10 پارادوکس فلسفی ساده و جالب
مکعب کوبیک، پازلهای ذهنی، بازیهای فکری و یا هر سرگرمی جالب و اعتیادآور دیگر را کنار بگذارید. پارادوکسهای فلسفی در عین معنیدار بودن بیمعنی هستند. یکی از نمونههای این پارادوکسها “پارادوکس خالق مطلق” است که قرنها ذهن افراد را به خود مشغول کرده است: آیا خداوند دانای مطلق میتواند یک صخره را چنان سنگین خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟ چگونه یک دانای مطلق میتواند چیزی خلق کند که خودش هم در مقابل آن کوچک شمرده شود؟
نمونه دیگر این است، “آیا مسیح میتواند یک بریتو را در فر آنقدر گرم کند که خودش هم نتواند آن را بخورد؟”. ازایندست سؤالها زیاد هستند به همین دلیل در اینجا 10 پارادوکس فلسفی را به شما معرفی خواهیم نمود. (نگران نباشید ما نمونههای آسان آن را انتخاب کردهایم که فهم آن برای همه آسان باشد).
هشدار: اگر اپیزود “I, Mudd” در استار ترک را مشاهده نکردهاید ویدیوی مورد نه را نگاه نکنید.
10. توده

بیایید به قرن چهارم پیش از میلاد رفته و با ابولیدس از ملط کار خود را آغاز کنیم که خالق پارادوکس نامیده میشود. او چهار پارادوکس ارائه داد که حل کردن آن به تفکر عمیق نیاز دارد. پارادوکس توده اولین پارادوکس کلاسیک نامیده میشود و درجات را زیرسوال میبرد:
اگر یک مرد روی سرش صفر مو داشته باشد کچل نامیده میشود. اما مردی که 10000 مو روی سرش باشد کچل نامیده نمیشود. حالا اگر یک تار مو به سر آن فرد کچل اضافه کنیم، هنوز هم کچل است. حالا فرض کنیم یک نفر 1000 تار مو دارد اما این موها با فاصله روی سر قرار داشته و بسیار نازک هستند، آیا این فرد کچل است یا نه؟
آیا یک دانه گندم را یک توده مینامید؟ البته که نه. دو گندم چطور؟ هنوز نه. چه زمانی چند عدد گندم به یک توده تبدیل شده و یا تار مو میتوانند کچلی را از بین ببرند؟
پاسخ این سؤال مشخص نیست. نمیدانیم چه زمانی یک توصیف پایان یافته و دیگری آغاز میشود.
9. پارادوکس دروغگو

اولین جمله این پاراگراف یک دروغ است. یک ثانیه صبر کرده و به این جمله فکر کنید. آیا این جمله حقیقت است یا دروغ؟ یا یک حقیقت دروغ؟ این جمله پارادوکس دروغ نام داشته و از زمان ابولیدس استفاده میشود. این دروغ جالب و بامزه یک جمله کوتاه است: “این جمله دروغ است.” معنای دیگر این پارادوکس این است: “هر چیز که من میگویم اشتباه است.”
مشکل این دو جمله این است که هردو حقیقت دارند اما در مقابل هم قرار دارند. چگونه ممکن است یک جمله حقیقی متناقض باشد. در حقیقت درعینحال هم حقیقت دارد و هم ندارد. اگر معادلات بالا دروغ باشد آن عبارت درست بوده و متناقض است. بدتر آنکه اگر هر عبارتی که توسط گوینده گفته شده اشتباه باشد در آن صورت این جمله “هر چیز که من میگویم اشتباه است”، یک جمله واقعی است که با خودش متناقض است.
بنابراین چه فکر میکنید؟ آیا این جمله دروغ است؟
8. نهایت و بینهایت

