نقد و بررسی شخصیت کالین فارل در فیلم In Bruges

فیلم “در بروژ” (In Bruges) از آن دسته فیلم‌های کمدی-جنایی است که شاید در ابتدا کمدی بودن آن زیاد به چشم نیاید اما در پایان داستان و با سرنوشتی که برای هرکدام از کارکترها رقم می‌خورد، ژانر کمدی سیاه آن بیشتر از قبل ما را متاثر می‌کند. در این میان، بازی “کالین فارل” (Colin Farrell) جوان در این فیلم که هسته اصلی داستان است و تا انتهای فیلم نقش‌آفرینی دیدنی و حرفه‌ای را تحویلمان می‌دهد، باعث جذابیت دوچندان کل فیلم شده و “در بروژ” را به یک اثر متفاوت و کمتر دیده شده تبدیل کرده است. در این مقاله به نقد و بررسی شخصیت “کالین فارل” در این فیلم پرداخته‌ایم؛ با پروشات همراه باشید.

هشدار: این مقاله داستان فیلم را لو می‌دهد.


تصور و یا پیش‌فرض ما از یک آدم‌کش حرفه‌ای چیست؟ فردی عصبانی و بداخلاق که هیچ فرصتی به فرد مقابلش نمی‌دهد و با اولین سرپیچی و عبور او از حد و مرزش با شلیک گلوله‌ای به طرف او کلکش را می‌کند؟ یا شاید هم فردی مرموز و ناشناس که هیچوقت خودش را نشان نمی‌دهد و فقط با یک تماس تلفنی جان صدها نفر را کف دستانشان می گذارد؟ اما اگر با یک آدم‌کش صاف و ساده و یا به عبارتی مردی که به‌شدت رفتارهای بچه‌گانه‌ای دارد روبرو شویم چه؟ آیا بازهم باور خواهیم کرد که او رفتاری غیراخلاقی مانند کشتن اسان‌های دیگر را داشته باشد؟

قصد کارگردان فیلم، “مارتین مک‌دونا” (Martin McDonagh)، هم دقیقا همین بوده است، او با خلق چنین کارکتری که شلغش آدم‌کشی است اما از بیرون فردی ساده و حتی مظلوم به نظر می‌رسد و از درون هم فردی غمگین و شکست‌خورده می‌باشد، سعی در انتقال این پیام داشته که با دیدن ظاهر افراد، نمی‌توانیم به باطن و واقعیت آنها پی ببریم. این موضوع تا پایان فیلم پیچیده تر هم می‌شود، ما به‌عنوان مخاطب نمی‌توانیم شخصیت ری را قضاوت کنیم. در لحظه‌ای دلمان برایش می‌سوزد و در لحظه‌ای دیگر به‌خاطر حق به جانب بودنش از او بدمان می‌آید.

اما ماجرای ری دقیقا چیست؟ همانطور که گفته شد، او یک آدم‌کش است که به همراه دوستش کن برای شخص سومی به نام هری کار می‌کند و افرادی که هری برای آنها مشخص می‌کند را به قتل می رسانند. فیلم از جایی آغاز می‌شود که ری و کن به شهر بروژ در کشور بلژیک می‌آیند و از طرف هری دستور می‌گیرند که برای مدت دو هفته در آنجا بمانند. ری از همان ابتدا مدام از این شهر ایراد می‌گیرد و آنجا را یک آشغال به تمام معنا می‌داند. این رفتارها از ری یک شخصیت از خود متشکر و خودخواه ساخته که به هیچ چیز و هیچ‌کس احترام نمی‌گذارد و مانند یک پسربچه‌ی ده ساله با همه‌چیز مخالفت و لجبازی می‌کند.

اما آنطرف داستان نمای دیگری از این شخصیت به نمایش درمی‌آید، ری در اولین تجربه آدم‌کشی خود به اشتباه پسربچه‌ای را به قتل رسانده و اکنون در آتش عذاب وجدانش می‌سوزد. احساس گناه او هر روز بیشتر شده و او را تا مرز خودکشی پیش برده است. “کالین فارل” در تمام لحظات فیلم، این حس شکست و رنج عمیق کارکترش را به زیبایی تمام با حالات چهره‌اش نشان می‌دهد. او در یک لحظه شخصی بامزه و خنگ است و در لحظه دیگر به فردی غم‌زده و افسرده تبدیل می‌شود که حس استیصال و بی‌دفاع بودنش، همدردی مخاطب را به همراه دارد.

فیلم “در بروژ” در شخصیت‌پردازی آنقدر قوی و حرفه‌ای عمل کرده است که بیننده را مدام مجبور به تغییر طرز تفکرش درباره کارکترها کرده و تصمیمات آنها را غیرقابل پیش‌بینی می‌کند. این فیلم با وجود اینکه در ابتدا فیلمی کاملا جنایی به نظر می‌رسد، رفته رفته به روایتی تبدیل می شود که کاملا وابسته به شخصیت‌های خود است و سرنوشت داستان آن هم با تصمیمات و رفتارهای همین شخصیت‌هاست که معنادار می‌شود.


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید؛ منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم