20 فیلمساز تاثیرگذار در کل ادوار سینما
این باور که هنرمند واقعی از آثار دیگران سرقت میکند دیگر کلیشه شده است. زیرا اگر درست باشد پس فیلمسازهای تاثیرگذار تنها تأثیر پیشینیان خود را نشان میدهند؛ حتی اگر این تأثیر نشان دادن صدای واقعی خودشان باشد.
گرچه در آغاز سینما فیلمها تنوع چندانی نداشتند، باید بدانیم آن دوره امکانات بسیار کمی داشت، و کارگردانهای این لیست بودند که با وجود کمترین امکانات توانستند بر فیلمسازان نسلهای بعدی خود تأثیر بگذارند. در اینجا میخواهیم 20 فیلمساز تاثیرگذار تاریخ سینما به ترتیب دورهشان را به شما معرفی کنیم. با پروشات همراه باشید.
1. دی. دبلیو. گریفیث – DW Griffith
گریفیث در تاریخ سینما مانند یک گاو پیشانی سفید است. او که “رومن پولانسکی” روزگار خودش بود، بخشی از تاریخ سینما محسوب میشود که با ایدئولوژی نژادپرستانه فیلم “تولد یک ملت” (Birth of a Nation) نوآوریهای هنری خود را اثبات کرد، و هنوز بسیاری از سینمادوستان و متخصصان با آن دست و پا میزنند.
گریفیث را چهره پیشتاز در زمینه قانونی سازی فیلمسازی و تبدیل نمودن آن به نوع جذابی از داستان سرایی میدانند. فیلمهای او مخاطبان و دنبال کنندگان را با تکنیکهایی آشنا میکند که الفبای فیلمسازی محسوب میشود. استفاده پویا از دوربین و تکنیکهای تدوین روشهای فیلمسازی زمان خود را تغییر دادند.
همچنین بخوانید: بهترین فیلم های کری گرانت که دوستداران سینمای کلاسیک نباید از دست بدهند
2. سرگئی آیزنشتاین – Sergei Eisenstein
باور فلسفی چشم دوربین و استفاده از آن در ایدئولوژی در روزهای اولیه دولت شوروری با جنبشهای نویی افرادی چون “ژیگا ورتوف” اثبات شده بود، اما این آثار “سرگئی آیزنشتاین” است که از دیگران پیشی میگیرد.
او را پدر هنر مونتاژ میدانند، و او متوجه شد ویرایش نه تنها در خلق ریتم و جریان فیلم مؤثر است، بلکه این مونتاژ اهمیت ضمنی و ایدئولوژیک ایجاد میکند.
آیزنشتاین یک از اولین فیلمسازهای تاریخ است که سینما را با ایدئولوژی پیوند داد، و از هنر به عنوان یک پروپاگاندا استفاده کرد، همانطور که در آینده هنرمندانی مانند ” لنی ریفنشتال” و “کارمینه گالونه” به مسیر او ادامه دادند.
3. فریتس لانگ – Fritz Lang
سینما و نمایش از دیرباز باهم پیوند داشتند، و همان موقع بود که افراد خلاق و تاثیرگذاری مانند “ژرژ ملییس” متوجه شدند تصاویر متحرک فقط به صحنه محدود نشده، و میتوانند به شکلهای فانتزی هم استفاده شوند. ملییس شاید اولین کسی باشد که فیلم و فانتزی را گسترش داده باشد، اما این اکسپرسیونیستهای آلمانی مانند لانگ بودند که مرزهای اثر تخیلی را کنار زدند.
اکسپرسیونیسم هنر نمایش دنیای درونی است. شخصیتهای کج و معوج و مناظر عجیب نمایش دهنده این احساسات درونی هستند. تصاویر زمینه و تکههای سورئال مانند و رنگهای پخش این حالت را افزایش میدهند.
بدون شک تأثیر اکسپرسیونیست فیلم “متروپولیس” (Metropolis) لانگ خیره کننده است، و در صحنه و دنیای علمی تخیلی از آن استفاده میکند. هر عنصر پادآرمان شهری و هر فیلمی که از رباتهای انسان نما استفاده میکند مدیون “متروپولیس” است، علاوه بر آن میراث این هنر در رنگهای جسورانه “داگلاس سیرک” و “داریو آرجنتو” و همچنین فیلم “تحقیر” (Le mépris) اثر “ژان لوک گدار” (که در آن خود گدار هم نقش آفرینی میکند)؛ و همچنین در هنر مالیخولیایی و طراحی فیلمهای “تیم برتون” مشخص است.
