نگاهی به کارنامه سینمایی یک اسطوره: “تئو آنجلوپولوس” کارگردانی برای تمام دوران

تئو آنگلوپولوس مشهورترین فیلمساز یونانی است که فیلم هایش کند، شهودی و غم انگیز هستند. این فیلم ها اغلب بلند بوده (حدود چهار ساعت) و برخی از شات های آن در یک کات حدود ده دقیقه طول می کشند. به نظرتان چرا باید چنین فیلم های دشواری را تماشا کرد؟

زمانی که به سبک او عادت کنید به آثارش اعتیاد پیدا خواهید کرد. هر قاب آثار تئو آنگلوپولوس مانند یک تابلوی نقاشی زیباست. فیلم های او فضاهای تاریک و سرد و نمدار و البته بارانی شمال یونان را نشان می دهد و روایت نیز با وجود شات های بلند و طولانی (اغلب 360 درجه) نشان داده می شود.

تئو آنگلوپولوس مانند گابریل گارسیا مارکز در رمان “صدسال تنهایی” سال 1967 در فیلم های خود نماها و مکان های مختلف را در یک روایت می گنجاند. همچنین روایت او همیشه میان گذشته و حال، بین دو مکان و اینجا و آنجا، در گذر است. او که در زمینه استفاده از عناصر برشت استاد است، به تکنیک های خاص مانند شات های چشم خدا، صحنه های طراحی شده و شات های طولانی با نماهای کلوزآپ، علاقه دارد.

با این حال این تنها تئو آنگلوپولوس نیس که فیلم های خاص می سازند، برخی از قدرت او مدیون همکاری ادامه دارش با گئورگوس آروانیتیس فیلمبردار و استاد شات های بلند، النی کارایندرو، خالق موسیقی متن جادویی آثار او و البته تونینو گوئرای فیلمنامه نویس است.

فیلم های آنگلوپولوس با مضامین مختلف دست و پنجه نرم می کند، مضامینی چون: مرز میان کشورها و مهاجرت، ساختارشکنی اجتماعی و تاثیر آن بر روستاهای یونان در دوران پسا جنگ جهانی دوم و جنگ داخلی و بی ثباتی سیاسی در منطقه بالکان. فیلم های او به شرایط زندگی طبقه متوسط در رژیم های راست گرا و استالین و ناتوانی کشور در هماهنگی میان گذشته و حال جامعه، می پردازد. داستان فیلم های او اغلب درباره ماجراجویی مردانی که خود را در کشور خودشان بیگانه میبینند.

بنابراین تاریخ، مناظر زیبا، اساطیر و وقایع سیاسی گذشته و معاصر زیرلایه داستان او بوده و پیرامون شخصیت اصلی رخ می دهد. در فیلم های آنگلوپولوس هم مانند فیلم های لوکینو ویسکونتی، کارلوس سائورا و آندری وایدا تاریخ در زندگی شخصیت اصلی نقش مهمی دارد. او اغلب انسان های ناتوان را در پس مناظر وسیع قرار می دهد تا ضعف انسان در تقابل با نیروهای طبیعت و اهمیت او را نشان دهد.

همچنین درست مانند آثار میکل‌آنجلو آنتونیونی، مناظر در فیلم های او نقش مهمی دارند و اغلب با قرار گرفتن در مقابل دوربین به یک شخصیت نمادین بدل می شوند.

در این جا ده فیلم تئو آنگلوپولوس را بدون در نظر گرفتن رتبه بندی در اختیارتان قرار داده ایم. در هنگام تماشای این فیلم ها باید به تمام جوانب آن توجه کنید نه فقط جوانب تاریک. با پروشات همراه باشید.


1. بازسازی – Reconstruction – 1970

داستانی براساس حوادث واقعی و با الهام از فیلم “راشامون” (Rashomon) کوروسوا، که به صورت یک فیلم بلند داستان جنایی در روستای یونانی را نشان می دهد (شبیه داستان قتل آگاممنون توسط کلیتمنسترا و آیگیستوس است). یک مرد پس  از سال ها دوری از خانه به آنجا بازگشته و توسط همسر (النی) و معشوقه او (کریستوس) کشته می شود.

