10 کارگردان که فیلم‌هایشان بهترین دیالوگ‌های تاریخ سینما را داشته‌اند

دیالوگ‌ها از معمول‌ترین صحنه‌های موجود در هر فیلم می‌باشند، و وقتی که درست انجام شوند، می‌توانند بسیار قدرتمند باشند. دیالوگ‌ها می‌توانند به چیزهای مختلفی ختم شوند؛ چه یک رویارویی بی صدا یا بلند باشد، آشکار شدن نیتی پنهان، یا حقه بازی بزرگ، عامل بالقوه هر گفتگو تنها توسط کارگردان محدود می‌شود. فیلمسازان بزرگ، از طرح کلاسیک روبرو شدن یک کاراکتر، با کاراکتر دیگر و اعمال سبک هر کدام برای رساندن احساسات آنها استفاده می‌کنند.

دیالوگ‌، ابزاری است که نشان می‌دهد فیلمساز چگونه با وقایع فیلم دست و پنجه نرم می‌کند، و طرز نوشته شدن و ساخته شدن دیالوگ‌ها نشان دهنده نوع سبک فیلمساز می‌باشد. به اندازه تمام کارگردانها سبک وجود دارد، در حالی که برخی میزانسن بسیار پیچیده‌ای دارند، و برخی تنها به بازیگر تکیه کرده، و اجازه می‌دهند تدوین کارش را بکند.

واقعاً همه چیز به سبک فیلکساز بستگی دارد؛ برخی کارگردان‌ها به ساختار دراماتیکی که به دیالوگ‌ها می‌دهند، تکیه می‌کنند، برخی دیگر ترجیح می‌دهند گفتگو، شخصیت کاراکترهایشان را نشان دهد و دیالوگ‌ها را نوشته و بازیگران را هدایت می‌کنند.

تمامی عناصر فیلم در یک دیالوگ‌ حضور دارند. عناصری مانند تعیین مکان، مونتاژ، ریتم و قالب سازی، و بسیاری دیگر برای راضی کردن خواسته کارگردان استفاده می‌شوند. فهمیدن دیالوگ‌ها و عناصر آنها بهترین راه برای درک فیلم است.

در نتیجه، در این لیست فیلمسازانی را نام برده‌ایم که بهترین دیالوگ‌ها را طراحی می‌کنند. سعی کردیم سبک‌های مختلفی را نام ببریم، چرا که فیلمسازان زیادی هستند که تقریباً کامل بر تدوین تکیه می‌کنند، و فیلمسازانی که کات می‌دهند و ترجیح می‌دهند برداشت‌هایی داشته باشند که بیشتر بر کار کردن روی جزئیات کار بازیگر بسنده می‌کنند. با پروشات همراه باشید.


10. وودی آلن – Woody Allen

سبک “وودی آلن” بسیار برجسته است. می‌توان گفت فیلم‌های او کاملاً بر پایه دیالوگ ساخته می‌شود. او مدام به مفهوم نبود هدف در عشق و زندگی و مشکلات روابط می‌پردازد. این دیالوگ‌ها ساختاری تنش زا یا دراماتیک ندارند، اما سرگرم کننده هستند.

چه مونولوگی درباره عشق به شهر نیویورک باشد، یا شکایت کردن از مشتری که در صف بلیط سینما ایستاده، همیشه چیزی در این دیالوگ‌ها وجود دارد که آن را جالب توجه می‌کند.

دیالوگ‌ها به این دلیل جالب هستند، چون آلن همواره دیدگاه خود و وجود خود را به آنها القا می‌کند. جادوی این کار این است که او آگاهانه این کار را نمی‌کند. در عوض، معمولاً خودش را مسخره می‌کند. او از شخصیت خاص کاراکترهایش استفاده می‌کند تا احساسش را درباره زندگی بیان کند، اما بدون اینکه خود را جدی بگیرد.

همچنین بخوانید: بهترین فیلم های کیت بکینسل بازیگر زیبای هالیوودی


9. آکیرا کوروساوا – Akira Kurosawa

اگر فیلمسازی وجود داشته باشد که بتواند گفتگوهای بسیار پیچیده نوشته “ویلیام شکسپیر” را در فیلم‌ها بگنجاند، آن کسی نیست جز “آکیرا کوراساوا”، و آن را ثابت هم کرده. کوراساوا فیلمسازی دیگر است که می‌داند دوربین را در زاویه مناسبی از کاراکتر تنظیم کند، و همیشه با این عناصر، دیالوگ‌های خود را برجسته و جالب توجه می‌کند. فیلم‌های او با دقتی فراوان ساخته می‌شود که در آن از عناصری که به دقت انتخاب شده‌اند، ساختاری دراماتیک می‌سازد.