با پیدایش فیلمهای ناطق، قدرت چشمگیر لانگ ثابت شد. او در این فیلمها با کمک صدا هیبت شهر و شخصیتها را بیشتر نشان داد. نباید آهنگهایی مانند In the Hall of the Mountain King را نادیده بگیریم.
همچنین بخوانید: 10 کارگردانی که بخاطر فیلمهایشان تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند
4. چارلی چاپلین – Charlie Chaplin
فیلمهای کمدی در روزهای سینمای صامت از سنت وودویل امریکایی الهام میگیرد که کمدی فیزیکال و رقص بخش مهم آن بودند. یکی از بزرگان کمدی فیزیکی “باستر کیتون” بود که به دلیل حرکات جسورانه و نمایشی خود شهرت داشت.
با این حال با وجود نمایشهای زمان بندی شده و دومینو وار او، هیچ عمق حسی نداشتند. اینجا بود که “چارلی چاپلین” به میدان وارد شد. درحالی که در هنر کیتون، حرکات دومینو وار تنها زمان بندی شدهاند، در دنیای چاپلین حرکت هر دومینو را حس میکنید.
چاپلین پس از پادشاهی در دنیای سینمای صامت، با شخصیت بی صدای “ترامپ” به دنیای سینمای ناطق سالهای 1930 وارد شد. به همین دلیل چاپلین یکی از معدود فیلمسازهایی بود که در مقابل سینمای ناطق مقاومت کرد. اما این مقاومت او تأثیر منفی نداشت زیرا او هرگز معنا و داستان را فقط از طریق نمایش نشان نمیداد. “چارلی چاپلین” با حرکت هوشمندانه و داستان تاثیرگذار یکی از نوآورهای زبان بصری میباشد.
5. اورسن ولز – Orson Welles
نوآوریهای تکنیکی “اورسون ولز” شاید شات های طولانی و استفاده از پرسپکتیو برای افزایش تأثیر صحنه را شامل شود، اما استفاده از میزانسن مهمترین آن میباشد. شاید آیزنشتاین از طریق تغییر شات ها معنی را برساند، اما ولز با نمایش عمق یک شات نمادگرایی را به تصویر میکشد.
مثالی از آن فیلم “همشهری کین” (Citizen Kane) (فیلمی با داستان غیرخطی) است که به جای استفاده از دو صحنه همزمان مانند گریفیث، صحنههای نشستن والدین “چارلز فاستر کین” و “والتر پارکز تاچر” بانکدار در اتاق پذیرایی را نشان میدهد که پنجرهای در پس صحنه دیده میشود، و از آنجا کین جوان را میبینیم که والدینش از تاجر میخواهند پسرشان را بزرگ کند. این تصاویر نشان دهنده این است که او خانواده و معصومیت خود را در ازای جایگاه و ثروت از دست میدهد.
همچنین بخوانید: لیست فیلمهای جنایی که بهترین ضدقهرمانان تاریخ سینما را معرفی کردند
6. آلفرد هیچکاک – Alfred Hitchcock
شاید بهتر باشد هیچکاک را به جای یک کارگردان مهندس فنی سینما هم بدانیم. این فیلمساز بریتانیایی به دلیل توجه به جزئیات شناخته میشد، و بازیگران فیلمهای او را “قطعات متحرک” در داستانهای بصری میدانستند.
درحالی که کارگردانهای فیلمهای ترسناک با نمایش رمز و راز و بدون اینکه موجودات ترسناکی را نشان دهند، بیننده را به وحشت میاندازند، فیلمسازی پررمزوراز هیچکاک چالش برانگیزتر بود، که مخاطبین به خوبی با این چالشها مواجه شده، و او نیز با دامن زدن به آنها بیننده را روی صندلی میخکوب میکرد.