هردوی آنها به عنوان متهم دستگیر شده و اعتراف می کنند. با این حال صحنه حقیقی هرگز نمایش داده نمی شود. بلکه بازسازی نسخه های آن است که توسط النی، کریستوس و چند روزنامه نگار، به عنوان یک مستند اجتماعی ساخته شده و گرچه به عنوان داستان حقیقی معرفی نمی شود اما کارگردان فیلمنامه آن را می نویسد.

داستان در آغاز به پایان می رسد، زمانی که مرد از مزارع عبور کرده و به سمت خانه می رود. این فیلم به جای بازسازی صحنه قتل را ساختارشکنی می کند. گرچه داستان جنایی است اما فیلم نوآر نیست و به عقیده بسیاری یک نقد اجتماعی نسبت به فلسفه زندگی است.

این فیلم که به صورت سیاه و سفید و با تضاد بالا ضبط شده نشان دهنده تغییر در سیستم ارزش یابی با فروپاشی اقتصاد است که روستاها به نمادی از رویاهای در هم پوسیده تبدیل شده اند. به زبان آنگلوپولوس، بازسازی “مرثیه ای بر سرزمین هایی است که توسط ساکنان رها شده اند”.

گرچه این فیلم با وجود صحنه آغازین که یک نمای بلند است و منظره بارانی را نشان می دهد می تواند نشانگر سبک او باشد اما در حقیقت نشان دهنده مسیر او نیست. زیرا تمام عناصری که فیلم های بعدی او دارا نیستند را نشان می دهد: لحن برنده مستندگونه، صداپیشگی ها منقطع، تغییر زمانی مداوم، فلش بک های رازآلود و ساختار غیرمنسجم. این جوانب “بازسازی” را به یک اثر مهم تبدیل می کند.

همچنین بخوانید: نگاهی به 20 شاهکار برتر اینگمار برگمان، کلکسیونی تکرار نشدنی برای شیفتگان سینما


2. بازیگران سیار – The Travelling Players – 1975

بدون شک بهترین اثر او درباره جابجایی و مهاجرت یک گروه بازیگر سیار که نمایش Golpho the Shepherdess را اجرا می کنند. با این حال هربار یک حادثه تاریخی نمایش آنها را قطع می کند. فیلم با نمایش سال های 1939 تا 1952 ما را به دوران دیکتاتوری متاکساز (1936-1941)، تسلط آلمانی ها در آتن در دوران جنگ جهانی دوم (1941-1944) و جنگ داخلی یونان (1944-1949)، یکی از مهم ترین حوادث تاریخ یونان، می برد.

با این حال شاید تماشای این شاهکار برای همه آسان نباشد. این فیلم به عنوان ورود رسمی یونان به اسکار یک اثر چهارساعته با تنها 80 شات است. علاوه بر این، اگر کسی به سبک او عادت نکرده باشد، شاید این شات ها برای او تکراری و خسته کننده به نظر برسد. با این حال همین جنبه هاست که باعث تمایز فیلم او می شود.

شات های بلند و میزانسن از جنبه های مهم سبک این کارگردان هستند. یکی از این صحنه ها جایی است که بازیگران با پیاه روی در یک خیابان به گذشته می روند و این صحنه در یک شات ضبط شده است. در صحنه دیگر دوربین به دنبال افرادی است که از یک مهمانی در نیویورک خارج می شوند. این شات هفت دقیقه ای تغییر ماهیت آنها از خوشحالی به عنوان حامیان راست گرایان به فاشیست های آبی را نشان می دهد که همه پیروزی الکساندر پاپاگوس را جشن می گیرند. در این شات سفر زمانی از سال 1964 تا 1952 رخ می دهد!

در این فیلم قهرمان یا کلوزآپی وجود ندارد زیرا همه عضوی از یک گروه بوده و گروه نیز بخشی از یک منظره است. این شخصیت پردازی نشان دهنده این موضوع است که انسان ها به عنوان فرد عضوی از یک گروه بزرگ تر، محیط و تاریخ خود، هستند.

همچنین در این فیلم مونولوگ های زیبایی دیده می شود که بخشی از نمایش بوده و در عین حال نشان دهنده شرایط اجتماعی-سیاسی کشور است. در نمای بزرگ تر کارگردان سه گانه “اورستیا” از آیسخولوس را به تصویر کشیده و بین اساطیر باستانی خانواده آگاممنون و تاریخ سیاست معاصر یونان ارتباط ایجاد می کند.

همچنین بخوانید: 19 فیلم برتر تاریخ با مفهوم اگزیستانسیالیسم


سه گانه سکوت

3. سفر به سیترا – Voyage to Cythera – 1984

الکساندر یک فیلمساز میانسال (جولیو بروگی) درحال ساخت یک فیلم است که با یک پیرمرد به نام اسپیروس (مأنوس کاتراکیس) روبرو می شود. اسپیروس پس  از یک تبعید 32 ساله به یونان بازگشته و از شرایط آنجا ناامید است. کشوری که اکنون به آن بازگشته دیگر شبیه کشوری که در آن بزرگ شد نیست. اسپیروس در کشور خویش و در میان خانواده اش غریبه است. او می خواهد با حقیقت آشتی کند در نتیجه با کشتی به دنبال یافتن جزیره رویایی سیترا رهسپار می شود. حرکات دوربین اسپیروس را با افق یکی می کند.

در سری نخست “سه گانه سکوت” آنگلوپولوس ادیسه هومر را مدرنیزه می کند. در این فیلم هم تلماخوس را بازسازی می کند. در حماسه هومر، تلماخوس داستان پدرش اولیس را بازگو می کند. بازگشت اسپیروس به زادگاهش مانند بازگشت اولیس پیر است که پس از جنگ ده ساله تروجان به ایتاکا بازمی گردد (تنها برای اینکه دوباره کشتی بانی کند). برای اسپیروس و اولیس بازگشت به خانه نه پایان بلکه آغاز یک ماجراجویی است.

هرگز مشخص نمی شود الکساندر (که توسط پدرش رها شد) اسپیروس را پدر خود می داند یا اینکه او موضوع فیلم بعدی اش است. با این حال اسپیروس همنام پدر آنگلوپولوس است و در حقیقت نماد تمام شخصیت های پدر در فیلم های آنگلوپولوس است. آنگلوپولوس یک بار دیگر از ساختار فیلم در فیلم استفاده می کند تا داستان شخصی انزوا و تنهایی در شرایط جنگ داخلی یونان را نشان دهد. این فیلم داستان یک کشور رو به تغییر را نشان می دهد که از ساختارهای اجتماعی قدیمی رها شده و ساختار روستاها در حال تغییر است.

در این فیلم اسپیروس نماد گذشته کمونیست کشور است، گذشته یونان که نمی تواند خود را با حال وفق دهد. ناتوانی این کشور در برقراری ارتباط با گذشته در این دیالوگ پیداست: «اسپیروس، تو مردی، تو یک روحی، وجود نداری.»

گرچه محتوای این فیلم با فیلم های دیگر او، روز های 36 (Days of 36)، بازیگران سیار و شکارچیان (The Hunters)، که در تاریخ مدرن یونان مطالعه می کنند، مشابه است اما از آنها مجزا می باشد. “سفر به سیترا” که جایزه فدراسیون بین المللی منتقدین فیلم و جایزه بهترین فیلمنامه فستیوال فیلم کن سال 1984 را دریافت کرد، نسبت به سایر فیلم های این کارگردان طیف کوچک تر و روش شخصی تر را پیش گرفت.

همچنین بخوانید: بهترین فیلم های سینمای اروپا در قرن 21  شاهکارهایی برای فیلم بازها


4. زنبوردار – The Beekeeper – 1986

اولین همکاری آنگلوپولوس با مارچلو ماسترویانی، بازیگر افسانه ای که در نقش اسپیروس مسن حضور یافت، یک معلم مدرسه که سپس زنبوردار می شود. اسپیروس پس از ازدواج دخترش سفری را آغاز می کند که او را به زادگاهش می رساند. در راه به یک مسافر جوان (نادیا موروزی) برمی خورد. گرچه اسپیروس ابتدا به او بی توجه است اما سپس به این دختر که نصف سن او را دارد جذب می شود.