پارادوکس بعدی از مردی به نام زنون از الیا گرفته شده که در سالهای 495 – 430 پیش از میلاد میزیست. او پارادوکسهایی را معرفی نمود که هنوز هم گیجکننده است. آیا تابهحال به شباهتهای موجود در طبیعت از کوچکترین تا بزرگترین آن توجه کردهاید؟ آیا تابهحال فکر کردهاید شاید جهان ما در مقایسه با جهانهای بزرگتر یک اتم باشد؟
زنون میخواست به این نتیجه برسد که چندگانگی چیزها (که در زمان و مکان در کنار هم وجود دارند) دارای تناقضهای فلسفی جدی هستند. پارادوکس نهایت و بینهایت این را نشان میدهند. آیا تنها یک چیز وجود دارد یا بسیاری از چیزها؟ یک چیز چگونه از دیگری جدا میشود؟ مرز جداکننده کجاست؟
این قضیه پارادوکس تراکم نام دارد که به چیزهای مختلف اعمال میشود اما ما با دو چیز شروع میکنیم. اگر دو چیز وجود داشته باشند چه چیز آنها را از هم جدا میکنند؟ برای جداسازی این دو چیز باید چیز سومی وجود داشته باشد. پارادوکس تراکم میتواند در مقیاسهای گوناگون بررسی شوند اما در ابتدا باید اصل آنها را بدانید. یک وجود بسیار بزرگ وجود دارد که جهان نامیده شده و دارای مادههایی به تراکم مختلف است (هوا، زمین، درخت و غیره). آیا تمام اینها به درستی از هم جدا شدهاند؟
آیا تمام مواد جهان قابل جداسازی هستند؟ آیا اگر مواد را به اجزای سازندهاش تقسیم کنیم آیا میتوانیم سرانجام به مادهای دست یابیم که قابل تقسیم شدن نباشد؟
باهوشترین دانشمندان هم هنوز نتوانستند به این سؤالات پاسخ دهند.
7. پارادوکس دوگانگی

این پارادوکس قدیمی هم از زنون است. این پارادوکس درباره فاصله و حرکت بوده و زنون از آن به این نتیجه میرسد که حرکت غیرممکن است. این پارادوکس هم همانند پارادوکس هم همانند پارادوکس نهایت و بینهایت درباره تقسیمپذیری است که بینهایت میباشد.
فرض کنید برای خرید نوشابه به سمت فروشگاه قدم میزنید. برای رسیدن به آنجا باید نیمه راه را طی کنید. از آنجا هم باید نیمه آن نیمه راه را طی کنید (سه ربع از مسافت خانه تا فروشگاه). سپس باید نیمه مسیر و نیمه مسیر کوچکتر دیگر را هم طی کنید.
صبر کنید. اگر به همین ترتیب مسیر را تقسیم کنید هرگز نمیتوانید از نیمه راه بگذرید. چگونه ممکن است؟ شما میدانید که به فروشگاه میرسید و نوشابهتان را خریداری میکنید. اما چه زمانی آخرین نیمه راه را طی میکنید؟ (جایی که نیمه راه دیگری وجود نداشته باشد).
زنون در اندیشه این بود که چه زمانی این نیمهراهها تمام میشود. بنابراین چه زمانی در داخل فروشگاه قرار خواهید گرفت؟
6. آشیل و لاکپشت

یکی دیگر از پارادوکسهای زنون داستان آشیل و لاکپشت است که مشابه پارادوکس دوگانگی میباشد. در این معما آشیل و لاکپشت مسابقه دارند و ازآنجاییکه آشیل دونده بسیار سریعی است اجازه میدهد که لاکپشت 100 متر جلوتر باشد. همینکه مسابقه آغاز میشود آشیل خود را در نزدیکی لاکپشت میبیند. آشیل در عرض یک لحظه مسافت 100 متری را طی میکند.
درعینحال لاکپشت 10 متر طی کرده است. بنابراین آشیل هنوز به لاکپشت نرسیده است. در این لحظه آشیل 10 متر دیگر هم طی میکند اما لاکپشت هم 1 متر طی میکند. بااینوجود آشیل هرگز به لاکپشت نخواهد رسید، مگر نه؟ چگونه ممکن است؟ هرچقدر او نزدیکتر میشود لاکپشت دورتر میشود. آیا این معادله به آن معناست که حرکت غیرممکن است حتی اگر روزانه آن را تجربه کنیم؟
این همان چیزی است که زنون میگفت. تصمیمگیری بر عهده شماست.
5. پارادوکس پرسش

پارادوکس پرسش به دیالوگهای افلاطون مربوط است. درباره شجاعت میان سقراط و منون بحثی ایجاد میشود که به پاسخی درباره چگونگی یادگیری منجر میشود. اگر ما ندانیم که چه چیزی نمیدانیم، از کجا بدانیم که باید به دنبال چه بگردیم؟
به زبان دیگر اگر بخواهیم چیزی را که نمیدانیم بفهمیم از کجا باید بدانیم که چه بپرسیم؟ حتی اگر بهطور تصادفی هم با چیزی که نمیدانیم مواجه شویم، متوجه آن نشده و آن را نمیفهمیم. به این معنا که هرگز با پرسش نمیتوانیم چیزی یاد بگیریم، که البته بیمعنی است. پرسش لازمه کسب علم و اولین گام در روش علمی است.
همانطور که منون گفت: “چگونه زمانی که نمیدانی یک چیز چیست میتوانی درباره آن چیزی بدانی؟ حتی اگر با آن مواجه شوی از کجا میدانی که درباره آن چیزی نمیدانستی؟ سقراط این پارادوکس را به این شکل عنوان نمود: “انسان نمیتواند به دنبال چیزی که میداند و چیزی که نمیداند جستجو کند. او نمیتواند برای چیزی که میداند جستجو کند – ازآنجاییکه آن را میداند پس به جستجو نیازی نیست. همچنین نمیتواند برای چیزی که نمیداند جستجو کند زیرا نخواهد دانست که باید به دنبال چه باشد.
اگر ما پاسخ سؤالی را که میپرسیم بدانیم پس چگونه میتوانیم درباره آن چیزی بدانیم؟
4. پارادوکس دروغگوی دوگانه

بیایید به زمان مدرن بازگردیم و پارادوکس دروغگو که به پارادوکس دروغگوی دوگانه بسط داده میشود برسیم. این پارادوکس که اولین بار توسطی ریاضیدانی به نام فیلیپ جوردین مطرح شد بهاینترتیب است: یک فلش کارت یا تکه کاغذ بردارید. روی یک طرف آن بنویسید: “جمله آن طرف کاغذ درست است.” سپس آن را برگردانده و در سمت دیگر بنویسید: “جمله آن طرف کاغذ نادرست است.”
اگر جمله دوم درست باشد پس جمله اول نادرست است (کارت را برگردانید.) در این صورت باید کارت را بهدفعات این طرف و آن طرف برگردانید. اما اگر جملهای که برای اولین بار نوشتید نادرست باشد، همانطور که جمله دوم میگوید، در این صورت جمله دوم هم نادرست است. بنابراین هر دو جمله درعینحال درست و نادرست هستند.
3. مسئله مونتی هال

این پارادوکس در مسابقات مختلف دیده میشود. فرض کنید سه در وجود دارد. پشت دو در آجر وجود دارد درحالیکه پشت یکی از درها یک میلیون دلار قرار گرفته است. باید یکی از درها را انتخاب نموده و ببینید آیا یک میلیون دلار را میبرید یا نه. فرض کنید در الف را انتخاب کرده و امیدوارید که یک میلیون دلار را برنده شوید. مجری تصادفاً در دیگر را باز میکند تا ببیند شما برنده شدهاید یا نه. مجری در ب را باز میکند که پشت آن یک آجر است. حالا که در دوم پوچ شده شانس او بیشتر است.
حالا باید بین در ب و پ یکی را انتخاب کنید. حتی اگر بخواهید میتوانید در پ را انتخاب کنید. ازآنجاییکه هنوز مطمئن نیستید بین انتخاب یکی از آن دو در گیر کردهاید. بنابراین شانس شما 50 / 50 است. یا در الف یا در پ. یکی از این دو. از این سادهتر نمیشود.
در این لحظه اگر در را تغییر دهید شانس برنده شدن شما دوبهسه است، اما اگر تغییر ندهید یکبهسه است. درست است. آیا میتوانید دلیل اش را حدس بزنید؟
2. پارادوکس آرایشگر