برای مثال در فیلم “طناب” (Rope) بینندگان میدانند در اتاق یک جسد وجود دارد، این شخصیتها هستند که باید به وجود آن پی ببرند. رمز و راز و کنایههای ایجاد شده توسط هیچکاک برای تمام کارگردانهای تریلر این دوره و دورههای دیگر الگو باقی میماند.
7. لوئیس بونوئل – Luis Buñuel
در دورهای که سینما و فیلم را به عنوان مدیومی برای نمایش داستان و سرگرمی درنظر میگرفتند، استعدادهای هنری جسوری مانند سورئالیست اسپانیایی “لوئیس بونوئل” سینما را به عنوان هنری شایسته نمایش در موزه تلقی میکردند.
شاید آنچه که درباره او مهمتر باشد بی اعتنایی او به منطق روایی است. در دنیای سورئالیست او، شخصیتهای بونوئل خود را در شرایط رویاگونه ای میبینند که بر کارگردانهای بعدی مانند “دیوید لینچ”، “ژان کوکتو” و “آلخاندرو خودوروفسکی” و همچنین فیلم “دشمن” (Enemy) ساخته “دنی ویلنوو” تأثیر گذاشت.
نمونه بارزی از این موضوع فیلم “شبح آزادی” (The Phantom of Liberty) است که در آن یک زوج به دنبال دختر گمشدهشان هستند، درحالی که دخترشان همراه آنهاست؛ درست مانند پوچی موجود در صحنهای از فیلم “بزرگراه گمشده” (Lost Highway) که در آن قهرمان فیلم توسط یک مرد سیاهپوس مجبور میشود به تلفن خانهاش زنگ بزند، درحالی که همان مرد که حالا روبروی اوست جواب تلفن را میدهد.
همچنین بخوانید: 10 کارگردان سینما که فیلمهایی میسازند که ارزش تماشای چندباره دارند
8. یاسوجیرو اوزو – Yasujiro Ozu
درحالی که بسیاری از فیلمسازها نوآوری در صدا و تصویر هنرمندانی نظیر لانگ و ولز را استفاده میکنند، “یاسوجیرو اوزو” در آثار خود از نوعی خلوص استفاده میکند که نه تنها یادآور دوره سینمای صامت است؛ بلکه ما را به دوره نمایش روی صحنه میبرد.
اوزو مانند فیلمهای کوته کلاسیک لومیر مانند “آبیار آبیاری میشود” (L’Arroseur arrosé) سعی بر آن داشت تا تمامیت دنیای سینمایی خود را در شات هایش نشان داده، و اکشن اصلی را در مرکز کور قرار دهد. او مانند لومیر هیچ کدام از اجزای فیلم را اضافی نمیداند. بلکه تمام دنیای سینمایی او در قاب قرار گرفته، و درنتیجه یک میزانسن استادانه خلق میشود.
از نظر محتوا، اوزو در در ژانر ژاپنی gendaigeki که به درام معاصر مربوط به زندگی مدرن ژاپن میپردازد، استاد بود.
تأثیر میزانسن اوزو را میتوان در فیلمهای “وس اندرسون” و “زاویه دولان” مشاهده کرد. “وس اندرسون” اکشن را در مرکز قرار داد؛ و به شات ها پرداخت، بدون اینکه به آنها عمق بدهد. گرچه فیلمهای دولان از فیلمهای اوزو و اندرسون سه بعدیتر هستند، اما تمایل او به ایجاد تقارن از آثار اوزو الهام گرفته شده است.
9. روبرتو روسلینی – Roberto Rossellini
درحالی که اصطلاح “مدرن” کمی تفرقه انگیز است، بسیاری از فیلمسازان بر این باورند که مدرنیسم سینمایی از جنبش نئورئالیسم ایتالیا سرچشمه میگیرد.
پس از پایان جنگ جهانی دوم و سقوط رژیم فاشیسم، فیلمسازهای ایتالیایی به سختی میتوانستند از سینمایی که سرکوب شده بود جدا شوند. روسلینی به همراه نئورئالیست های دیگری مانند “ویتوریو دسیکا” جلوه حقیقیتری از زندگی ایتالیایی در حین و پس از جنگ را نشان داد، و تلاش طبقه کارگر ایتالیا در برابر طبقه خسته از جنگ را نشان داد که توسط بازیگران غیرحرفهای به تصویر کشیده شد.