دوتا از بهترین دیالوگ‌های کوراساوا را می‌توان در اقتباس او از نمایشنامه “مکبث” به نام “سریر خون” (Throne of Blood) مشاهده کرد. این فیلم به جاه طلبی، ترس و احساس گناه می‌پردازد، که می‌توان همه آنها را در گفتگوهای فیلم احساس کرد. اولین گفتگو تنها در سه برداشت گرفته می‌شود، جایی که دو سرباز متوجه می‌شوند که ممکن است سرنوشتشان با روبروی هم قرار گرفتن پایان بیابد، و کوروساوا با توجه زیاد به جزئیات کار بازیگران و دوربین، عنصر جاه طلبی انها را در مرکزشان قرار می‌دهد.

صحنه دیگر جایی است که همسر ژنرال بلند پرواز او را متقاعد می‌کند که پیمان شکنی کند. در این صحنه، فرمانده روبروی دوربین قرار دارد و همسرش پشت سر او، به او نزدیک می‌شود، کوروساوا با توجه به جزئیات، نه تنها ساختار صحنه بلکه، کشمکش‌های درونی فرمانده را نیز به تصویر می‌کشد.


8. آلفرد هیچکاک – Alfred Hitchcock

برخی از بهترین صحنه‌های سلطان تعلیق، دیالوگ‌ها بوده‌اند. اتفاقی نبوده که “دیوید برادول” و “کریستین تامپسون” برای صحبت کردن درباره اینکه چگونه قالب سازی فیلم باعث می‌شود صحنه‌ها پرمعناتر شوند، دیالوگی از فیلم “سایه یک شک” (Shadow of a Doubt) را انتخاب کردند. اما قالب سازی تنها یکی از ابزارهای “آلفرد هیچکاک” بزرگ بوده، چرا که او کارگردانی است که به احتمالات زبان فیلم پی برد.

هیچکاک در دیالوگ‌های فیلم‌هایش، با دقت اطلاعاتی در اختیار بینندگان قرار می‌دهد، و کاری می‌کند که آنها مدام حدس بزنند، چه اتفاقی خواهد افتاد. او از قالب سازی استفاده می‌کند تا دیدگاه کاراکترها و تجربه احساسی گفتگوها را به مخاطب نشان دهد. همچنین او به گونه‌ای گفتگوها را به پایان می‌رساند، که عامل پویایی اثر و تحت تأثیر قرار گرفتن را مشخص می‌کند.

استفاده از این ابزار به هیچکاک این اجازه را داد تا بسیار دقیق باشد، و گفتگوهایی چندلایه‌ای طراحی کند که مخاطب پس از بارها تماشای فیلم‌ها به آن پی ببرد.

همچنین بخوانید: بیوگرافی کامل آلفرد هیچکاک (Alfred Hitchcock) و معرفی 25 فیلم برتر او


7. چارلی کافمن – Charlie Kaufman

کارگردان “بخش گویی، نیویورک” (Synecdoche, New York) و “آنومالیسا” (Anomalisa) در ابتدا به عنوان یک فیلمنامه نویس در فیلم‌های “درخشش ابدی یک ذهن پاک” (Eternal Sunshine of the Spotless Mind)، “اقتباس” (Adaptation) شروع به کار کرد. قدرتمندترین ویژگی سینمای “چارلی کافمن” نوع فیلمنامه های اوست، و ممکن است شروع کار او به عنوان یک فیلمنامه نویس دلیل آن باشد. کافمن که با “مایکل گاندری” و “اسپایک جونز” همکاری داشته، یکی از برجسته‌ترین سبک‌های فیلمسازی را دارد که بیشتر از هر چیز دیگر، به دیالوگ‌ها تکیه می‌کند.

کافمن مدام جهان‌هایی عجیب طراحی می‌کند، که در آن چیزهایی مانند از دست دادن حافظه یا ساخت نسخه‌ای مینیاتوری از نیویورک امکان پذیر است. ولی این خصیصه اصلی کارهای کافمن نیست؛ در عوض به این گونه ضعف کاراکترهایش را نشان می‌دهد.

در تمام فیلم‌های کافمن، مشاهده می‌کنیم که کاراکترها از طریق گفتگو نشان می‌دهند چگونه از تنهایی و افسردگی رنج می‌برند. این گونه است که دیالوگ‌ها بسیار جذاب می‌شوند، و اجازه می‌دهند انها را به قسمت ضعیف خود ربط می‌دهیم.