فیلم داستان پرنوسان این دو را نشان می دهد. اسپیروس یک معلم مدرسه و دخترک یک روح آزاد است. پیرمرد برای حفظ شغل آبا و اجدادی زنبورداری دائم به گذشته نگاه می کند. از سوی دیگر دخترک به دنبال راهی برای رسیدن به خواسته های خود است. این دو شخصیت مرکز اصلی این داستان خودشناسی هستند.

با این حال آنگلوپولوس در این فیلم نسبت به سری های دیگر “سه گاه سکوت” نگاه درونی تر دارد. مفهوم تاریخ، اسطوره، مسائل اجتماعی-سیاسی و لحن زندگی نامه ای، که اغلب در داستان های او دیده می شوند در این فیلم وجود ندارند. داستان سفر شخصی اسپیروس، دست و پنجه نرم کردن او با تقدیر و کشمکش با ایده های قدیم و جدید بن مایه این فیلم را تشکیل می دهد.

همچنین بخوانید: معرفی بهترین فیلم های آلن دلون (Alain Delon)، ستاره تمام نشدنی سینمای کلاسیک


5. چشم‌اندازی در مه – Landscape in the Mist – 1988

آخرین فیلم از سه گانه سکوت آنگلوپولوس بهترین آنهاست. داستان یک برادر و خواهر، وولای 11 ساله و الکساندر 5 ساله که در جستجوی پدر امنیت خانه را رها کرده و در چشم انداز مه رهسپار می شوند. تماشاگران از ابتدا می دانند که پدر آن ها وجود ندارد بنابرای جستجوی دست نیافتنی ها موضوع اصلی فیلم است. با ورود آنها به طبیعی خشن و بی رحم معصومیت شان لکه دار می شوند. گرچه آنها در پایان زنده مانده اما فیلم آن ها را درحالی نشان می دهد که از مرز رودخانه رد شده و این میتواند الیسیوم آنها باشد. تصویر پرتنش امید (که شاید بهترین نمای آنگلوپولوس از خوشبینی باشد) جستجوی آنها در جهت معکوس را نشان می دهد. در اینجا مه از مناظر بلند شده و یک درخت تنها در افق دیده می شود.

برای اولین بار درختان غمبار قهوه ای، آبی و خاکستری جای خود را به درخت روشن و سرسبز می دهند. کودکان دویده و از آن استقبال می کنند. آیا این پایان سفر آنهاست؟ آیا آنها درخت زندگی را یافته اند؟ آیا درخت نماد پدر است؟ کارگردان این موضوع را به دیدگاه بیننده واگذار می کند.

آنچه که فیلم را از فیلم های دیگر متفاوت می کند، این است که شبیه رمان ” سیر و سلوک زائر” از جان بانیان در سال 1678، ماجراجویی برای یافتن روشنایی است. یک فیلم جاده ای که به سمت تمثیل ها پیش می رود. حتی برخی آن را بیداری یونان در میان سال های تاریک رژیم سرکوب گر می دانند.

همچنین بخوانید: نگاهی به سینمای آندری تارکوفسکی: رده بندی هر 7 فیلم مفهومی و شاعرانه تارکوفسکی


سه گانه مرزها

6. گام معلق لک ‌لک – Suspended Step of the Stork – 1991

اولین فیلم از سه گانه مرزها درباره تاثیر مرزهای بسته بر فراریان. الکساندر (گریگوری کار) یک گزارشگر است که در روستای مرزی یونان و ترکیه از وجود یک شهر کوچک به نام “اتاق انتظار” اگاه می شود. ساکنان این شهر بخشی از ماجران در حال انتظر برای رفتن به یونان هستند.

در انجا با فردی (مارچلو ماسترویانی) روبرو می شود که به یک سیاستمدار گم شده در یک دهه پیش شباهت دارد. الکساندر وظیفه بردن این فرد به سرزمین خود و پیوستن به بیوه اش (ژن مورو) را برعهده می گیرد. در این سفر متوجه می شود یک سیاستمدار تحصیل کرده در شرایطی قرار می گیرد که همه چیز را از دست داده و ایمان به انسانیت را نیز از دست می دهد.