پس از اوج گرفتن نئورئالیسم در اواخر سالهای 1940، روسلینی درامهای مدرن مانند “سفری به ایتالیا” (A Journey to Italy) با حضور “اینگرید برگمان” را ساخت که آن زمان همسرش بود؛ فضا، آزادی و رویت آن در به تصویر کشیدن طبقه متوسطی که تحت تأثیر جنگ قرار نگرفته بود، بر فیلمسازهای ایتالیایی دیگر مانند “میکلآنجلو آنتونیونی” مؤثر بود.
همچنین بخوانید: معرفی 15 فیلم برتر نئو نوآر در تاریخ سینما
10. آکیرا کوروساوا – Akira Kurosawa
درحالی که “یاسوجیرو اوزو” درباره زندگی ژاپنیها در قرن بیستم فیلمهای فروتنانهای ساخت، فیلمساز معاصر او “آکیرا کوروساوا” دیدگاه بزرگتری داشت. درحالی که ژانر gendaigeki درام معاصر را به تصویر میکشد، jidaigeki به درام کل دوره میپردازد که کوروساوا همان را انتخاب میکند.
این کارگردان با فیلم “هفت سامورایی” (Seven Samurai) یک فیلم اکشن مدرن ساخت که در آن هفت سامورایی از زندگی مردم روستا محافظت میکنند، و “هفت دلاور” (The Magnificent Seven) نیز الهام بخش فیلم “زندگی یک حشره” (A Bug’s Life) بود.
فیلم او به نام “دژ پنهان” (The Hidden Fortress) را اغلب پیشتاز روایی فیلمهای جنگ ستارگان میدانند. او علاوه بر قرار دادن مضامین وسترن در یک اثر ژاپنی، با اسلوموشن خود عناصر جدید دیگری هم به کار برد که تنها در وسترنهای آمریکایی دیده میشود.
11. اینگمار برگمان – Ingmar Bergman
در زمان محدودیتهای ایجاد شده توسط نظامنامه تولید تصاویر متحرک در ایالات متحده، در اروپا سینمای آزادتری در حال ایجاد بود. در رأس این جنبش کارگردان سوئدی “اینگمار برگمان” قرار داشت.
فیلمهای برگمان را به دلیل تمامیتشان، نه جهان شمولیشان، نمیتوان طبقه بندی کرد. چه دنیای قرون وسطای اروپا را به تصویر بکشد یا طبقه کارگر استکهلم را، در هر صورت شخصیتهایش قابل ارتباط هستند؛ که البته عمق موضوع را نیز نمیتوان دست کم گرفت.
برگمان به وسعت، مفاهیم انتزاعی، مانند جوانی، فقر، پیری، نبود خدا یا مجازات توجه میکرد. در دورهای که هنوز در سینما محدودیت وجود داشت، فیلم “تابستان با مونیکا” (Summer with Monika) محصول سال 1953 به عنوان اولین فیلمهای سینما از صحنههای برهنه استفاده کرد.
توانایی برگمان در خلق فیلمهای تفکربرانگیز، فلسفی و حفظ جنبههای سرگرمی از جمله دلایل تاثیرگذاری اوست.
همچنین بخوانید: نگاهی به 20 شاهکار برتر اینگمار برگمان، کلکسیونی تکرار نشدنی برای شیفتگان سینما
12. انیس واردا – Agnès Varda
گرچه از آغاز سینما زنان در آن حضور داشتند، اما این حضور چندان پرررنگ نبود، و بیشتر نقشهای فرعی را برعهده داشتند نه نقشهای مهمی مانند تدوین گر، فیلمنامه نویس یا فیلمبردار، گرچه کارگردانهای زن نابغهای مانند “لوئیس وبر” نیز فعالیت میکردند، اما با ظهور فیلمسازهای فمینیستی مانند “انیس واردا” این تعداد بیشتر شد.
او را یکی از پیشگامان زیبایی شناختی موج نوی فرانسه میدانند که از ترفندهایی مانند استفاده از بازیگران غیرحرفهای و صحنه ساده استفاده میکرد، و با ساخت فیلمهایی مانند “کلئو از 5 تا 7” (Cléo de 5 à 7) توانست سینمای زنانه را نشان دهد که شخصیتهای آن هویت و انگیزههای شخصی خود را داشتند.