6. ریچارد لینکلیتر – Richard Linklater

فیلم‌های “لینکلیتر” برای نداشتن داستانی ثابت و کمبود مناقشه که صحنه را شروع می‌کند، مورد انتقاد قرار گرفتند. اما این موضوع به آن دلیل است که سبک لینکلیتر کاملاً به نوع ساخت فیلم وابسته نیست. دیالوگ‌ موجود در فیلم‌های لینکلیتر همواره بر بخشی از ساختار نمایشی تمرکز دارند، اما در عوض، دیالوگ‌ها (همانطور که “پسرانگی” (Boyhood) در نام خود می‌گوید) قسمتی از یک زندگی هستند.

این یعنی، دیالوگ‌ها وجود دارند تا شخصیت یک کاراکتر را به ما نشان دهند. زیبایی این گونه صحنه‌ها این است که آنها به شکلی ذاتی ساخته می‌شوند. در این نوع دیالوگ‌ها عجله یا خیزشی وجود ندارد.

در عوض انسانی دیگر را می‌بینیم که می‌توانیم به همراه او پیشرفت کرده، و با آن ارتباط برقرار کنیم. این نگرش به گفتگوها، باعث شده لینکلیتر بتواند فیلم‌هایی خاص مانند سه گانه “قبل” (Before) بسازد، که کاملاً بر دیالوگ‌ و فعل و انفعال دو انسان وابسته است.

همچنین بخوانید: 10 کارگردان افسانه ای که کمتر درباره آن ها شنیده ایم


5. اریک رومر – Eric Rohmer

“اریک رومر” یکی از مهمترین فیلمسازان سبک نول ویگ (موج جدید فیلم‌های فرانسوی) می‌باشد. او از آن نوع فیلمسازانی است که از همان ابتدا می‌داند چه فیلم‌هایی می‌خواهد بسازد، و گروهی بازیگر، عوامل پشت صحنه و هنرمندهایی پیدا کرد که تا جایی که می‌توانست با آنها همکاری می‌کرد. این امر به او اجازه داد سینمایی مشخص بسازد که گفتگو در آن نقش اصلی را ایفا می‌کند.

چیزی که باعث می‌شد گفتگوهای موجود در فیلم‌های رومر جالب توجه باشند، این بود که به جای صحنه‌های پویایی که بر تنش تکیه می‌کنند، دیالوگ‌ها تنها برای رونمایی از شخصیت‌ها انجام می‌گرفتند؛ هیچ گونه تنش یا داستان خاصی که علاقه کاراکترها را نشان دهد، وجود نداشت.

موضوع دیالوگ‌های رومر، فعل و انفعالات بین انسانهاست. روش ذاتی انجام آن، جادوی این گفتگوهاست، و داستان با دوربین ثابت است، که حسی که بیشتر فیلمسازان کلاسیک القا می‌کنند را ندارد.


4. کوئنتین تارانتینو – Quentin Tarantino

صحنه صبحانه خوردن در فیلم “سگ‌های انباری” (Reservoir Dogs)، خواندن انجیل در “داستان عامه پسند” (Pulp Fiction)، صحنه اول “حرامزاده‌های لعنتی” (Inglourious Basterds) و صحنه همبرگرها. این‌ها دیالوگ‌ها در فیلم‌های “کوئنتین تارانتینو” هستند، که به عنوان هیجان انگیز ترین صحنه‌هایی که دیدیم در حافظه‌مان حک شده‌اند.

بزرگی کارهای تارانتینو در این است که او همیشه سرگرم کننده و غافلگیر کننده است. از آنجایی که او از قالب فیلم درک بالایی دارد، ابزارهای مورد استفاده در دیالوگ‌های او با هم متفاوت هستند، و ممکن است به همین دلیل باشد که او همیشه غافلگیر کننده است.

دیالوگ‌هایی که در صحنه رفتن “هانس لاندا” به خانه “موسیو لاپادیت” وجود دارند، کاملاً به تنش موجود بستگی دارند، و بر اساس طرح کلاسیک سه بازی که پس از رویارویی پایان فیلم را می‌سازند، ساختاربندی شده است.

اما همچنین صحنه‌های دیگری از دیالوگ‌ها وجود دارند که هیچ چیز نمایشی در آن وجود ندارد، اما تارانتینو آن‌ها را به گونه‌ای می‌نویسد که گویی بیننده به طور مداوم در حال یادگرفتن چیزی جدید از کاراکترها می‌باشد. نوشتن این صحنه‌ها بسیار سخت است، اما تارانتینو استعداد آن را دارد که به گونه‌ای این کار را انجام دهد که هرگز خسته کننده یا اضافی نباشد.

همچنین بخوانید: 10 فیلم وسترنی که کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) دیدن آن را به همه پیشنهاد می‌کند


3. بیلی وایلدر – Billy Wilder

زمانی که “آندری بازین” “سینما چیست؟” را نوشت، یکی از منابعی که درباره محل قرارگیری دوربین در صحنه صحبت کرده بود، “بیلی وایلدر” بوده است. بیلی وایلدر کارگردان برخی از بزرگترین آثار دوره طلایی هالیوود است، و کسی است که صحنه‌ها را بخاطر جای گیری دوربین، بست و از این طریق توانست دیالوگ‌های زیبایی بسازد.

در فیلم‌هایی همچون “سانست بلوار” (Sunset Boulevard)، یا “آپارتمان” (The Apartment) صحنه‌هایی از دیالوگ‌ وجود دارد که دوربین زاویه دیدی قوی دارد، و اجازه می‌دهد بیننده احساسات شخصیت‌هایی که رازی را پنهان می‌کنند، تنهایی یک شخصیت یا ترس از آشکار شدن راز را تماشا کند.

جدای از آن، وایلدر نمایشنامه‌های خود را با دقت و ظرافتی می‌نویسد که هر دیالوگ موضوع جداگانه خود را داشته، و توسط بازیگران بزرگ سینما گفته شده است. این موضوع باعث می‌شود که فیلم‌های وایلدر زیبا و در عین حال سرگرم کننده باشند چرا که مخاطب در جایش میخکوب شده، و سعی می‌کند متوجه شود هر شخصیت سعی دارد چه پیامی را برساند.


2. اینگمار برگمان – Ingmar Bergman

کارگردان و نویسنده افسانه‌ای اهل سوئد در ابتدا (و در طول حرفه فیلمسازی) تئاتر کار می‌کرد، شاید درکی که از تئاتر داشت به او قدرت داد تا بهترین دیالوگ‌های به یاد ماندنی تاریخ سینما را بسازد. برگمان کارگردانی است که می‌تواند با یک یا دو برداشت دیالوگی فوق العاده بسازد. او ترجیح می‌دهد به بازیگران اجازه دهد تا از میزانسن و زاویه دوربین استفاده کرده تا سفر درونی شخصیت‌های خود را در هر صحنه بیان کنند.

برداشت‌های طولانی برگمان در تاریخ فیلمسازی یک روش محسوب می‌شود، اما در صورت لزوم بر تکنیک نشان دادن همزمان دو بازیگر موقع گفتگو نیز تکیه می‌کرد. برخی دیالوگ‌ها که به برداشت‌های طولانی وابسته بودند، “تابستان با مونیکا” (Summer with Monika) یا “لبخندهای یک شب تابستانی” (Smiles from a Summer Night) می‌باشند.

می‌توان استثناهایی در دیالوگ‌های فیلم “پرسونا” (Persona) مشاهده کرد که کاراکترها در آن حرکت نمی‌کنند، اما در طول دیالوگ‌ها و مونتاژ تصاویر، فرآیند پیچیده‌ای انجام می‌گیرد. مشخصاً، برگمن همیشه در طول حرفه‌اش از بازیگران مرد و زن زیادی کمک گرفته است.

همچنین بخوانید: نگاهی به 20 شاهکار برتر اینگمار برگمان، کلکسیونی تکرار نشدنی برای شیفتگان سینما


1. برادران کوئن – The Coen Brothers

“برادران کوئن” گرایش کلاسیکی به نمودهای فیلم داشته‌اند که می‌توان آن را در نوع گفتگوهای فیلم‌های آنها مشاهده کرد. اولا، دیالوگ‌های موجود در فیلم‌های آن‌ها تقریباً همیشه نمایشی هستند. این یعنی، با اینکه معمولاً دو کاراکتر با هم صحبت می‌کنند، دیالوگ‌ها تنش زیادی دارند. این تنش در ساختاری مشخص از یک گفتگو، توسعه، رویارویی و دقت پرورش می‌یابد. به همین دلیل است که این کارها بسیار سرگرم کننده‌اند.

با اینکه ساختار دیالوگ‌های آنها پیچیده است، اما مهم‌ترین عنصر مورد استفاده برادران کوئن، هماهنگی ویرایش و بازیگران است. آن‌ها کارگردانانی فوق العاده اند که همیشه با بازیگران عالی همکاری می‌کنند، نشان دادن احساسات توسط بازیگران باعث می‌شود ویرایش ساختار صحنه بهتر شود.

یکی از دیالوگ‌های خوش ساخت کارهای برادران کوئن، که این عناصر را در آن نشان می‌دهند، شیر یا خط آمدن سکه در “جایی برای پیرمردها نیست” (No Country for Old Men) می‌باشد. این صحنه یکی از به یادماندنی‌ترین صحنه‌های فیلم است، با اینکه یکی از شخصیت‌ها تنها در صحنه حاضر است، و عالی بودن آن بخاطر احساساتی است که به مخاطب القا می‌کند.


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید؛ منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم