآفرینیهای ماهرانه قرار دارد، تحسین تارانتینو برای اینجور شخصیتها است. او در بهترین حالت آنها را تراژیک میبیند و در بدترین حالت به نظرش حالتی گروتسک دارند. مرز بین آقای وایت (هاروی کیتل) که به نظرش پلیسها انسانهای واقعی نیستند و آقای بلاند (مایکل مدسن) که پلیسی را برای خوشگذرانی شکنجه میکند، درست مشخص نیست. اینها گروهی دزد و قاتل هستند که در آخر فیلم یا کشته میشوند یا دستگیر میشوند.
همچنین بخوانید: ۱۰ کارگردان که فیلمهایشان بهترین دیالوگهای تاریخ سینما را داشتهاند
۳. داستان عامه پسند – 1994 – Pulp Fiction
فیلمی که تارانتینو را به عنوان کارگردانی جدی و صاحب سبک به دنیا نشان داد و هنوز هم میراث او محسوب میشود داستان عامه پسند بود. به نوعی انگار تارانتینو استعدادی که در فیلم سگهای انباری نشان داده بود را گسترش داده و این فیلم را ساخته. شخصیتهای این فیلم هم خلافکارانی کت و شلوارپوش هستند و مدام درحال تیراندای کردن هستند اما شخصیتهایشان عمق و جزییات بیشتری دارند. ساموئل ال جکسون برای بازی در نقش جولز لایق دریافت جایزه اسکار بود و جان تراولتا در نقش ویسنست به بهترین وجه شخصیت مورد نظر تارانتینو را بازی کرد.
فیلم دوم یک کارگردان نباید مثل داستان عامهپسند اینقدر با اعتماد به نفس باشد ولی تارانتینو دقیقا میدانست که چه میخواهد و دراین فیلم سبک خود را به تماشاگر تحمیل میکند. هدف تارانتینو هم دقیقا نشان دادن و به چالش کشیدن همین اعتماد به نفس است. شخصیتهای او از خود مطمئن هستند و احساس میکنند میدانند در زندگی چه میکنند اما تارانتینو آنها را به چالش میکشد و با قرار دادن آنها در موقعیتهای سخت سعی در فهمیدن شخصیت واقعی آنان دارد. به همین دلیل پایان داستان عامه پسند یکی از زیباترین پایانبندیهای سینمایی است. بالاخره یکی از شخصیتهای داستان، جولز، میفهمد که درست زندگیاش را درک نکرده و راه جدیدی برای زندگی کردن پیدا میکند.
همچنین بخوانید: معرفی ۱۰ فیلم جذاب و دیدنی شبیه “پالپ فیکشن” (Pulp Fiction)
۲. حرامزادههای لعنتی – 2009 – Inglourious Basterds
اولین فیلم تارانتینو که در آن دست به عوض کردن روایت تاریخ میزند این فیلم است. حرامزادههای لعنتی نشانههای زیادی از بلوغ کارگردان در خود دارد و درعین حال سبک و سیاق مخصوص به خود را حفظ میکند. در این فیلم با استفاده از مشاهدهگری و حیلهگری انگار فیلمی راجع به سینما ساخته شده است. تارانتینو میداند که جنگ و هلوکاست چهقدر زشت و ترسناک است ولی تصمیم گرفته فیلمی بسازد که به جای نشان داد مستقیم زشتیها بازیهای قدرت را نشان دهد و تهدید شدن قدرت توسط بازیگران.
چیزی که باعث خاص شدن حرامزادههای لعنتی میشود این است که تارانتینو علاوه بر نشان دادن همهی عناصر قبلی سینمایش در حال ارتقا بخشین به کارگردانی خودش هم هست. اولین دیالوگ فیلم که بین لاندا (کریستوف والتز) و کشاورز فرانسوی (دنیس منوشت) اتفاق میافتد به قدری پرتنش است که ما تا لحظهی تمام شدنش نفسمان را قطع میکنیم. بعد از آن تارانتینو گروه حرامزادهها را به سرپرستی برد پیت به ما معرفی میکند و در هر صحنه فیلم را لایه به لایه آشکارتر میکند.
اما قلب تپندهی فیلم شوشانا (با بازی ملانی لاورنت) است. زنی یهودی که قدرت بینهایت سینما را نشان میدهد. حتی بعد از کشته شدنش چهرهی روح مانند او برفراز قربانیان میخندد و چهرهی انتقام یهودیان را به نمایش میگذارد. برای تارانتینو هیچچیز قویتر از این نیست که سینما از دشمنان کسی انتقام بگیرد و به عنوان یک میراث ادامه پیدا کند.
همچنین بخوانید: ۱۰ بازیگری که به خاطر بازی در نقش اشرار جایزه اسکار بردند
۱. جکی براون – 1997 – Jackie Brown
فیلم جکی براون میزان زیادی از شهامت کارگردان را به نمایش میگذارد. این فیلم اقتباسی از رمان رامپانچ نوشتهی المور لئونارد است اما هنوز هم یکی از فیلمهای تارانتینو با سبک مخصوص به خودش است که کارگردان را از منطقهی امنش بیرون آورده است. با اینکه مطمئنا اگر تارانتینو فیلمی مانند داستان عامه پسند میساخت باز با موفقیت روبرو میشد، او تصمیم گرفته است فیلمی کاملا متفاوت اما با تمهای آشنای خودش بسازد.
چیزی که در نگاه اول در فیلم جکی براون به چشم میآید غیبت مردهای جذابی است که در طول فیلم قرار است به چالش کشیده شوند و در عوض شاهد زنی هستیم که همیشه دستکم گرفتهشدهاست و الان میخواهد خودش را به عنوان جالبترین شخصیت فیلم نشان دهد. نقشآفرینی پم گریر در نقش جکی بروان به عنوان آدمی که خسته و کلافه است ولی در عین حال اعتماد به نفس این را دارد که وارد بازیای شود و آن را به نفع خودش تغییر دهد. تارانتینو در شروع فیلم داستان زندگی او را بدون اینکه خودش حضور داشته باشد برای ما تعریف میکند و بعد راه دیگری درپیش میگیرد. با شاتی هنرمندانه جکی را میبینیم که به راهی مخالف راه تمام جمعیت میرود و متوجه میشویم که او در حال مبارزه کردن با خودش و دیگران برای زندگیای بهتر است. چنین کارگردانیهای هنرمندانهای فیلم جکی براون را پرکردهاند.
اما چیزی که فیلم جکی براون را جالب کرده است این است که این فیلم یک فیلم رمانتیک است. هنوز هم خشونت کلامی و فیزیکی در این فیلم هست اما قلب تپندهی فیلم رابطهی بین جدی و مکس شری (رابرت فورستر) است. تا به اینجا تارانتینو شخصیتهایی را خلق کرده است که توجهتان را به خود جلب میکنند اما آدمهای دوستداشتنیای نبودند. رابطهی بین جکی و مکس باعث همذاتپنداری میشود و چیزی است که پایانبندی فیلم را آنقدر زیبا میکند. دونفر که میدانند چه میخواهند و برای اینکه به چیزی که میخواهند برسند حاضرند یکدیگر را ترک کنند. این چیزی است که فیلم را زیبا میکند.
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید؛ منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها (4)
فروردین 19, 1399
کلا کارای تارانتینو رو نمیپسندم….اگه درست نگاه کنید همشون بی معنی ان…تنها چیزی که دیده میشه یه خشونت بیش از حده که اونم مارو به جایی نمیرسونه مثلا سگ های انباری یکی از مزخرفترین فیلمایی هست که من دیدم….روزی روزگاری در هالیوود …شما اگه تونستید بگید در انتهای فیلم چه نتیجه ای از فیلم گرفتید…هیچی….واقعا هیچ…..
پاسخ
اردیبهشت 3, 1399
ببین دوسا عزیز روزی زوزگاری هالیوود جوری بود که انگار یه ای کاش تو دل تارانتینو بود شارون تیت که مارگو رابی نقششو بازی می کرد توسط هیپی ها به طرز فجیعی کشته میشه حالا تارانتینو قصه رو عوض کرد و گفت چی میشد اگه این میشد
پاسخ
فروردین 11, 1399
صادقانه میگم لیست فاجعه ای بود. جکی براون که ضعیف ترین فیلم تارانتینو هست رو اول گذاشتین؟ بعد داستان عامه پسند که بهترین فیلمشه رو ۳؟ بنظرم بهتره لیستو کامل از اول بنویسید
پاسخ
فروردین 16, 1399
اتفاقا دلایل خوبی برای انتخابهاش آورد
پاسخ