فیلمهای واردا برای فیلمسازهای فمینیست دیگر الهام بخش است؛ چنان که فیلم “کلئو از 5 تا 7” او بر فیلم “ژان دیلمان، شماره ۲۳ کهدو کومرس، ۱۰۸۰ بروکسل” (Jeanne Dielman, 23 quai du Commerce, 1080 Bruxelles) از “شانتال آکرمن” تأثیر گذاشت. واردا به دلیل فعالیت در عرصه سینمای زنانه جایزه اسکار افتخاری سال 2017 را از دستان “آنجلینا جولی” و “جسیکا چستین” دریافت کرد.
13. روبر برسون – Robert Bresson
از میان تمامی فیلمسازهای تاثیرگذار این لیست، روبر برسون خالصترین سینمای ممکن را به تصویر میکشد. از انتخاب میزانسن برسون میتوان به تلاش او برای نمایش صحنههای اکشن تا حد امکان پی برد. برای مثال، او در فیلمهای “محکوم به مرگی گریخته است” (A Man Escaped) و “جیب بری” (Pickpocket) اگر شخصیتها با دست خود کاری انجام دهند تنها دستشان نمایش داده میشود، و هر چیز دیگری در جایگاه دوم قرار دارد. استفاده محدود از موسیقی در فیلم و اجرای طبیعی توسط بازیگران غیرحرفهای نیز از ویژگیهای دیگر آثار اوست.
یک فیلمساز درونی و اومانیست که با سبک مینیمال خود از فیلمهای برونگرای آن دوره از فرانسه که توسط سینماگرانی مانند “ژان-لوک گدار” به نمایش درمی آید، خود را جدا میکند.
همچنین بخوانید: نگاهی به ۲۰ شاهکار برتر سینمای فرانسه (بهترین فیلم های سینمای فرانسه)
14. ژان-لوک گدار – Jean-Luc Godard
اگر یک فیلمساز تنها درسهای درخشانی که از این کارگردانهای لیست گرفته را بردارد، و بقیه را دور بیندازد، آن وقت چه میشود؟ ااین کاری است که “ژان-لوک گدار” انجام داد. او با تکیه بر سبک فیلمسازی طبقه کارگر که توسط فرانسویهایی مانند “فرانسوا تروفو” و “آندره بازن” نمایش داده میشد، کلیشههای رایج در زمینه داستان، مونتاژ و منطق فیلم را کنار زده، و همچنان به اصول بزرگانی مانند “هیچکاک”، “نیکلاس ری” و “هاوارد هاکس” تکیه میکند.
برخی از ویژگیهای فیلمسازی گدار عبارتند از کاتهای ناگهانی و میزانسن عجیب، استفاده از دوربینهای دستی، ساختار داستانی غیرمرسوم و بدون پایان و عناصر سیاسی چپ. رئالیسم بدبینامه داستانهای او که انتظارات و باورهای مخاطب را کنار میزند، و شیوه تدوین ساختارشکنانه اش بر فیلمسازهای آمریکایی اواخر سالهای 1960 و 1970 تأثیر گذاشت.
15. راینر ورنر فاسبیندر – Rainer Werner Fassbinder
یک فیلمساز جدید برای جامعهای جدید که مشکلات مدرن را به شکل عجیب و متمایزی نشان میدهد که یادآور ملودرامهای “داگلاس سیرک” است.
در آغاز جنبشهای حقوق مدنی، موج دوم فمینیست، جهان گرایی و جنگ ویتنام، مشخص بود که جهان در آستانه تحول بوده، و ارزشهای نسلهای پیشین دیگر اهمیت ندارند. فاسبیندر در فیلمهای خود با استفاده از مضمونهایی مانند مهاجرت نیروی کار، عشق بین نژادهای مختلف و همجنسگرایی به مسائل زمانه خود میپرداخت.
با این حال، فاسبیندر به دلیل کنار زدن مرزها شناخته میشود. منتقدین محافظه کار او را شدیداً چپ دانسته، مارکسیستها از او متنفر بوده، فمینیستها او را جنسیت زده مینامند زیرا در فیلم “اشکهای تلخ پترا فون کانت” (The Bitter Tears of Petra von Kant) فقط از بازیگران زن استفاده کرد، همچنین به دلیل نمایش همجنسگرایی در طبقه کارگر آلمان در فیلم “فاکس و دوستانش” (Fox and His Friends) نیز او را مستهجن مینامند.
