نقد فیلم هارمونیهای ورکمایستر
هارمونیهای ورکمایستر نهمین فیلم بلند بلا تار محصول سال ۲۰۰۰ بر اساس رمانی از لاسلو کراسناهورکایی به نام سودازدگی مقاومت است. این فیلم که جیم جارموش آن را “رویاگونه” میداند، فیلمی زیبا و تأثیرگذار است که تلاش میکند حضور شر و بدی را در قالب صحنههایی پر از سکوت و دلهره، و در نماهای سیاهوسفید نشان دهد. در این فیلم 145 دقیقهای تنها 39 شات انجام گرفته که این آمار نشاندهنده قدرت فیلمبرداری و حرکت دوربین، در این فیلم است.
برای معرفی داستان فیلم، بهتر است کار خود را با سخنان کارگردان فیلم آغاز کنیم: ” من از فیلمهایی که تلاش میکنند تماشاگر را مجاب کنند اتفاقی در شرف وقوع است، متنفرم…در حقیقت اتفاقی نمیافتد، ما فقط از یک وضعیت به وضعیت دیگر میرویم…و همهچیز در زمان غرق میشود. تنها چیز حقیقی زمان است؛ سالها، روزها، ساعتها، دقایق و ثانیهها.”
درواقع زمان یک پدیده قراردادی است، ما نور خورشید بر زمین را بر چهار بخش تقسیم نموده و زمان را به وجود آوردهایم. آیا بدون داشتن سال میتوانیم روز، ساعت و دقیقه داشته باشیم؟ چرا بدون وجود سال نمیتوانیم ثانیه داشته باشیم؟ شاید این سؤالات باعث شود شات 11 دقیقهای ابتدای فیلم را بهتر درک کنیم.
فیلم با جوانی به نام یانوش والوشکا آغاز میشود که به وسیلهای عدهای مست نمایشی از چرخش زمین و پدیدهٔ خسوف و کسوف را اجرا میکند نمایی بسیار سرد و پوچ از آدمهایی که از عالم هستی خود هیچ افکاری ندارند. باقی افراد با دقت به نمایش او گوش فرا میدهند و نظارهگر هستند زیرا در آن ساعت از روز کسی کاری برای انجام دادن ندارد.
یانوش جوانی است که شب و روز هرکاری که بتواند و به او محول شده را بدون هیچ خستگی از جسم انجام میدهد بااینکه روح او همراه با نماهای سرد و سیاه خسته از زندگی است. یانوش میتواند مثال بسیار خوب از نسل جوان باشد که کارگردانان را بهخوبی در فیلم ایجاد میکند مانند نماهایی بسیار خسته بدون ذرهٔ شادی قدم زدن یانوش در خیابان. یانوش عموی خود که پیرمردی است نقطه مقابل او است از نسل گذشته کمک میکند و به او رسیدگی میکند.
اما همهچیز با آمدن یک سیرک به شهرانها متحول میشود این سیرک یک نهنگ مرده با خود به همراه دارد که نهنگ نمادی از نسل جوان است که دیگر مرده بیتحرک و تحت کنترل دیگران درآمده این سیرک نمادی بسیار جامع از تغییر و تحول در این شهر است که حتی آشوبی داخلی را با خود به همراه میآورد. بااینکه افراد زیادی به دور سیرک جمع میشوند که بیشتران ها را افرادی مسن تشکیل دادهاند اما انگار هیچکس بهغیراز یانوش توان روبهرو شدن با آن نهنگ را ندارد زمانی که یانوش با نهنگ روبهرو میشود طوری همزادپنداری را احساس میکنیم که با جوامع بیرونی غریبه است
حال سیرک و پشت پردهایان به خواسته خود رسیدهاند و توانستهاند تمام مردم اطراف سیرک را به خود جلب کند تا بلوایی بسیار بزرگی در شهر به وجود بیاورند سکانس با حملهور شدن مردم و شکستن و خراب کردن اموال شهر صورت میگیرد تا به خانه سالمندان رسیده و دوربین با نمایی پیرمردی عریان را نشان میدهد که خود استعارهای از آیینهای در آینده آنها است گویی کارگردان با یک نمایی از این پیرمرد به خواسته خو رسیده است آشوبیان تأسفبار از کار خود از آشوب خود دست میکشند
یانوش که تمامی این صحنهها را میبیند نمیتواند زیر بار اینهمه سختی تحمل آورد او اینک با ظاهری جوان و جسمی مرده و روحی سالخورده طرف است که مانندان نهنگ بیجان فقط برای تماشای دیگران طوری که فقط سرپوشی برای کار دیگران و هدف دیگران باشد استفاده میشود که مانند سکانسی که حرفهای عمو کانچی او را طوری مورد نفهم بودن این نسل از وقایع که در آینده اتفاق میفتد و همیشه از آن بیخبر است روبهرو میکند.
در سکانس پایانی که دیگر نسل گذشته یا عموی یانوش به دیدن او میاید و برای او غذا میآورد نقطهٔ مقابل او است در ابتدای فیلم که حال دیگر نسل گذشته هیچ کاری نیمتواند بکند و فقط میتواند ان را تماشا کند مانند دیدن عموی یانوش از نهنگ در پایان فیلم.
بلا تار در شهر پچ مجارستان به دنیا آمد اما در بوداپست بزرگ شد. پدر و مادر او هر دو در صنعت فیلمسازی بودند. تار در ۱۰ سالگی توسط مادرش به یک آزمون پذیرش نقش که توسط تلویزیون ملی مجارستان برگزار شده بود، معرفی شد و در آنجا موفق به کسب نقش پسر قهرمان داستان در یک اقتباس تلویزیونی از داستان مرگ ایوان ایلیچ اثر تولستوی شد. پسازاین نقش، تار بهجز ایفای یک نقش کوچک در فیلم «فصل هیولاها» (۱۹۸۶) به کارگردانی میکلوش یانچو، نقشی را برای بازی به عهده نگرفت. به گفته خودش، در ابتدا او در پی تبدیلشدن به یک فیلسوف بود و فیلمسازی را بهعنوان یک سرگرمی در نظر گرفته بود. اما پس از ساخت فیلم کوتاه ۸ میلیمتریاش، دولت مجارستان اجازه ورود به دانشگاه را به تار نداد و او بهجای آن تصمیم گرفت که به فیلمسازی بپردازد.
این فیلم تار یکی از فیلمهای خاص او در زمینه فیلمبرداری است. یکی از نقاط قوت فیلمهای بلند و طولانی این است که بیننده را از بند زمان رها نموده و باعث میشود که بر روی خط داستان فیلم تمرکز کند. نگاه بیننده با دوربین پیش میرود. فیلمبرداری اینگونه فیلمها به این صورت است که شات های بلند و طولانی گرفته شده و نگاه بیننده را به دنبال خود میکشاند.
آیا شما هم زمانی که به تماشای فیلمی مینشینید شات های آن را با دقت تماشا میکنید؟ یا فقط سرسری نگاه میکنید؟ روش کار بلا تار به اینگونه است که شخصیتهای داستان خود را بر داستان فیلم ارجحیت داده و همهچیز را از نگاه و دنیای آنها بررسی میکند. به همین دلیل فیلم او فیلمی متفاوت و خاص محسوب میشود.
دیدگاهها (3)
مرداد 31, 1398
جهانی که بلاتار ترسیم میکنه بسیار زیباتر از جهان دروغ هالیوودی و روشنفکریه
پاسخ
اردیبهشت 14, 1400
ولی اکثریت دنبال همین دنیای دروغی اند
پاسخ
مهر 27, 1400
بشدت باهات موافقم. و همین باعث میشه سالها بعضی از صحنه های فیلم مانند یه رویا در خاطر آدمی نقش ببنده. و اینست جادوی سینما
پاسخ