گرچه موضوع و اجرای بازیگرانی مانند مارچلو ماسترویانی و ژن مورو دیدنی هستند اما این جلوه بصری فیلم است که آن را فراموش نشدنی می کند. در حقیقت آنگلوپولوس با ساخت این فیلم یک شعر خلق کرده است. در تصاویر آغاز مردی بر روی پل مرزی دو کشور ایستاده است. یکی از پاهای او مانند پای لک لک در هوا معلق شده و پای دیگرش در مسیر است، زیرا یا باید در آن قدم گذاشته یا تیر بخورد. در صحنه پایانی گروهی از کارگردان با یونیفرم زرد که از روی کابل مخابرات بالا می روند گویی به آسمان می رسند. این صحنه نمایانگر تمایل انسان به صعود از مرزها و یا پوچی آن است.

بدون شک خیره کننده ترین صحنه این فیلم صحنه عروسی است که عروس و داماد از دو کشور دو  سمت مرز هستند و در میان آن ها یک رود جاری است. یک کشیش در مرز کشور عروس مراسم را اجرا کرده و داماد هم در کشور خود با عروس فرضی مراسم را برگزار می کند.

ناگهان صدای شلیک شنیده می شود، هردو را مراسم به هم ریخته و جمعیت متفرق خواهد شد. صحنه بلند هجده دقیقه ای بدون دیالوگ ادامه می یابد. سپس تنها صدای رودخانه و پرندگان شنیده می شود و همین داستان را غم انگیزتر می کند.

همچنین بخوانید: بهترین فیلم های کری گرانت که دوستداران سینمای کلاسیک نباید از دست بدهند


7. نگاه خیره اولیس – Ulysses’ Gaze – 1995

یک فیلمساز یونانی پس از سی و پنج سال زندگی در تبعید خودخواسته در ایالات متحده (که در کل فیلم نامی نداشته و هاروی کایتل نقش او را ایفا می کند) به زادگاهش تولیمائیزا بازمی گردد تا فیلمنامه نویسی را ادامه دهد. هدف اصلی او یافتن نوار اصلی فیلم اول برادران ماناکیا است که به عقیده او در فهم تاریخ بالکان به او کمک می کند. او مانند اولیس مدرن، یک سفر حماسی را آغاز می کند و به دوره جنگ داخلی بالکان در سال های 1990 وارد می شود. سپس این نوارها را در آرشیوی در سارایوو می یابد.

گئورگوس آروانیتیس و آندری سینانوس فیلمبردار برای ضبط مناظر سپیدپوش آلبانی و سارایووی بمب گذاری شده از فرمت نمای عریض استفاده می کنند. یکی از به یاد ماندترین ترین صحنه های فیلم مجسمه شکسته ولادیمیر لنین است که در دانوب افتاده است. این صحنه نه تنها به زیبایی ضبط شده بلکه بسیار نمادین است.

خروج بالکانی ها از پرده آهنین و مجسمه شکسته لنین اشاره ای به اوزیماندیاس است. در صحنه های ابتدایی فیلم به دو اثر دیگر هم اشاره دارد: زندگی شیرین (La Dolce Vita – 1960) از فدریکو فلینی که مجسمه مسیح از هلیکوپتر آویزان است و فیلم “خداحافظ لنین” (Goodbye Lenin – 2003) که مجسمه لنین در آسمان برلین در پرواز است.

در این فیلم هم مانند فیلم “بازیگران سیار” آنگلوپولوس، در یک شات سفر در زمان به نمایش در می آید و کیتل مادرش را میبیند. در اینجا سال 1945 به نمایش درآمده و تماشاگران شاهد یک فلش بک هستند. چند دقیقه بعد پدرش از جنگ جهانی دوم بازگشته و سال 1948 است. ناگهان صحنه عوض شده و سال 1950 است و کمونیست ها از راه می رسند. چند ثانیه بعد شاهد یک عکس خانوادگی هستیم و کیتل را صدا می زنند. آن وقت است که یک پسر کوچک به مقابل دوربین می رود.

سری دوم “سه گانه مرزها” نگه خیره اولیس جایزه فستیوال کن و هیئت منتقدین سال 1995 را دریافت کرد.

همچنین بخوانید: نگاهی به 15 فیلم برتر جان فورد، یک وسترن ساز تمام عیار


8. ابدیت و یک روز – Eternity and a Day – 1998

این فیلم که درونی ترین و شخصی ترین اثر آنگلوپولوس است جایزه نخل طلا را به دست آورد. الکساندر (برونو گانتس) یک شاعر میانسال و بیمار است که حین آماده شدن برای مرگ به زندگی خود فکر کرده و متوجه می شود برای رویاهای خود تلاش نکرده است. با این حال تقدیر شانس دیگری به او داده و این فرصت یک پسر آلبانیایی است (آشیلس اسکویس) که الکساندر از دست گانگسترها نجات می دهد. او باید پسرک را به آلبانی بازگرداند و بنابراین ماجراجویی اش آغاز می شود.

همچنین طی تفکر او درباره روابطش با همسر متوفی اش به یاد فیلم “توت فرنگی های وحشی” (Wild Strawberries – 1957) اینگمار برگمن می افتیم. با این حال سبک آنگلوپولوس ویژه خودش بوده که گذشته و حال ادغام شده و رویا به حقیقت منتهی می شود.

در سومین فیلم از سه گانه مرزها دو صحنه یادآور سری اول، ” گام معلق لک ‌لک”، هستند. در یکی از مهم ترین صحنه های این فیلم مردانی با بارانی زرد با دوچرخه دیده می شوند، آن هم زمانی که السکاندر و پسرک در اتوبوس هستند. سه مرد زردپوش در تاریکی شب رکاب میزنند و یک فضای سورئال پدید می آید.

صحنه دیگر که بسیار مهم است زمانی است که الکساندر به همراه پسرک به مرز آلبانی می رسد. با تقلای دوربین و مه شاهد مرزی هستیم که مردم به سیم خاردار آن آویزان شده اند و مانند ارواح درون مه پرسه می زنند. این صحنه غمبار تقلای انسان های فراری از مرز را نشان می دهد.

همچنین بخوانید: فلسفی ترین فیلم های کل تاریخ سینما که نباید از دست بدهید


سه گانه یونان مدرن

9. علفزار گریان – The Weeping Meadow – 2004

زمان فیلم جنگ جهانی دوم و جنگ داخلی یونان را نشان می دهد و با فیلم “بازیگران سیار” همزمان است. داستان درباره یک دختر نوجوان یتیم به نام النی است که با پسری که پدرش قرار است همسرش باشد فرار می کند. پسر که در فیلم نامی ندارد، پدر دوقلوهای النی است که به دیگران سپرده شده اند.

داستان، مانند بسیاری از فیلم های دیگر آنگلوپولوس در خط های زمانی مختلف جریان داشته و اتفاقات کلیدی تاریخ کشور را نشان می دهد. فیلم نمایانگر بهترین شات های آنگلوپولوس است و جلوه های بصری آن را دیدنی تر می کند.

النی از همسرش که با کشتی رهسپار آمریکاست خداحافظی می کند. از اینکه نتوانسته بافتنی او را به موقع تمام کند غمگین است. هنگامی که این مرد جوان (که در فیلم اینگونه نامیده می شود) با قایق کوچک به سمت کشتی می رود نخ های لباس نیمه بافت را محکم می گیرد.

با افزایش فاصله میان آن دو غم سنگینی ایجاد می شود، شاید این غم بتواند از غرق شدن او در هزارتوی دنیای جدید پیشگیری کند یا او را به آغوش امن خانه بازگرداند. این صحنه سرشار از نمادگرایی و مرثیه یک اثر هنری است. علاوه بر نمادگرایی و فضای داستان، بسیاری از صحنه های فیلم از لحاظ بصری خیره کننده هستند. برای مثال، صحنه سیل در روستا و ترک ساکنانش توسط قایق های کوچک به صورت لکه های سفید در پهنای آبی به نمایش درمی آید. صحنه فراموش نشدنی دیگر اعدام گله گوسفندان از یک درخت است.

این تصاویر از آرامش زندگی روستایی نمایانگر نقاشی های ژان‌فرانسوا میله است. علاوه بر این، آب تنها نماد مهم فیلم نیست (نماد قدرت طبیعت)، اما در شکل گیری شات ها نیز نقش مهمی دارد. برای مثال در عمق عنوان هم دیده می شود: علفزار گریان.

همچنین بخوانید: 25 فیلم روان شناسی تاریخ سینما که اثری عمیق روی شما می گذارند


10. غبار زمان – Dust of Time – 2009

دومین سری از سه گانه یونان مدرن، داستان سه نسل در هفت کشور و سه قاره. بنابراین فیلم مهم ترین وقایع تاریخ، از مرگ استالین تا آغاز هزاره جدید را به نمایش می گذارد.

یکی از بلندپروازانه ترین آثار آنگلوپولوس که تصاویر گولاگ سیبری، اردوگاه های مرگ نازی، جنگ ویتنام، نیکسون و سقوط دیوار برلین را نشان می دهد. روایت عشاق در پس جنگ جهانی دوم هدف اصلی کارگردان نبود. با این حال فیلم به آخرین اثر کامل آنگلوپولوس تبدیل شد.

داستان درباره یک نویسنده گرجستانی-آمریکایی است که درباره رابطه عاشقانه والدینش فیلم می سازد. النی و اسپیروس پیش از جنگ جهانی دوم یکدیگر را دیده و به زودی از هم جدا می شوند. اسپیروس به نیویورک رفته و النی در روسیه استالین می ماند. اسپیروس از راه آلمان به کشور رفته و به تاشکند می رود. جایی که النی در کمپ یونانی ها مانده است.

در شب مرگ استالین آنها یکدیگر را یافته و رابطه دارند و فرزندی از آنها به وجود می آید. پیش از پایان شب مقامات اسپیروس را یافته و او را دستگیر می کنند. النی به سیبری تبعید شده و یک یهودی آلمانی به نام جیکوب را میبیند که عاشق او شده و در شرایط دشوار به او کمک می کند. با پیشرفت داستان، گذشته و حال باهم ادغام شده، زمان و مکان تغییر کرده، حقیقت به رویا تبدیل شده و رویا به حقیقت.

این فیلم می توانست به یک شاهکار تبدیل شود اما  نقص هایی داشت که یکی از آنها اجرای بازیگران بود. جالب اینجاست این فیلم ستارگان مختلفی دارد: ویلم دفو (کارگردان بی نام)، ایرن جیکوب (النی)، برونو گانتس (جیکوب) و میشل پیکولی (اسپیروس). به جز گانتس بقیه بازیگران عمق شخصیت ها را به نمایش نمی گذارند.

با این حال جلوه های زیبای فیلم بازی ضعیف بازیگران را می پوشاند. این فیلم کاملا در خارج از یونان ضبط شده (برای اولین بار در کارنامه این کارگردان)، فیلمبرداری هم مانند سایر آثار او عالی است. جلوه های زیبا و شات های بلند آن را به یک اثر شاعرانه تبدیل می کند. با این حال کارگردان تلاش می کند از شات های خاص استفاده نماید. بنابراین این فیلم 125 دقیقه ای بیشتر شبیه تیزر فیلم های بلند اوست.

موخره: جالب است بدانید اغلب فیلم های آنگلوپولوس درباره شخصیت هایی است که هنرشان قدردانی نشده است. در “ابدیت و یک روز” الکساندر در تلاش است تا یک شعر را کامل کند. نمایش شخصیت های فیلم “بازیگران سیار” همیشه به دلیل یک رویداد نصفه می ماند. در “چشم اندازی در مه” وولا به برادرش می گوید: “داستان هرگز تمام نمی شود.”

از آنجاییکه سه گانه پایانی این کارگردان نیمه کاره ماند بنابراین این تفکر که مضامین ناتمام عمدی است یا تصادفی برعهده خود تماشاگران است. در ژانویه 2012 این کارگردان حین کار بر روی فیلم سوم خود در تصادف رانندگی کشته شد. فیلم آخر که قرار بود “دریای دیگر” نام بگیرد درباره مشکلات اقتصادی یونان امروز است.

همچنین بخوانید: بیوگرافی کامل آلفرد هیچکاک و معرفی 25 فیلم برتر او


امیدواریم از مطالعه این مقاله لذت برده باشید. منتظر شنیدن نظراتتان هستیم!

                               

دیدگاه‌ها

بستن فرم