یکی از پارادوکسهای مدرن که توسط برتراند راسل ارائه شده پارادوکس راسل نام دارد که پارادوکس آرایشگر هم نامیده میشود. این پارادوکس ساده است: یک آرایشگر میگوید که هر مردی که خود را اصلاح نمیکند و همه مردانی که خود را اصلاح نمیکنند را اصلاح میکند، البته اگر برای اصلاح بیایند. سؤال این است: آیا او خودش را اصلاح میکند؟
اگر این کار را انجام دهید بنابراین دیگر همه مردانی را که خود را اصلاح نمیکنند را اصلاح نمیکند زیرا خودش را اصلاح کرده. اگر هم خود را اصلاح نکند دیگر همه مردانی که خود را اصلاح نمیکنند را اصلاح نکرده است. این پارادوکس پیچیده با طبقهبندیها و فهرستها و ارتباط فهرست با موارد موجود در آن ارتباط دارد. آیا لیست خرید خود را بهعنوان موردی از لیست خرید نوشتهاید؟
1. گربه شرودینگر

آیا زمانی که به ماه نگاه نمیکنید هنوز سر جایش است؟ از کجا میدانید؟ بهترین معمای ممکن در این فهرست گربه شرودینگر است که در حقیقت پارادوکس نیست. در این معما یک گربه را در یک جعبه عایق صدا قرار میدهیم. حالا بدون برداشتن در جعبه از کجا میخواهیم بدانیم که گربه زنده است یا نه.
فیزیکدانی به نام آروین شرودینگر در سال 1935 به این آزمایش دست یافت. در آن زمان نظریه تفسیر کپنهاگی از مکانیک کوانتوم رایج بود: زمانی که به یک ذره یا ماده نگاه میکنیم وجودیت پیدا میکند. مشاهدات ما وجودیت آن را مشخص میکند. در نوع دیگر این آزمایش، یک گربه را به همراه یک شیشه سم، یک چکش و یک شمارشگر گایگر (برای سنجش اشعههای محیط استفاده میشود) در یک جعبه قرار میدهیم، به همراه تابش کافی که باعث میشود امکان خاموش شدن شمارشگر گایگر در عرض یک ساعت 50 / 50 باشد.
علم میتواند درباره ذرات گربه و اینکه گربه در اثر اصابت با رادیواکتیو از بین میرود اطلاعاتی در اختیارمان قرار دهد (و همچنین تاثیرگذاشتن روی شمارشگر گایگر). اما علم نمیتواند تا زمان مشاهده گربه درباره آن اطلاعاتی دراخیتارمان قرار دهید. بنابراین اگر زمان بگذرد و گربه را مشاهده نکنیم از لحاظ نظری هم زنده است هم مرده – که بیمعنا و غیرممکن است. این مهمترین جنبه نظریه زمان است که حتی سختکوشترین فیزیکدانان را هم وادار نموده تا درباره مکانیک کوانتوم دوباره فکر کنند.
بهطورکلی هر بار که به یک چیز نگاه میکنید درباره موجودیت او مطمئن میشوید. زمانی که سرتان را برمیگردانید تنها میتوانید حدس بزنید که هنوز سر جایش است یا نه. بله میتوانید بگویید که یک صندلی نمیتواند از جایش بلند شود و برود. اما بدون مشاهده هرگز نمیتوانید مطمئن شوید. بنابراین چه زمانی میتوانیم به موجودیت اشیایی که به آنها نگاه میکنی مطمئن باشیم؟ (یا درحالیکه به آنها نگاه میکنیم موجودیت دارند)
نسخه سادهتر این پارادوکس این است: “اگر یک درخت در میان چوبها بیفتد و هیچکس آنجا حضور نداشته باشد آیا واقعاً افتاده است؟” نیل بوئر، یکی از فیزیکدانان آن دوره معتقد است که درخت نیفتاده است. در حقیقت آن درخت هرگز وجود نداشت زیرا کسی نبود که آن را ببیند. علوم ثابتشده ما اینگونه میگویند. ترسناک است نه؟
دیدگاهها