با این حال، جالبترین نکته درباره نمایش همجنسگرایی توسط فاسبیندر (خودش دوجنسگرا بود) این بود که برخلاف همدورهایهای خود موضوع همجنسگرایی را به عنوان داستان اصلی نشان نمیداد، بلکه آن را به عنونا مسئلهای بی اهمیت در زندگی شخصیت نمایش میداد.
فاسبیندر در سال 1982 و در سن 37 سالگی براثر استعمال بیش از حد کوکائین و باربیتورات از دنیا رفت. آثار او در کنار آثار افرادی چون “ویم وندرز” و “ورنر هرزوگ” نقطه عطفی در سینمای موج نوی آلمان محسوب میشود. تمایل او به ساخت فیلمهای متفاوت با پیامهای اجتماعی (حتی با وجود ریسک طرد شدن) میتواند الهام بخش هنرمندان سراسر جهان باشد.
همچنین بخوانید: نگاهی به ۳۰ شاهکار برتر سینمای آلمان (بهترین فیلم های سینمای آلمان)
16. آندری تارکوفسکی – Andrei Tarkovsky
این کارگردان اهل شوروی زمانی تنها به آثار برسون و برگمان علاقه نشان میداد، و جالب اینجاست که در بین فیلمسازان نسلهای آینده به همان میزان اهمیت و شهرت رسید.
سبک فیلمسازی تارکوفسکی خلوص و سادگی برسون را با باورهای فلسفی برگمان، و البته موضوعات کوبریک ترکیب میکند. در زمانی که ژانر علمی تخیلی مانند “ادیسه فضایی:2001” (2001: A Space Odyssey) نازل و بی ارزش تلقی میشد، “سولاریس” (Solaris) تارکوفسکی با استقبال مواجه شد.
او پس از اکران “جنگ ستارگان” (Star Wars) در سال 1977، موج جدیدی از ژانر علمی تخیلی ایجاد کرده که هالیوود از آن پیروی کرد، و سپس اثر علمی تخیلی فلسفی “استاکر” (Stalker) را ساخت.
سبک تارکوفسکی چه درام علمی تخیلی باشد، چه نباشد، شاید ساده به نظر برسد، اما هرگز نمیخواهد شبیه تارانتینو به نظر برسد. مهمترین عامل موفقیت او این است که میخواهد نوآور و خلاق باشد، نمیخواهد برگمان بعدی باشد، بلکه میخواهد به عنوان اولین تارکوفسکی شناخته شود.
17. جان کاساوتیس – John Cassavetes
در زمان بیخیالی موج نوی فرانسه و شکوه هنر سینما در اروپا، روش عملی دیگری در آمریکا در حال گسترش بود که مرهون “جان کاساوتیس” است.
فیلمهای آماتور با وجود بودجه کم و گروهی صمیمی درباره مردم واقعی با مشکلات روزمره کاساوتیس را به پدر سینمای مستقل آمریکا تبدیل کرد. این فیلمها برخلاف فیلمهای موج نوی فرانسه یا فیلمهای افرادی چون “فدریکو فلینی” که فیلمهای هنری میساختند، که البته غیرواقعی جلوه میکرد، کاساوتیس داستانهای واقعی ازدواجهای شکست خورده، مشکلات واقعی و خانوادههای ازهم پاشیده را نشان میداد.
کاساوتیس فقط از ضروریات و حداقل امکانات و بودجه استفاده میکرد، و با همه وجود برای فیلمش تلاش میکرد، به همین دلیل آثار او برای نسل بعدی فیلمسازان الهام بخش بود.
همچنین بخوانید: نگاهی به ۱۰ شاهکار برتر سینمای روسیه (بهترین فیلم های سینمای روسیه)
18. استنلی کوبریک – Stanley Kubrick
به راحتی میتوان کوبریک را یک فیلمساز با ایدههای بزرگ نامید. گرچه او ژانر درام کیچن سینک را از آن خود کرده، فیلمهای او به مفاهیم مهمی از جمله انسانیت، پادآرمان شهر، جنون، جنگ و افراط میپردازد.
کوبریک با وجود این ایدههای بزرگ یک فیلمساز عمیقاً کنایی است که از نمایش حماقت انسان در برابر مشکلاتی نظیر جن، سیاست و استبداد لذت میبرد. کوبریک به عنوان یک نوآور مرزهای فنی را کنار میزند، همانطور که فیلم “بری لیندون” (Barry Lyndon) را تنها با نور طبیعی ضبط کرد.
نقطه تمایز کوبریک توجه زیاد به جزئیات و نمادگرایی در تمام شات هاست. عمق استعاره موجود در هر نمای فیلمهایش توجه سینماگران و علاقه مندان را به خود جلب میکند. لوگوی بومیان آمریکایی در پس زمینه شات “درخشش” (The Shining) با نماد کشتار شباهت داشته؛ یا در “ادیسه فضایی: 2001” تجربه زندگی فضاییها را به تصویر میکشد.
19. مارتین اسکورسیزی – Martin Scorsese
انقلاب سینمایی آمریکا در سالهای 1960 با ویژگیهایی همراه بود. اولاً که تجربه استودیویی سینما و فیلمسازی به ظهور مدارس سینمایی منجر شد. کنار رفتن نظامنامه تولید تصاویر متحرک، رد شدن از مدل تولید استودییی هالیوود قدیم و ظهور سینمای شرقی از ویژگیهای این دوره سینمای آمریکاست که “مارتین اسکورسیزی” یکی از پیشگامان آن میباشد.
اسکورسیزی که در زمان دوران طلایی سینمای آمریکا و وقایع بین المللی مانند موج نوی فرانسه، سینمای برزیل و آسیا و نئورئالیسم ایتالیا رشد یافت، میدانست چگونه باید خرابههای پس از جنگ رم روسلینی را برداشته و به کمک آن خرابههای شهر نیویورک را نشان دهد. مضامین شاه نر، ناراحتی، افراط، تنش و ظن در جامعه کاتولیک رم/ایتالیایی-آمریکایی و دنیای مجرمانه بر فضای سینمای آن دوره سالهای 1970 تأثیر گذاشت، و ضدقهرمان را به وجود آورد.
همچنین بخوانید: بیوگرافی کامل مارتین اسکورسیزی و معرفی 23 فیلم برتر او
20. استیون اسپیلبرگ – Steven Spielberg
گرچه در حلقههای منتقدین اسپیلبرگ را یک شخصیت بیش از حد هالیوودی و بازاری میدانند، و حق هم دارند، اما نباید این تعریف را بد برداشت کنیم چون حقیقتاً هم او کاملاً هالیوودی است.
نقطه قوت او به عنوان یک کارگردان در شناخت قدرت زوایا و استفاده از عناصر قابل تعبیر است که میتواند حتی دم دستترین داستانها را خاص جلوه دهد. فیلم “آروارهها” (Jaws) از او به یک فیلم پرفروش تابستانی تبدیل شد. به طور کلی فیلمهای پربودجه پیش از “استیون اسپیلبرگ” نیز وجود داشتند، اما از روزهای فیلمهای حماسی سالهای 1950 معدود فیلمسازهایی توانستند چنین آثار پرفروش و موفقی تولید کنند.
“کوین اسمیت” فیلمساز آمریکایی یک بار اعتراف کرد که “آروارهها” بدون اسپیلبرگ یک فیلم درجه دو مانند آثار “راجر کورمن” میشد، اما ذهن خلاق اسپیلبرگ توانست آن را به یک اثر جدی تبدیل کند. گرچه او را یک کارگردان در ژانر سرگرمی میدانند، اما با فیلمهایی مانند “رنگ ارغوانی” (The Color Purple)، “مونیخ” (Munich) و “لیست شیندلر” (Schindler’s List) به موضوعات جدیتر اشاره کرد.
تأثیر او هم خوشایند است و هم منفی. در سالهای اخیر از عبارت “طعمه اسکار” استفاده میکنند، اما تأثیر “استیون اسپیلبرگ” بر سینما و فیلمسازهای بعدی را نمیتوان انکار کرد.
امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید؛ منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!
دیدگاهها